حیدرعلی قلمداران

  • تحریف کتاب شاهراه اتحاد توسط سایت العقیده

  • تحریف کتاب شاهراه اتحاد توسط سایت العقیده قسمت اول

    بسم الله الرحمن الرحیم

    تحریف کتاب شاهراه اتحاد توسط سایت العقیده

    قسمت اول

     

    مقدمه:‌

    تحریف کتاب "شاهراه اتحاد" (نصوص امامت) نوشته آقای حیدر علی قلمداران توسط سایت" العقیده" به منظور  تبلیغ این کتاب و دشمنی با اهل بیت علیهم السلام باعث شرمندگی و خجالت جامعه علمی و پژوهشگران آزاده و صاحب اندیشه در دنیا ،‌ خصوصا جامعه اسلامی گردید.

    کتاب شاهراه اتحاد (بررسی نصوص امامت ) تالیف آقای حیدر علی قلمداران به زعم نگارنده آن در ارتباط با رد نصوص امامت و در مقابله بااعتقاد شیعی امامت ، حدود 35 سال پیش نگارش و با مقدمه آقای ابوالفضل برقعی بصورت زیراکس  منتشر شده است.

    اولین نسخه این کتاب بدون پاورقی و با مقدمه ای خلاصه به قلم آقای برقعی منتشر شده بود ،‌اما در چاپ بعدی این کتاب ، مقدمه مفصلی توسط ایشان  به آن کتاب اضافه شد.

    با تحقیقی که انجام شده ، مشخص گردیده که  پاورقی کتاب شاهراه اتحاد (بررسی نصوص امامت) توسط آقای قلمداران  یا آقای برقعی نوشته نشده و این گمان میرود که پاورقی ها به قلم آقای مصطفی طباطبائی به کتاب افزوده شده است.

  • تحریف کتاب شاهراه اتحاد توسط سایت العقیده قسمت دهم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    تحریف کتاب شاهراه اتحاد توسط سایت العقیده

    قسمت دهم

     

    در این مقاله  بعضی از تحریفات  سایت العقیده از قبیل نسبت  دروغ به آقای قلمداران ، حذف عبارات ، افزودن کلمه و جملات و جابجائی واژه ها را ، بیان می کنیم . تذکر این نکته نیز ضروری می نماید که اگر کسی بخواهد توضیحی در مورد کلمه یا عبارتی بدهد ، بهتر است بیان خود را در پاورقی و یا داخل کروشه قراردهد تا رعایت در امانت مطالب بشود .

    ناشر این کتاب اینترنتی با اضافه و یا حذف و یا تغییر کلمات ، اعتقادات خود را به جای اعتقادات آقای قلمداران به خواننده القاء می کند و اساساً در مقام تألیف کتاب دیگری به نام آقای قلمداران برای تبلیغ پررنگ مرام وهابیت خود می باشد .

    روش ما برای بیان این گونه تحریفات در این مقاله به این صورت است که شماره صفحات کتاب را  به رنگ قرمز و قسمتهائی  را که سایت العقیده  به کتاب آقای قلمداران اضافه کرده است به رنگ سبز و بخش هائی از کتاب را که حذف شده با رنگ صورتی و توضیح خود را به رنگ آبی پر رنگ نشان داده ایم .

    در بعضی از مواقع  ما عبارات  قبل و بعد  جملات تحریف شده  را ذکر کرده ایم و هدفمان از این کار مقایسه واضحتر و راحت تر جملات اصلی با عبارات تحریف شده می باشد .

    البته ممکن است جابجائی یک و یا دو کلمه در بعضی مواقع ، خللی به اصل معنا و مفهوم وارد نسازد ، اما بر اهل فن و خردمندان پوشیده نیست که این کار از نظر اصول متعارف نگارش و استناد به منابع  دیگران ، هم قبیح است و هم مخالف امانتداری و صیانت کلام .

     ناشر وهابی می توانست با  قراردادن کلمات خود در گیومه  مبادرت به توضیح بیشتر عبارات آقای قلمداران بکند که البته این کار را نکرده است .

    در جا هائی هم که علامت  *  ( ستاره ) گذاشته ا یم ، منظورمان توجه بیشتر به مطلب بوده است . دو ستاره **نیز علامت اهمیت بالای مطلب می باشد .

    ص 26 : این قسمت را سعودی به زیر نویس کتاب اینترنت اضافه کرده است .

    قضيه كناره گيري انصار از بيعت با ابوبكر دروغي بيش نيست كه مورخان شيعي امثال مسعودي و يعقوبي آنرا نقل كرده اند و از نظر علمي هيچگونه ارزش سندي ندارد و بر همه روشن است كه انصار در سقيفه بني ساعده با ابوبكر صديق بيعت نمودند و بر بيعت خود پا برجا ماندند.    **

    حتماً بر خوانندگان محترم روشن شده است که سخن راست یعنی آنچه در دستگاه وهابیت گفته شود و سند علمی نیز به معنای خط کشیدن بر آثار و منابع شیعی می باشد و حتماً تحقیق تاریخی هم یعنی تقطیع و حذف و اضافه و دگرگونی در کتب دیگران می باشد ، به نحوی که سایت العقیده کتاب دیگری را پس از مرگ نویسنده اش  برایش باز نویسی کند و علیرغم صراحت او در سنی نبودن او را در زمره سنی ها ، آنهم از نوع وهابی اش ، قلمداد کند . برای روشن شدن معنای " دروغ " به فضاحت قلمی سایت العقیده در تحریف کتاب بررسی نصوص امامت توجه کنید .

    ص  35    : علامه أمینی در جلد دوّم «الغدیر»   **

    حذف شده : علامه

    تعجبی از سایت از خدا بی خبر العقیده نیست که در بازنویسی تحریف آمیز کتاب " بررسی نصوص امامت "  ،به  کسی مدال دانشمند بدهد و لقب علامه را از جلوی نام دیگری بردارد ، اگر چه این تحریف در نقطه مقابل قلم همان آقای قلمدارانی باشد که این سایت سلفی  سنگ او را برای اهداف منافقانه و شیطانی اش به سینه می زند .

    پاورقی ص 37  : شگفت است که علامه أمینی به هیچ وجه إشاره نکرده‌اند .

    حذف شده : علامه

    ص  37 تمام اصحاب (مگر تعداد اندکی الا قلیلی نادر  که حداکثر تا چهل تن ذکر شده) به تمام تأکیدات و تأییدات أوامر إلهی پشت پا زده و در أمر زعامت مسلمین و خلافت پیامبر کوچکترین اعتنا و اشاره‌ ای به آن نکرده و به منتخب خداوند پشت کرده و خود، دست به انتخاب خلیفه زدند و ابتداء انصار و مردم مدینه سعد بن عباده را برای خلافت پیامبر ع  نامزد کرده و برای نیل به مقصود خود به فعالیت پرداخته ‌اند، آنگاه مهاجرین پیش آمدند و دلائل انصار را رد کرده و خود را به جانشینی رسول خدا، لایق‌تر و أولی شمرده و با احتجاجاتی که شرحش گذشت، مقام خلافت را حیازت و تصرف کردند و ابدا سخنی از علی ع ؛

    اضافه شده : مگر تعداد اندکی

    حذف شده : الا قلیلی نادر 

    حذف شده : ع

    شما خواننده محترم فکر می کنید که چرا سایت العقیده از عبارت علیه السلام در جلوی نام مبارک علی رنج می برد ، و حتی برای یک بار هم که شده می خواهد جلوه نورانی  سلام خداوند و ملائکه و انبیاء و شهداء و مؤمنین  کمتر در معرض دیدگان حق جویان قرار گیرد ؟

  • تحریف کتاب شاهراه اتحاد توسط سایت العقیده قسمت دوم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    تحریف کتاب شاهراه اتحاد توسط سایت العقیده

    قسمت دوم

     

    مقدمه:

    اینجانب پس از آن که خداوند متعال راه صحیح را برایم مشخص نمود،‌ بر آن شدم افکار و کتب کسانی را که در گذشته بر من تاثیر گذار بودند بررسی و نقد کنم . امیدوارم ارائه این تحقیق بحول و قوه الهی باعث جلو گیری از لغزش دیگران شود، بر این اساس در سال 1388 تصمیم به نقد و بررسی کتاب (شاهراه اتحاد بررسی نصوص امامت ) آقای قلمداران گرفتم . حقیر نسخه قدیمی کتاب یاد شده را داشتم، و نسخه اینترنتی آن کتاب را یکی از دوستان به من داد و لذا تصمیم گرفتم از آن استفاده کنم.

    در حین کار متوجه شدم که قسمت هائی از مطالب این کتابِ اینترنتی با عقاید و نوشته های آقای قلمداران و برقعی سازگار نیست و همین مطلب باعث شد که نسخه اینترنتی را با نسخه اصلی آقای قلمداران مقایسه کنم. پس از مقایسه دو کتاب متاسفانه مشخص شد که سایت العقیده، این کتاب را بسیار زننده تحریف کرده است و این تحریف بگونه ای است که قلب هر انسان آزاده ای را جریحه دار می کند. این سایت سعودی متاسفانه موضوعاتی را که با آقایان قلمداران و برقعی هم عقیده نبوده است، به راحتی از اصل کتاب حذف کرده و یا مطالبی را که تراوشات فکری خودشان بوده،‌ و ای بسا مخالف افکار آقایان قلمداران و برقعی هم باشد،‌ به اصل کتاب اضافه کرده است.

  • تحریف کتاب شاهراه اتحاد توسط سایت العقیده قسمت سوم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    تحریف کتاب شاهراه اتحاد توسط سایت العقیده

    قسمت سوم

     

    خلاصه مطلب ناشر (سایت عقیده):

    اولا: ایشان ادعا کرده مقدمه خود را از "کتاب خرافات وفور در زیارات قبور" گرفته است.

    ثانیا: در قسمتی دیگر از مقدمه خود ادعا کرده هیچ عالم سنی شیعه نشده، ولی شخصیتهای شیعی که نام 13 نفر را از آنان را برده از جمله آقایان برقعی و قلمداران، سنی شده اند.

    پاسخ ما:

    چرا ناشر گفته است مقدمه اش از کتاب خرافات وفور است؟ بطور کلی اصل این گونه کتب در دسترس عموم مردم نیست،‌ بلکه این نوع کتاب ها را افراد کمی در اختیار دارند. خوانندگان عادی این گونه کتب را از سایت های وهابی آنهم بصورت دیجیتال می گیرند،‌ در حالی که ملاحظه خواهد شد این گونه کتب بخاطر تحریف قابل اعتماد نیستند وقتی برای من مسلم و مشخص شده که ناشر کتاب "‌شاهراه اتحاد یا بررسی نصوص امامت" در این کتاب دست به تحریف زده آیا می توانم باور کنم با دیگر آثار این آقایان چنین نکرده باشند؟

    اما چرا ناشر ادعا کرده من این مطالب را از کتاب خرافات وفور برداشت کردم؟

  • تحریف کتاب شاهراه اتحاد توسط سایت العقیده قسمت ششم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    تحریف کتاب شاهراه اتحاد توسط سایت العقیده

    قسمت ششم

     

    ناشر وهابی مدعی شده است:

     
    "  اما این واقعیت است که این شخصیتهای بزرگواری که از تشیع به مذهب اهل سنت روی آورده اند نه تنها عالمند بلکه مانند سایر اهل سنت همواره داعی وحدت حقیقی بوده و هستند "

     اولا :   عقلا میگویند اگر کسی در  عقیده و مذهب خود شک کرد ، دلیل بر سنی یا شیعه شدن او نیست . او در عقیده اش دچار تردید شده است ، نه اینکه به مذهب دیگری متمایل شده است . تمایل به مذهب دیگر ،  دلائل خاص خودش را میخواهد که باید سایت"  العقیده " آن دلائل را ارائه کند و  البته چنین براهینی اقامه نشده است . 

  • تحریف کتاب شاهراه اتحاد توسط سایت العقیده قسمت نهم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    تحریف کتاب شاهراه اتحاد توسط سایت العقیده

    قسمت نهم

     

    ما درادامه  تحریفات سایت العقیده در کتاب شاهراه اتحاد یا بررسی نصوص امامت ،  مطالبی را که سایت نامبرده به دروغ از زبان آقای قلمداران بیان کرده و آنها را به حجم کتاب خود افزوده است ، ذکر می کنیم . چقدر پسندیده بود که سایت وهابی العقیده مطالب اضافی را در کروشه قرار می داد .

     براستی آیا افکاری که بر پایه های سست و دروغین  بر پا شود  ماندگار خواهد بود .آیا با آشکار شدن این تفکر باز هم باید به این سایت اعتماد کرد ؟  آیا راه صحیح  با اعتماد به این سایت به دست می آید ؟

     این سوالاتی است که هر انسان آزاده باید  به آن  پاسخ دهد .

     سایت العقیده در این کتاب اینترنتی ، با اضافه یا حذف یا تغییر مطالب و کلمات ، مبانی فکری  خود را به جای اعتقادات قلمداران به خواننده القاء می کند . در اینجا تذکر این نکته ضروری است که ممکن است حتی حذف یک یا جابجائی دو کلمه منجر به تغییر و دگرگونی مطالب شود . هدف ما در این قسمت نشان دادن بخش هائی از این تحریف هاست.

  • تحریف کتاب شاهراه اتحاد توسط سایت العقیده قسمت هشتم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    تحریف کتاب شاهراه اتحاد توسط سایت العقیده

    قسمت هشتم

     

    سایت العقیده  از وحدت صحبت می کند ، اما در راستای شعار وحدت خود  دست به دهها مورد  تحریف از  کتاب آقای قلمداران می زند . آیا  باید به دیگر مطالب این سایت منحرف  اهمیت داد ؟  

     وحدت را تمام عقلا  می پذیرند و اگر افرادی در دین و مذهب و اعتقادات و عقاید با هم اختلاف دارند ، این اختلاف دلیلی برای دشمنی شخصی نمی تواند باشد .

     این مطلب در کشور ما هم صدق میکند . در کشور پهناور ایران اهل  سنت با شیعیان اختلاف عقیده دارند ولی این اختلاف دلیلی برای دشمنی و جنگ و خونریزی نمی باشد . تمام مسلمین در کشور ما در مقابل دشمن مشترک همانند  انگشتان یک دست می باشند و تفرقه اندازان را دفع می کنند. 

     هر عاقلی می داند که همه مذاهب مختلف با تمام اختلافات عقیدتی که با هم دارند همه بر حق نیستند و نمی توان گفت شیعه و اهل سنت با تمام فرقه هایشان و با همه اختلافاتشان همه بر حق می باشند .

  • تحریف کتاب شاهراه اتحاد توسط سایت العقیده قسمت هفتم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    تحریف کتاب شاهراه اتحاد توسط سایت العقیده

    قسمت هفتم

     

    دست اندر کاران سایت وهابی العقیده وهابی نمی داند در کشور کهن سال و پهناور ایران مردم با هر دین و عقیده و مرام و مذهبی در کنار هم بخوبی زندگی می کنند بدون اینک کسی به دیگری متعرض شود ، علی الخصوص برادران سنی و شیعه در کنار هم زندگی کرده و با احترام و برادری به روزگار می گذرانند، و این بر خلاف دست اندر کاران این سایت و دیگر حقوق بگیران کشور عربستان است که زائران سنی و شیعه تمام کشور ها را مُشرک معرفی میکنند. این حقیقت تفرقه افکنانه در ایام حج کاملا مشهود است .

    طی سالهای اخیر کشور عربستان با تاراج پول های نفتی که برای هیچ کسی پوشیده نیست به منظور کسب قدرت وهابیت ، تلاش فراوان می کند که بین برادران سنی و شیعه علی الخصوص در ایران و افغانستان و پاکستان و دیگر کشور ها تفرقه بیندازد و این هم دیکته سران یهودی و صهیونیسم امریکائی به آنها ست واین موضوع هم تازگی ندارد که افرادی میخواهند بین مسلمانان ایران از شیعه و سنی تفرقه بیندازند . در مقاله پیشین گفتیم که سایت العقیده ، آقای تقوی دندانساز تجربی را در گروه کسانی که از شیعه به تسنن گرویده اند قرار داده است . اینجانب در یادداشتهای پیشین متذکر شدم که او نه شیعه بوده و نه اینکه سنی شده است .

  • تحریف کتاب شاهراه اتحاد توسط سایت العقیده قسمت پنجم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    تحریف کتاب شاهراه اتحاد توسط سایت العقیده

    قسمت پنجم

     

    ناشر در مقدمه ای که خود بر کتاب شاهراه اتحاد ( بررسی نصوص امامت ) نگاشته ، ادعا کرده است:  

    (( یکی از قوی‌ترین و قدرتمندترین این مذاهب اعتقادی مذهب شیعه اثنی عشری است که گرچه پنج درصد (5%) مسلمانان جهان را بیشتر تشکیل نمی دهند... ))

    ناشر وهابی عنوان کرده است که  مذهب شیعه یکی از قویترین و قدرتمندترین مذاهب جهان است، ولی سایت العقیده روشن نکرده که شیعه از چه نظر قوی و قدرتمند است . اکنون  ما دلیل آنرا شرح میدهیم :   

    شیعه از نظر اعتقادات بسیار  قوی و قدرتمند است ، به دلیل اینکه  اعتقادات خود را از کتاب  و سنت بر گرفته است .

    پایه های اعتقادی و علمی شیعیان متکی بر قران و سنت معصومین علیهم السلام  می باشد و بر این اساس از  مباحثه هراسی ندارد و اجازه می دهد کتب دیگر مذاهب در جامعه اسلامی حضور داشته باشد ،  بر خلاف وهابیت سعودی که اجازه طرح و ورود کتب شیعه را به جامعه خود نمی دهد .چرا  ؟

  • تحریف کتاب شاهراه اتحاد توسط سایت العقیده قسمت چهارم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    تحریف کتاب شاهراه اتحاد توسط سایت العقیده

    قسمت چهارم

     

    ناشر ادعا کرده که علاوه بر آقایان برقعی و قلمداران یازده نفر دیگر سنی شده اند و اسم و مشخصات آنان را داده است. از میان این یازده نفر سه نفر آنها را من اصلا نشناختم: حجت الإسلام دکتر مرتضی رادمهر تهرانی، علی رضا محمدی تهرانی، استاد علی محمد قضیبی بحرینی. به رغم اینکه بیشتر عمر من در راه تحقیق و بررسی نظرات قرآنیان امثال آقایان برقعی و قلمداران سپری شده است،‌ باید بگویم که طی این مدت مطلقا نام این سه نفر به نام سنی یا وهابی به گوشم نخورده وهیچ برخوردی با آنان ویا حداقل آثار آنان نداشته ام. و اما اشخاص مورد ادعای ناشر:

    1 - دکتر صادق تقوی، استاد سابق دانشگاه تهران:‌

    وی یک دندان ساز تجربی بوده و اساسا در دانشگاه درس نخوانده است. چگونه این شخص می تواند استاد دانشگاه تهران باشد؟ در ضمن او دارای طرز تفکر خاصی بوده و تفکر او نه شبیه شیعیان بود و نه اهل سنت. او مطالبی را از خود بافته و به آنها معتقد بود. به نظر اینجانب افکار چنین شخصیتی نه زیبنده شیعیان است و نه اهل سنت. سایت العقیده در معرفی شخصیت دکتر تقوی ادعای کذب نموده است.

  • نقد کتاب “شاهراه اتحاد” قسمت اول

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بررسی و نقد کتاب "شاهراه اتحاد (نصوص امامت)" نوشته حیدرعلی قلمداران

    قسمت اول

     

    آقای حیدر علی قلمداران و همین طور آقای سید ابوالفضل برقعی در آثار خویش در صدد هستند تا اثبات کنند که در منابع اسلامی نصّی بر امامت امیرالمومنین علی ﴿علیه السلام ﴾ و فرزندان ایشان از ائمه طاهرین ﴿ علیهم السلام ﴾ موجود نیست و نقد حاضر شاهد نا کامی ایشان در اثبات اين ادعا می باشد

    نصّ در لغت به معنی " واضح و آشکار " می باشد و در ادبیات کلام نصّ کلامی است که دلالت بر یک معنی دارد و نه بیشتر بعبارت دیگر همگان از کلام نصّ یک معنی را در می یابند

    لازم به ذکر است که منابع نصوص در نظر این آقایان ، منحصر به قران می باشد وحال آنکه عموم دانشمندان اسلامی نصوص را از سنت قطعیه نیز استخراج می کنند .

    مضافاً بر اینکه خود قران با ارجاع به رسول خدا ﴿ صلی الله و علیه وآله ﴾ صراحتا بیان می دارد که اقوال و افعال رسول خدا یک منبع اصیل برای دریافت اعتقادات ، اخلاقیات ، و احکام شرع اسلام می باشد

    آیات ذیل موءید این نکته است .

    1= مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ ﴿ نساء 80 ﴾

    2 = قُلْ أَطيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ ﴿ آل عمران 32 ﴾

    3 = وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون‏ ﴿ آل عمران ﴾

    4 = يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُول‏ ﴿ نساء 59 ﴾

    5 = لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة ﴿ احزاب 21 ﴾

    6 = إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرا ﴿ احزاب 36 ﴾

    دقت داریم که فرمان به اطاعت از رسول به این معنی نیست که رسول خدا تنها تکرار کلام الله ( آیات قران) را می کند ،‌ بلکه اثبات یک شان خاص برای شخص رسول خدا است .

    البته بدیهی است که کلام رسول خدا در نهایت منبعث از وحی الهی است و بر همین اساس است که خداوند می فرماید :‌

    وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَْوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى‏ ﴿ نجم 3 و4 ﴾

    و به همین جهت است که رسول خدا ﴿ صلی الله و علیه وآله ﴾ می فرمایند : صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي

    یا خذوا عني مناسكکم بحارالأنوار ج66 ص 126

    خذوا عني قد جعل الله لهن سبيلا . . . تبيين و تحقيق..... ص : 91

    آنچه پیامبر از اعتقادات ، و اخلاقیات و احکام بیان می فرمایند ،‌عین دین و شریعت اسلام است و پیامبر تنها ، پیام رسان قران نیستند . ابلاغ وحی و تبین شریعت هر دو از وظایف نبی مکرّم می باشد .

    بنابر این :

    1 = نصوص را بایستی در قران و سنت قطعیه جستجو کرد نه فقط در قران .

    2 = خدا تبعیت از پیامبر را بدون قید وشرط و بصورت کاملا مطلق امر نموده است .

    3 = لازمه اطاعت مطلق ،‌عصمت می باشد ، و به این اعتبار ،‌ پیامبر ﴿ صلی الله و علیه وآله ﴾ معصوم و مصون به عصمت الهی هستند .

    آقای حیدر علی قلمداران در کتاب شاهراه اتحاد ( نقد نصوص امامت ) تلاش مذبوحانه ای در نقد امامت منصوص در تشیع انجام داده است ما در این سلسله مقالات به بررسی ادله ایشان پرداخته و نشان خواهیم داد که اعتقاد به امامت پس از نبوت خاتم الانبیا یک اعتقاد اصیل اسلامی است که برای امامان از نسل پیامبر به تعیین الهی و ابلاغ پیامبر اکرم متعین می باشد به دلیل اینکه ابوالفضل برقعی بر این کتاب مقدمه ای نوشته است ما در ابتدا مقدمه آقای برقعی را نقد و بررسی نموده سپس به محتوای نوشته آقای قلمداران می پردازیم

    بررسی مقدمه آقای سید ابوالفضل برقعی بر کتاب شاهراه اتحاد

    آقای برقعی در مقدمه مذکور به برخی از اعتقادات شیعه تاخته و آنان را به نقد کشیده اند لذا ما هر یک از فقرات آن را جدا گانه نقل و بررسی می نمائیم .

    1 = آقای برقعی در ص ( أ ) می نویسد " . . . و بعد: مخفی و پوشیده نیست که فرقة شیعة امامیه مسألة امامت را از اصول دین و مذهب، و آن را منصوص از جانب خدا و رسول - صلى الله عليه وسلم - می ‌داند . . . مدرک و مستند شیعه در این گفتار و عقیده، فقط اخبار و احادیثی است که در کتب شان ذکر شده . . . "

    ملاحظه میشود که آقای برقعی استناد شیعه را فقط به اخبار مذکور در کتب شیعه میداند و بس . و این افترائی آشکار بر مکتب اهل بیت می باشد چنان چه بر هر انسان متتبّعی پوشیده نیست که دانشمندان شیعی نظیر مرحوم میر حامد حسین هندی در عبقات الانوار و مرحوم علامه امینی در کتاب گران سنگ الغدیر تمام جدّ و جهد خود را مصروف داشته اند تا با بیان تواتر لفظی و معنوی در بیان کتب اهل تسنن و ردّ ادعاهای مخالفین به اثبات امامت امیرالمومنین علی﴿ علیه السلام ﴾ و افضلیت آن بزرگوار بر سایرین بپردازند و مویّد آنچه که در کتب شیعه آمده است را از اسانید اهل تسنن به اثبات رسانند حاشا از این افتراء عظیم که شخصی که مشهور به علّامه است بر طریقه حق اهل بیت روا داشته است

    آنچه را بزرگان تشیع در قرنها متمادی بر آن اصرار و استدلال ورزیدند اثبات تواتر حدیث غدیر در منابع اهل سنت و ارائه آشکار آن بر ولایت و امامت امیرالمومنین علی ﴿ علیه السلام ﴾ بوده است ، مطلبی که از زمان وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبين‏ ﴿ شعراء 214 ﴾ تا زمان وفات سرور عالم محمد مصطفی ﴿ صلی الله و علیه وآله ﴾ و با درخواست دوات وقلم ، شخص رسول معظم در صدد اعلام آن بر همگان از خواص وعام بوده اند ما خوانندگان گرامی را به دو اثر گران سنگ عبقات و الغدیر ارجاع می دهیم .

    مضافا بر اینکه آقای برقعی در سن حدود 55 سالگی کتاب عقل و دین را می نویسد و در این کتاب ادلّه شیعه را در اثبات نص بر امامت امیرالمومنین علی ﴿ علیه السلام ﴾ و فرزندان ایشان از ائمه طاهرین ﴿ علیهم السلام ﴾ مطرح می نماید .

    چگونه این ادلّه که متکی بر منابع شیعه و سنی بوده است به یکباره فرو ریخت و ادعا گردید که ادله شیعه فقط از منابع خودش می باشد .

    آیا این دگراندیشی چیزی غیر از یک موضع گیری سیاسی و یا یک اقدام متقابل روانی نیست ؟

    تعاریف و تمجیدهای آقای برقعی از آقای حیدر علی قلمداران نیز مشمول همین دگر اندیشی است چرا که آقای برقعی اصلا با آقای قلمداران آشنا نبود و در مقدمه کپی های سری اوّل کتاب " شاهراه اتحاد " او را بنام حیدر قلی قلمداران یاد کرده است !

    2 = آقای برقعی در ص ب می نویسد " . . . خصوصاً که در کتاب خدا که فروع جزئیه بسیاری در آن بیان شده از این اصل مهم خبری نیست و با اینکه حق تعالی فرموده : ) وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً( . (إسراء / 15)

    « ما تا زمانی که پیامبری نفرستیم (که دین را تعلیم کند) کسی راعذاب نمی دهيم » . . ."

    الف = آقای برقعی ادعا کرده است که در کتاب خدا از امامت سخنی نرفته است و حال آنکه در بحث امامت عامّه و خاصه قران سخن گفته است .

    قران از امامت انبیاء سخن گفته است

    وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا ﴿ سجده 24 ﴾

    وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ ﴿ انبیاء 73 ﴾

    و قران از امامت در ذریه حضرت ابراهیم ﴿ علیه السلام ﴾ گفتگو کرده است

    وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهيمَ . . .إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ ﴿ بقره 124 ﴾ ما در جای خود در مورد دلالت آیات فوق و عدم انحصار در مقام امامت در برخی از انبیا و مطالب پیرامون آن گفتگو خواهیم کرد

    اما در این قسمت متذکر می گردیم که در آیات قران نه تنها به مسئله امامت اشاره شده است بلکه دلالت های روشنی بر وجود هادی زنده تا روز قیامت وجود دارد که حافظ شریعت اسلام است

    امامت و نبوت دوشان مختلف هستند و بر یکدیگر منطبق نمی باشند می تواند یک نبی امام باشد و می تواند نباشد همین طور لزوما امام ، نبی ، نیست

    ب = در کتاب خدا اگر چه در برخی از فروعات به صورت جزئی مطالبی عنوان شده است لیکن در برخی از احکام مهم بنحو اختصار و اجمال سخن گفته است مانند صلوه و صوم و زکاة و حال آنکه احکام صلاه برای همه ما در تمام شبانه روز ضرورت دارد و این بدان معنا نیست که مثلا اهمیت احکام صلاة از اهمیت احکام ارث و یا وصیت کمتر است

    بلکه این شیوه خاص خدای متعال در قران بوده است و حکمتش نیز ارجاع به پیامبر ﴿ صلی الله و علیه وآله ﴾ می باشد و اینکه مردم خود را بی نیاز از پیامبر ﴿ صلی الله و علیه وآله ﴾ احساس نکنند .

    ج = جالب این است که آقای برقعی بر آیه وَ ما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً ﴿ اسراء 15 ﴾ استشهاد می کند تا اثبات کند که تمام اعتقادات و احکام ضروری که مستلزم نجات بشر و دور شدن از عذاب است در قران آمده است

    و حال آن که آیه ، ارسال رسول را بیان کرده است ، نه انزال کتاب را ، و این آیه دقیقا در جهت نقض آراء آقای برقعی و هم فکران ایشان می باشد به عبارت واضح تر این رسول است که با آوردن قران و با بیان اعتقادات و احکام حجت را بر بشر تمام می کند نه فقط با نزول آیات قران ، و این خود نشان می دهد که مجموعه اعتقادات و احکام که موجب نجات بشر از عذاب الهی است بایستی از مجموعه قرآن و بیانات رسول خدا اتخاذ گردد و حتی به فرض اگر ما در قران هیچ رد پائی از مسئله امامت نداشتیم , تنها با استناد به سنت قطعیه که بصورت نقل متواتر در منابع شیعه و سنی آمده باشد می توانیم اعتقادات به امامت را تحکیم بخشیده و مطرح نمائیم .

    د = نکته مهم دیگری که بایستی متذکر شویم این است که اگر چه قران نور وکلام مبین است اما کلام روشن و نورانی برای انسانی که کور و کر است و بر قلبش پرده غفلت کشیده شده است ثمری نخواهد بخشید که قران درباره این افراد می گوید : لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ . . ﴿ اعراف 179﴾ بنابر این ، این که " من در قران آیه ای در موضوع امامت نیافتم پس قران در موضوع امامت گفتگو نکرده است " استدلالی علیل و ناقص است ای بسا در قران بیان شده است و برخی از انسان ها آن را نمی یا بند و به آن متذکر نمی شوند قران خود را تبیان کل شئی معرفی کرده است قران می فرماید ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ءٍ ﴿ انعام 38 ﴾ و حال آنکه بنده و شما بسیاری از عناوین هدایتی و احکام شرعی را در قران نمی یا بیم .

    اختلاف مفسیرین در شرح آیات خود گواه دیگری است بر اینکه حقایق قرانی لزوما بر همه مکشوف نیست و ادعای همه فهم بودن قران را کسی مطرح نمیکند مگر فرد نادان یا کسی که قصد فریب مردم را دارد

  • نقد کتاب “شاهراه اتحاد” قسمت دهم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بررسی و نقد کتاب "شاهراه اتحاد (بررسی نصوص امامت)" نوشته حیدرعلی قلمداران

    قسمت دهم

     

    آقای حیدر علی قلمداران در کتاب شاهراه اتحاد ( بررسی نصوص امامت ) به خطبه 127 نهج‌البلاغه استناد می‌کند تا مطرح کند که امیرمؤمنان بر ملازمت جماعت مسلمین تحت هر شرایطی تأکید فرموده‌اند .

     «والزموا السواد الأعظم فإن یدالله مع الجماعة وإیاکم والفرقة فإن الشاذ من الناس للشیطان کما أن الشاذ من الغنم للذئب ألا من دعا إلی هذا الشعار فاقتلوه ولو کان تحت عمامتی هذه».

    ملازم سواد اعظم و جماعت مسلمین باشید زیرا دست خدا با جماعت است و بر حذر باشید از تفرقه و جدائی که همانا هر کس از مردم تک افتاد نصیب شیطان است چنانکه گوسفند دور از گله، نصیب گرگ است آگاه باشید کسی که به این شعار (تفرقه و کناره‌گیری از جماعت) دعوت نماید او را بکشید اگر چه در زیر عمامة من باشد .( نهج البلاغه ترجمه فیض الاسلام خطبه 127)

    سپس آقای قلمداران ادامه می‌دهد :

    یعنی اگر من که امیرالمؤمنین هستم شما را دعوت به جدایی و تفرقه کردم در آن صورت مرا بکشید (تا چه رسد به دیگران) !

    با دقت در محتوای خطبه فوق درمی‌یابیم که آقای قلمداران با تقطیع بخشی از خطبه به اشتباه افتاده و از فهم منظور کلی امیرمؤمنان از این کلمات به خطا رفته است و این مشکلی است که متأسفانه آقای ابوالفضل برقعی هم در مکتوباتش به آن مبتلا بوده است .

    از آنجائیکه تقطیع آنگاه که موجب تصرّف در معنای کلام باشد نوعی تحریف محسوب می‌گردد ، بایستی قضاوت کرد که آقای قلمداران به تحریف کلام امیرمؤمنان دست یازیده است .

    خطبه 127 خطبه‌ای است که امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در ایام زعامت خویش در ردّ اعتقادات و اعمال خوارج و پس از قضیه حکمین ایراد فرموده اند .

    خوارج معتقد بودند که هر کس خطا یا گناهی مرتکب شود کافر می‌گردد و با وی معامله کافر را می‌کردند و بنا بر نظر خوارج امیرمومنان علیه‌السلام با پذیرش حکمیت به راه خطا رفته است ، لذا نسبت به امیرمومنان و اصحابشان از هیچ جنایتی فروگذار نمی‌کردند .

    این اعتقاد نوعی بدعت در عالم اسلام بود و پیامد های ناگواری را برای اسلام و مسلمین به همراه داشت .

    و لی اکثریت مردم که تحت زعامت آن حضرت بودند این اعتقاد را نداشتند امام علیه‌السلام برای جلوگیری از شیوع این تفکر بدعت‌ آمیز روشنگری فرموده و به استدلال برعلیه خوارج می‌پردازند . در سراسر خطبه بحث امام علیه‌السلام پیرامون این موضوع است .

    اولا : حضرت می‌فرماید : اگر من در پذیرش حکمیت دچار خطا یا گناه ‌شده ام به چه دلیل شما همه مردم و امت پیامبر را گناهکار می‌دانید ؟ حضرت خوارج را به حکم عقل ارجاع می‌دهند .

    فَإِنْ أَبَيْتُمْ إِلَّا أَنْ تَزْعُمُوا أَنِّي أَخْطَأْتُ وَ ضَلَلْتُ فَلِمَ تُضَلِّلُونَ عَامَّةَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله ) بِضَلَالِي

    پس اگر چنين مى‏پنداريد كه من خطا كرده و گمراه شدم،  پس چرا همه امّت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را به گمراهى من ، گمراه مى‏دانيد ؟

    ( نهج البلاغه ترجمه فیض الاسلام خطبه 127 صفحه 391)

    این فراز از خطبه نشان می‌دهد که در این اعتقاد خاص ، امت پیامبر و اکثریت قریب به اتفاق مسلمین هم فکر خوارج نبودند .

    ثانیا  : حضرت به چندین مورد استدلال می‌کند ، از جمله اینکه رسول خدا مردی را که زنای محصنه کرده بود ، رجم کرده ، اما پس از مرگ بر جنازه او نماز خواندند .

    بعبارت‌ دیگر حضرت برای این فرد گناهکار بعنوان یک مسلمان از دنیا رفته نماز میت بجا ‌آورده و میراثش را به خانواده‌اش می‌دهند .

    یعنی فرد خطاکار و گناهکار از دایره اسلام خارج نمی‌گردد و نمی‌توان با وی معامله اهل کفر را نمود

    وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ( صلى‏الله‏عليه  )رَجَمَ الزَّانِيَ الْمُحْصَنَ ثُمَّ صَلَّى عَلَيْهِ ثُمَّ وَرَّثَهُ أَهْلَه‏

     در حالى كه شما می‏دانيد، همانا رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم زناكارى را كه همسر داشت ، سنگسار کرد , سپس بر او نماز گزارد , و میراثش را به خانواده اش سپرد 

    شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد جلد 8 صفحه‏ى 112خطبه 127

    ملاحظه می‌کنید امام علیه‌السلام به سنت قطعی پیامبر صلی‌الله علیه واله و سلم استدلال می‌کنند .

    سپس امیرمؤمنان می‌فرمایند که کسانی که نسبت به آن حضرت بغض شدید داشته باشند ( منظور خوارج هستند ) بزودی هلاک خواهند شد .

    پس از این عبارات است که حضرت می‌فرمایند :

    خَيْرُ النَّاسِ فِيَّ حَالًا النَّمَطُ الْأَوْسَطُ فَالْزَمُوهُ وَ الْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ فَإِنَّ يَدَ اللَّهِ عَلَى الْجَمَاعَةِ وَ إِيَّاكُمْ وَ الْفُرْقَةَ  فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ كَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ

    بهترين مردم نسبت به من گروه ميانه رو هستند. از آنها جدا نشويد، همواره با بزرگ‏ترين جمعيّت‏ها باشيد كه دست خدا با جماعت است .از پراكندگى بپرهيزيد، كه انسان تنها بهره شيطان است آنگونه كه گوسفند تنها طعمه گرگ خواهد بود.

    شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد جلد 8 صفحه‏ 112خطبه 127

    اینجاست که آن حضرت خوارج را دعوت به پیوستن به جماعت می‌کنند ، یعنی جماعتی که حول محور امیرالمؤمنین امروزه جمع شده‌اند و بر قرآن و سنت قطعی پیامبر فعلاً متفق هستند و آنان را از جدائی از این جماعت برحذر می‌دارند ، و الا استدلال به عقل و روایات قطعی نبوی در ابتدای خطبه معنایی نداشت .

    کافی بود حضرت در همان ابتدای خطبه مسئله تفرقه و دوری از جماعت را مطرح کنند.

    در ادامه حضرت علی علیه‌السلام می‌فرمایند :

    ِ أَلَا مَنْ دَعَا إِلَى هَذَا الشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ وَ لَوْ كَانَ تَحْتَ عِمَامَتِي

    آگاه باشيد هر كس كه مردم را به اين شعار «تفرقه و جدايى» دعوت كند او را بكشيد هر چند كه زير عمامه من باشد .

    ( نهج البلاغه ترجمه فیض الاسلام خطبه 127 صفحه 391)

    این کدام شعار است که کسی که بسوی آن بخواند و دعوت کند باید کشته شود .

    این شعار با توجه به مقدمات خطبه دعوت بسوی بدعت  در دین می باشد ، بدعتی که اساس دین را منهدم خواهد کرد ، یعنی اعتقادی که خوارج بر آن پا فشاری می‌کردند ، و الا امیرمؤمنان هیچ‌گاه مخالفین خود را به صرف مخالفت نمی‌کشت .

    همان‌گونه که پیامبر اکرم منافقین را به صرف اینکه خود را از صف مسلمین جدا کرده و در جنگ‌های مسلمین راه تفرقه را می پیمودند ، نمی‌کشت .

    پس شعار مورد نظر در خطبه (  دعوت به سوی تفرقه مطلقاً )  نیست بلکه دعوت به سوی بدعتی است که اساس تفکر اسلامی را به خطر می‌اندازد .

    اینجاست که امیر مؤمنان با این امر شدت به مبارزه برمی‌خیزد و خوارج را قلع و قمع می‌کند .

    در نهایت متذکر می‌شویم که حضرت علیه‌السلام محور اجتماع مردم و حتی مشروعیت حکم حکمین را به احیاء قرآن می‌دانند ،  و اینکه حکمین حکم قران را بر برگزیده‌ و از آن تجاوز نکنند .

    إِنَّمَا اجْتَمَعَ رَأْيُ مَلَئِكُمْ عَلَى اخْتِيَارِ رَجُلَيْنِ أَخَذْنَا عَلَيْهِمَا أَلَّا يَتَعَدَّيَا الْقُرْآنَ

    همانا رأى مردم شما بر اين قرار گرفت كه دو نفر را براى داورى انتخاب كنند، ما هم از آنها پيمان گرفتيم كه از قرآن تجاوز نكنند .

    اگرچه امام علیه‌السلام تحت فشار دیگران به پذیرش حکمیت تن دردادند ،اما هیچ‌گاه حکم حکمین را نپذیرفته و روش آنان را خلاف حق وحکم قرآن دانسته و به آن رضایت ندادند .

  • نقد کتاب “شاهراه اتحاد” قسمت دوازدهم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بررسی و نقد کتاب "شاهراه اتحاد (بررسی نصوص امامت)" نوشته حیدرعلی قلمداران

    قسمت دوازدهم

     

     نویسنده کتاب شاهراه اتحاد به آیه :   

    كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ   110 آل عمران  

    شما (مسلمانان حقيقى) نيكوترين امتى هستيد كه پديدار گشته‏ايد (براى اصلاح بشر، كه مردم را) به نيكوكارى امر مى‏كنيد و از بدكارى باز مى‏داريد

    اشاره می‌کند و خود را مصداق آمر به معروف و ناهی از منکر معرفی می‌نماید ، که می‌خواهد از منکری بنام تفرقه جلوگیری کرده و به معروفی بنام وحدت دعوت نماید .

    در حالی که آقای قلمداران از این نکته غفلت ورزیده است که پیشتر از این معروف ،  معروف بالاتری است که آن احقاق حقوق الهی و غصب شده امیرالمؤمنین علیه‌السلام و اولاد طاهرین ایشان می‌باشد .

    و پیش تر از منکر تفرقه ، تذکر به منکر زشت‌تری است که آن عدم اطاعت از رسول خدا در امر ( من کنت مولاه فعلی مولاه ) می‌باشد که ریشه همه جها لتها  و تعصبات و تفرقه های امت از عدم امر  به معروف {احقاق حق غصب شده امیرالمومنین علیه السلام } و عدم نهی از منکر  { عدم اطاعت از رسول خدا در امر ( من کنت مولاه فعلی مولاه  } ناشی شده است .

    در صفحات  ( 5 و 6 و7  ) کتاب آقای قلمداران ماده اصلی و اساسی اختلاف امت اسلامی را موضوع امامت و پیشوایی و زمامداری مردم ذکر نموده و محرّک اختلافات در پیشوائی را نیز حّب به مقام در انسانها معرفی می‌کند که در هر کسی این حّب ذاتاً موجود است ، سپس بیان می‌دارد که از لوازم حیات آدمی وجود یک نظام حکومتی است و در زندگی اجتماعی حتی برای حیواناتی که به صورت گروهی زندگی می‌کنند مانند مورچه و زنبور عسل ، وجود یک نظام مدیریتی ضرورت دارد .

    در ادامه ، آقای قلمداران می‌افزاید که اسلام به این مطلب مهم در جوامع انسانی توجه کرده است ، لذا در احکام اسلامی بهترین دستورات اجتماعی که ضامن سعادت دینی و دنیوی بشر است ، وجود دارد ، و پیامبر خاتم  امت خویش را به این احکام هدایت فرموده است و در پایان نیز قرآن فرموده است :

    الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏

    امروز دين شما را براى شما كامل كردم‏ 3 مائده

    سپس آقای قلمداران خوانندگان را به مطالعه کتاب خویش در این زمینه به نام ( حکومت در اسلام )  توصیه می‌نماید . ( صفحه 4 از کتاب شاهراه اتحاد بررسی نصوص امامت )

    ما در پاسخ به آقای قلمداران می‌خواهیم به این نکته مهم تذکر می دهیم :

    واژه امامت و  واژه زمامداری معادل هم نیستند .

    امامت پیشوایی و رهبری الهی است که همچون نبوت و رسالت به جعل و نصب الهی برای شخصی حاصل می‌گردد و امام همچون انبیا و رسل وظیفه انذار و تبشیر و تزکیه مردم و تعلیم کتاب الهی و هدایتگری عموم به صراط مستقیم الهی را بر عهده دارد و امام مبین احکام است و شان رفع اختلافات را واجد است .

    حال‌آنکه زمامداری و حاکمیت بر مردم و اداره امور دنیوی آنان تنها می‌تواند یک ابزار مناسب در پیشبرد اهداف رسالتی و امامتی باشد .

    شئون هدایتی امامت ، فی‌نفسه ارزشمند است و هدایتگری خود هدف و مقصود است ، اما حکومت ابزاری برای رسیدن به این هدف می‌باشد ، به همین جهت است که اولین وظیفه رهبران الهی تشکیل حکومت نیست .

    بسیاری از انبیا الهی چه انبیاء اولی العزم و چه دیگران هیچ گاه در طول عمر خویش زمامدار و حاکم بر مردم نشدند ، بلکه بدنبال تشکیل حکومت نیز نرفتند اما وظایف الهی خویش را در (  انذار ،  تبشیر ، هدایت ، تعلیم ، تزکیه  ) به خوبی انجام دادند .

    پیامبر 13 سال در مکه وظایف رسالتی خویش را به انجام رساندند ولی حاکمیتی نداشتند . امیر مؤمنان 25 سال خانه‌نشین بودند اما وظیفه امامتی خویش را انجام می‌دادند و سایر ائمه نیز همین طور عمل می‌کردند .

    شئون هدایتی یک پیشوای الهی به جعل الهی برای او تثبیت می‌گردد ( علم و قدرت )  و علم و قدرت او قابل غصب توسط کسی نیست ، اما شأن زمامداری یا حاکمیت بر مردم قابل غصب است .

    چرا که برای تحقق حاکمیت و زمامداری الهی دو رکن لازم است

    رکن اول  : حاکمی که شایستگی زمامداری را داشته باشد .

    رکن دوم : تبعیت و اطاعت مردم از زمامدار فوق‌الذکر و اینکه مردم او را بر حاکمیت خویش اقامه نمایند .

    و اگر مردم به وظیفه خویش عمل نکنند ، شان زمامداری امام علیه‌السلام متحقق نخواهد شد ، اما شئون هدایتی امام همچنان باقی است و امام به وظایف خویش عمل می‌کند .

    پس حکومت یکی از شئون امامت است نه همه امامت .

    حال در همین جا ذکر می‌کنیم که تعیین صلاحیت و شایستگی یک زمامدار و حاکم در جامعه اسلامی نیز از عهده بشر خارج است ، همان‌گونه که در تعیین رسول و امام این گونه است  :       

    اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَه‏ 

    خدا بهتر مى‏داند رسالتش را كجا قرار دهد  124 انعام

    دیانت مقدس اسلام ، به دلیل جامعیتش و خاتمیت پیامبر اکرم و اینکه اسلام آخرین دین الهی و قرآن آخرین کتاب آسمانی است ، لذا جامع تمام نیازهای بشر اعم از فردی و اجتماعی و حکومتی است و جامعیت این دین به همراهی و همدوشی دو ثقل قرآن و عترت است .

    بنابراین چه در شئون هدایتی و چه در شئون اجتماعی ، قران ، متن دین و عترت ، مبین و مجری آن می‌ باشند .

    دقت کنید ! آقای قلمداران به اهمیت فوق‌العاده حکومت در جوامع تأکید کرده اند و اساساً کامل بودن دین اسلام را در توجه به همین جهات اجتماعی بشری دانسته اند .

    حال ما سوال میکنیم آیا این نقش فوق‌العاده حکومت که موجب عزت و سر بلندی جامعه اسلامی می‌گردد ، ایجاب نمی‌کرد که خود پیامبر حاکم جانشینی خویش را تعیین کند  ، با توجه به این نکته که اصولاً فساد های حکومتی از ناحیه حاکمان است نه از ناحیه قوانین موضوعه ، و در طی سال‌ها فساد و تباهی و عقب افتادگی جامعه مسلمانان ، قوانین اسلام تغییری نکرده اند ، بلکه این حاکمان اسلامی بودند که منشأ این تباهیها شده اند . چگونه شده است که پیامبر خدا از نقش فوق العاده حکومت و جانشینی برای مسلمانان پس از خودش غافل شده است ؟

    بنا بر این منطقی است که رسول خدا حاکمان صالح پس از خویش را مشخص می‌کردند که به اعتقاد ما اینکار را نیز انجام داده اند.

  • نقد کتاب “شاهراه اتحاد” قسمت دوم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بررسی و نقد کتاب "شاهراه اتحاد (نصوص امامت)" نوشته حیدرعلی قلمداران

    قسمت دوم

     

    3 = آقای برقعی در ص ج از مقدمه کتاب شاهراه اتحاد می نویسد ". . . هدف مؤلف را که ایجاد وحدت و اتفاق و همدلی میان مسلمین بوده . . . "

    یکی از ادعاهای آقایان برقعی و قلمداران حرکت در مسیر اتحاد مسلمین است امّا این مطلب با مبانی اعتقادی خودشان در تنافر است اینان مدعی اند نه شیعه هستند و نه سنی و با هر نوع گرایشات مذهبی مخالفند با این اعتقاد قطعا قادر نیستند میان شیعیان و اهل سنت وحدت ایجاد کنند بلکه تنها می توانند مدعی باشند که اصولی را مطرح کرده اند که مسلمین با پایبندی به آن دچار اختلاف نخواهند شد و این ادعا هم برای هر گروهی میسور است به عبارت دیگر اصولی ارائه نمی نمایند که خود آن اصول , حلال اختلاف باشد بلکه اینان نیز هم چون دیگران یک مرام جدید را مطرح نموده اند و به تعداد فِرق اسلامی یکی افزوده اند .

    اگر به واقع بنگریم اختلاف میان فرق , به دو منشاء بر میکردد . یک منشا کج فهمی از منابع دینی است و منشاء دیگر هوای نفس و مطامع گروهی و شخصی . حتی اگر راه کاری برای اصلاح فهم دینی ارائه گردد , هواهای نفسانی همواره می تواند منشاء اختلاف اندازی گردد بنابر این اختلاف و نزاع میان حق و باطل همواره و تا قیامت استمرار خواهد داشت هم چنانکه در زمان حیات خود پیامبر این اختلاف انگیزی وجود داشت . صحیح آن است که اتحاد و همبستگی با محوریت حق انجام گیرد و حق با اعتصام به حبل الله ( که حبلین ممدودین است حبلی از ناحیه خدا وحبلی میان مردم) روشن میگردد

    وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنتُمْ تُتْلىَ‏ عَلَيْكُمْ ءَايَاتُ اللَّهِ وَ فِيكُمْ رَسُولُهُ . . . وَ اعْتَصِمُواْ بحَِبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُواْ . . . ﴿ توبه 101- 103 ﴾

    و آیه دیگر . . . بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاس‏ . . . ﴿ آل عمران 112﴾ اشاره شده است

    ولیّ خدا و حجت الهی به همراه کتاب الله رافع اختلاف در نفس الامر می باشد و در عین حال خدا انسان ها را آزاد و مختار آفریده و حجج الهی به اجبار و اکراه انسان ها را وادار به گزینش اعتقاد حق نخواهند کرد .

    لذا نزاع حق و باطل الی یوم القیامه ادامه خواهد داشت .

    راه کار آقایان برقعی و قلمداران رجوع به قران و عقل است و حال آن که این راه کار و ابتکار بدیع ایشان فقط نبوده و نیست و در عین حال اندیشمندان اسلامی در مقام عمل و استخراج احکام و عقائید در رجوع به عقل خویش و قران چه اختلافات که داشتند و دارند لذا نفی امامت منصوص نه تنها اُمت را در شاهراه اتحاد قرار نمی دهد بلکه آنان را به بیراهه و تفرقه می کشاند و فصل الخطاب اختلافات را نیز از میان جامعه اسلامی حذف می نماید ما انشاء الله در مقاله جداگانه ای بطور مفصل عدم کفایت قران و همراهی قران با حجت الهی را مطرح و اثبات خواهیم کرد و در این نوشتار به همین اندازه بسنده خواهیم کرد

    آقای حیدر علی قلمداران در اواخر عمرخویش کتاب سنت رسول از عترت رسول را نوشته است و این به معنای عدول ایشان از اکتفاء به قران است و در نهایت تائید این مطلب که شاهراه اتحاد با پیروی از قران و عترت پیموده می شود

    4 = در صفحات ج ، د ، ه ، و ، آقای برقعی با ارائه ناقص و غیر محققانه از برخی اقوال تاریخ تلاش می کند که اعمال خلفای صدر اسلام را موجّه و مورد قبول و تائید امیرالمومنین علی ﴿ علیه السلام ﴾ جلوه دهد و روابط فیما بین آنان و امیرالمومنین علی ﴿ علیه السلام ﴾ را روابطی دوستانه بنمایاند و اعتقادات و رفتار شیعیان و مستندات فعلی شیعه را در تقابل با اعمال و اندیشه های ائمه طاهرین ﴿ علیهم السلام ﴾ به نمایش بگذارد و بدین ترتیب خود را شیعه واقعی و دیگران را عده ای متعصب تفرقه انگیز معرفی کند .

    ما در این مقام به جواب های مختصر بسنده نموده و خوانندگان محترم را به کتب مبسوط تر ارجاع میدهیم .

    الف = حضور حضرت علی ﴿ علیه السلام ﴾ در نماز جماعت و جمعه خلفاء :

    حضور آن حضرت در نماز های جمعه وجماعات خلفاء بدنبال جعل روایاتی صورت گرفت که خلفاء به پیامبر ﴿ صلی الله علیه وآله ﴾ نسبت داده بودند همانند " من ترک الجماعه فقد کفر"

    " من مات و لم یکن بیعه فی عنقه مات میته الجاهلیه و... "و غیره . . .

    ضمن آن که خلفا مترصد نقطه ضعفی بودند که آن حضرت را به اتهام شق عصای مسلمین از سر راه خود بردارند لذا حضرت علی ﴿ علیه السلام ﴾ مجبور بودند برای حفظ جان خویش و خاندان پیامبر ﴿ صلی الله علیه وآله ﴾ ظواهر را مراعات کنند و حضرت در ابتدا استنکاف از حضور در نماز های خلفاء را داشتند

    ب = " حضرت علی ﴿ علیه السلام ﴾ نام برخی از فرزندان خویش را هم نام با خلفاء برگزیده اند " خوب است بدانیم :

    نام جد اعلای پیامبر ﴿ صلی الله علیه وآله ﴾ عمر بوده است و همین طور نام عثمان به جهت عثمان ابن مظعون صحابی گران قدر پیامبر اتخاذ شده است و ابوبکر نیز کنیه است نه اسم لذا در هر سه مورد با قاطعیت نمی توان گفت که نام گذاری های آن حضرت به دلیل محبت امیرالمومنین علی﴿ علیه السلام ﴾ به خلفاء بوده است کما اینک میان اصحاب خاص امیرالمومنین و ائمه طاهرین ﴿ علیهم السلام ﴾ اسامی چون یزید و معاویه و . . .هم به چشم میخورد لابد می خواهید بفرمائید که این دو نفر هم مورد محبت شیعیان خاص ائمه ﴿ علیهم السلام ﴾ بوده اند

    ج = " ازدواج دختر امیرالمومنین علی ﴿ علیه السلام ﴾ ام کلثوم و عمر

    این مطلب یک واقعه کاملا مبهم در تاریخ است در تواریخ مختلف و احادیث شیعه وسنی هفده قول در این موضوع نقل شده است که همگی با هم تفاوت و تخالف دارند و یا متناقض هستند .

    عجیب این است که آقایان برقعی و قلمداران حدیث غدیر را که در موضوع ولایت و امامت امیرالمومنین علی ﴿ علیه السلام ﴾ با توجه به تواتر معنوی و لفظی آن یک واقعه مشکوک و فایل مخدوش مطرح میکنند امّا در اثبات ادعای روابط حسنه امیرالمومنین علی ﴿ علیه السلام ﴾ و خلفا یک نقل کاملا مبهم و متناقض در تاریخ را بعنوان خبری متقن پرو بال داده و بر آن استدلال می کنند و این شیوه یک بام ودو هوا نمی تواند روشی محققانه به حساب آید خصوصا که انتساب چنین قولی به مرحوم شیخ مفید و کتاب الارشاد ایشان بهتانی عظیم است بلکه بالعکس مرحوم شیخ مفید با ارائه مستندات وقوع چنین ازدواجی را منکر شده است .

    د = " امیرالمومنین علی ﴿ علیه السلام ﴾ عثمان را در هنگام حصر در منزلش یاری رسانید و از او به خوبی یاد کرده است "

    عرض میکنیم که با تمام این مساعدت ها که به هدف بهبود وضعیت مسلمین و تنبه دادن عثمان صورت گرفت مشاهده کردیم که پس از قتل عثمان چگونه علی ﴿علیه السلام﴾ را متهم به همکاری با قاتلین عثمان نمودند وهمواره نحله عثمانی مذهب درمقابل شیعیان علی ﴿علیه السلام ﴾ تا سالها به مقابله و دشمنی برخاستند اگر حضرت علی ﴿ علیه السلام ﴾ رفتاری این گونه با عثمان نمی داشت دشمنان اهل بیت چه میکردند خدا میداند ؟

    خطب نهج البلاغه گویای این است که آن حضرت عثمان را نصیحت می کرد تا این که از خلاف کاری ها و اشرافی گری و تسلط دادن بنی امیه بر مسلمین دست بردارد اما موثر واقع نشد

  • نقد کتاب “شاهراه اتحاد” قسمت سوم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بررسی و نقد کتاب "شاهراه اتحاد (نصوص امامت)" نوشته حیدرعلی قلمداران

    قسمت سوم

     

    ه) آقای برقعی در صفحه "د" با استناد به تاریخ طبری و الغارات ثقفی و الدرجات الرفیعه بیان می کند که امیر المومنین علی علیه السلام در نامه ای به اهل مصر به توصیف و تعریف ازخلیفه اول و دوم پرداخته اند

    " فلما قضی من ذلک ما علیه ، قبضه الله عزوجل صلی الله علیه و رحمته و برکاته ، ثم ان المسلمی استخلفوا به امیرین صالحین عملا با لکتاب و السنه و احسنا السیره و لم یعدوا السنه ، ثم توفاهما الله عزوجل رضی الله عنهما "

    در پاسخ به آقای برقعی می گوییم :

    اولا : نقل های طبری در خصوص حوادث پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و انتساب آن اقوال به امیر المومنین علیه السلام به تنهایی نمی تواند ملاک قرار گیرد ،‌ زیرا به کرات در رجال نقل های ایشان ، افراد غیر موثق و کذاب مانند سیف بن عمر وجود دارند ضمن اینکه خود ایشان فردی متعصب و ضد شیعه بوده است ودر بیان حوادث تاریخی رعایت انصاف را نکرده است .

    نویسنده کتاب الغارات نیز در اصل زیدی مذهب بوده است که در مسائل اعتقادی خصوصا در موضوع خلفای اول و دوم اعتقادی مشابه اهل سنت دارند .اساسا مذهب زیدی در بسیاری از مسائل اعتقادی و احکامی به مذاهب اهل سنت نزدیکترند تا مذهب تشیع .لذا در مجموع ، این دو منبع نمی توانند مستقیما مورد استناد قرار گیرند مگر اینکه منقولات آنها توسط منابع دیگر تایید گردد و وثاقت روات نیز احراز شود. .

    ثانیا : صرف نظر از بحث های سندی و رجالی ، متن نامه فوق با سایر نقل های معتبر که در حد تواتر هستند ناسازگار بوده و این تناقض ها نشان می دهد که انتساب جملات فوق به امیر المومنین اعتبار لازم را ندارد ولذا متن فوق قابل اعتنا نمی باشد .

    بعنوان نمونه :

    1 = از مسلمات تاریخ است که خلیفه دوم به انتصاب خلیفه اول در جایگاه خلافت قرار گرفت و حال آنکه متن نامه فوق به استخلاف ایشان توسط مسلمین اشاره دارد .

    2 = مسلم و قطعی است که دلیل عدم انتخاب امیر المومنین توسط شورای شش نفره پس از خلیفه دوم ، عدم پذیرش امیر المومنین بر شرط تبعیت از سنت دو خلیفه قبل بوده است . و حال آنکه طبق این متن اگر دو خلیفه قبل از سنت رسول خدا و عمل به کتاب تعدی ننموده بودند دلیلی بر نفی پذیرش آن شرط نبوده است .

    و اما در مورد نقل سید علی خان در کتاب الدرجات الرفیعه بایستی بیان کنیم که این نویسنده در قرن یازدهم و دوازدهم هجری زندگی می کرده است و قطعا منقولات ایشان از سایر منابع قبلی بوده است . اکثر تالیفات ایشان در موضوع ادبیات و علوم عربی و لغت است و به نظر می رسد که در موضوع تاریخ و حدیث تخصص یا تبحر خاص ندارد .

    چنانکه در لیست تالیفات سید علی خان بنگریم به کتبی در مورد علم نحو ، و نیز کتاب ((الدرجات الرفیه فی طبقات الشیعه ))، دیوان شعر ، محاسن شعراء در علم بدیع ، علم عروض ، ادبیات ، لغت بر می خوریم ، و همچنین در کتاب الزیعه ایشان شرح حال شیعیان را نوشته است . بنا براین او به کار ادبیات بیشتر اشتغال داشته تا تاریخ و لذا می توان گفت سید علیخان یک فرد مورخ بین علماء مشهور نبوده ، بلکه عالمی جلیل درادبیات بوده است .

    3 = حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه مذمت های فراوانی از سیره خلفا کرده اند که در جای خویش از آن گفتگو خواهیم کرد .

    و- آقاي برقعی در صفحه "د" می نویسد :...و در خطبه 228 نهج البلاغه نسبت به خلیفه ثانی تمجید نموده و می فرماید :

    . . . فَقَدْ قَوَّمَ الْأَوَدَ وَ دَاوَى الْعَمَدَ وَ أَقَامَ السُّنَّ . . .

    یعنی کژیها را راست کرد و بیماریها را مداوا نمود و سنت را بپا داشت...

    در پاسخ می گوییم :

    اولا : در این خطبه نامی از خلیفه دوم عمر برده نشده است . و تنها برخی شارحین ،‌ مخاطب خطبه را عمر دانسته اند . برخی نیز این کلام را به دخترعمر نسبت داده اند و برخی نیز مخاطب خطبه را افراد دیگری دانسته اند .

    ثانیا :‌ در انتهای خطبه 228 که آقای برقعی آن را نقل نکرده است و در واقع خطبه را تقطیع کرده است عبارتی است که با ابتدای خطبه ناسازگار است :

    " وَ تَرَكَهُمْ فِي طُرُقِ مُتَشَعِّبَةٍ لَا يَهْتَدِي بِهَا الضَّالُّ وَ لَا يَسْتَيْقِنُ الْمُهْتَدِي "

    رفت و ایشان را در راههایی پراکنده واگذارد ،‌آنچنانکه نه گمراه در این راهها طریق هدایت را می یابد و نه هدایت شده ، یقین به راهی که رفته پیدا می کند ". ملاحظه می گردد که انتهای خطبه بر خلاف ابتدای آن در مذمت فرد مورد نظر سخن گفته شده است .

    ثالثا : در کتب صحیحین روایاتی ذکر شده که صدیقه طاهره سلام الله علیها تا هنگام وفاتشان از دو خلیفه اول ناراضی و غضبناک بوده اند ،‌ این وصف که رسول خدا رضا و سخط فاطمه زهرا سلام الله علیها را موجب رضا و سخط الهی برشمرده اند ،‌چگونه با برخی عبارات این خطبه قابل توجیه است .

    ز- برقعی در صفحه " ه " و " و" با استناد به خطبه 164 نهج البلاغه می نویسد : "...فرمود ان الناس ورائی و قد استفسرونی بینک و بینهم و والله ما ادری ما اقول لک ما اعرف شیئا تجهله و لا ادلک علی امر لا تعرفه انک لتعلم ما نعلم ، ما سبقناک الی شی فنخبرکعنه و لا خلونا بشی فنبلغکه و قد رایت کما راینا و سمعت کما سمعنا و صبحت رسول الله صلی الله علیه و آله کما صبحنا ما ابن ابی و لا ابن الخطاب باولی بعمل الحق منک ،... چنانکه ملاحظه می شود حضرتش در این گفتار شیخین را عامل به حق می داند... آیا می توان پذیرفت کسیکه پیامبر درباره اش فرمود : انه خشن فی ذات الله... به جای تعلیم مردم بر یاد آوری مقام الهی خویش... اینگونه با خاطی مداهنه و از او تمجید کند ؟"

    در پاسخ می گوییم :

    اولا :‌در این عبارت حضرت علی علیه السلام از عثمان تمجید نکرده ،‌ بلکه با یاد آوری آیات و بیناتی که بر عثمان در زمان حیات رسول خدا عرضه شده است بر او اتمام حجت نموده و او را نصیحت می نماید تا از روش ناصواب خویش دست بر دارد و اتفاقا عبارت خطبه صراحت دارد که عثمان در عین حال که به طریق حق و صواب جاهل نمی باشد از عمل به حق منحرف گشته است .

    اين سخنان را امام (عليه السلام) هنگامى ايراد فرمود كه مردم به عنوان شكايت از كرده‏هاى عثمان به محضرش آمدند و از او خواستند تا از طرف آنان با عثمان گفتگو كند و بخواهد كه رضايت آنها را فراهم نمايد. امام (عليه السلام) نزد عثمان رفت و فرمود :

    (( مردم پشت سر من هستند و مرا بين تو و خودشان ميانجى قرار داده‏اند. قسم به پروردگار نمى‏دانم به تو چه بگويم . چيزى را كه تو آن را ندانى سراغ ندارم، ترا به چيزى ارشاد نمى‏كنم كه آن را نشناسى. تو خودت مى‏دانى آنچه ما مى‏دانيم. ما در اطلاع از چيزى بر تو سبقت نگرفته‏ايم تا از آن به تو خبر دهيم و در باره هيچ كارى خلوت نكرديم تا خبرش را به تو رسانيم و تو ديدى آنچه ما ديديم و شنيدى آنچه ما شنيديم و با رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) بودى چنانكه ما بوديم. پسر ابى قحافه و پسر خطّاب در كار حق از تو سزاوارتر نبودند و تو از آنان به رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله) نزديكترى و از خويشان آن حضرت هستى. داماد او شدى و آن دو نفر نشدند. ))

    آیا عبارات فوق ناظر به این معنی است که حضرت شیخین را عامل به حق می داند ؟ و یا اینکه در مقام تذکر به راه ناصواب عثمان می باشد ؟

  • نقد کتاب “شاهراه اتحاد” قسمت سیزدهم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بررسی و نقد کتاب "شاهراه اتحاد (بررسی نصوص امامت)" نوشته حیدرعلی قلمداران

    قسمت سیزدهم

     

    حال اگر کسی مطرح کند : که خدا و رسولش خصوصیات و ویژگی‌های حاکم را بیان و مشخص نموده اند و چنین مقرر کردند که در هر زمان ، مردم حاکم خویش را مطابق این ویژگی‌ها برگزینند ، چنانچه آقای قلمداران در کتاب حکومت در اسلام تا حدودی به این نظر متمایل شده اند ،  

    و اگر کس دیگری  همانند آقای قلمداران نظریه ذیل را برای دوران پس از رسول خدا ارائه دهد :

    قطعاً در شئون هدایتی و تبیین احکام و تعالیم علوم قرآن مردم صلاحیت انتخاب ندارند و بدین ترتیب در جامعه یک امام هدایتی لازم است که به جعل الهی تعیین می‌گردد  و یک حاکم که به تعیین مردم اداره امور اجتماعی و دنیوی را بر عهده‌دار خواهد شد .

    در پاسخ به این مطلب و نظریات فوق می گوئیم  :

    اولا : امور دنیوی مردم از امور دینی آن‌ها جدا نیست . احکام اجتماعی و حکومتی و قضایی و جزایی اسلام از یک طرف جهت الهی ‌دارد که بایستی توسط امام تبیین گردد و از طرفی جنبه اجتماعی و اجرایی دارد که بایستی توسط حاکمان پیاده گردد .حال در این امور ،  امام بایستی تابع حاکم باشد یا حاکم تابع امام ؟

    واقعیت اینست که حاکمان به دلیل در اختیار گرفتن ابزار قدرت ، نظر خویش را تحمیل نموده و از آنجائیکه آنان منتخب الهی نیستند و تحت عصمت الهی قرار ندارند خود به ‌خود دین را تابع دنیای خویش قرار می‌دهند و اگر نخواهیم در فضای تخیّل نظریه‌ پردازی کنیم و واقع نگر باشیم ، چنین طرحی قابل پیاده‌ سازی نیست .

    ثانیا : این که حاکم توسط مردم انتخاب گردد ، خود این مطلب هیچ جایگاهی در متون دینی ما ندارد و مشروعیت خود این کار نیز بایستی به امر خدا و رسولش باشد  .  

    ثالثا : امیر مؤمنان که به  قول امثال آقای قلمداران و تابعین فکری ایشان امام هدایت است ، خود ادعای این حاکمیت و زمامداری را داشته و آن را حق الهی خویش ‌دانسته‌ است :

    خطبه ( 3 ) (و من خطبة له ( عليه‏السلام  )) (و هي المعروفة بالشقشقية)

    أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَيْتُ عَنْهَا كَشْحاً وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ وَ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ وَ يَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى يَلْقَى رَبَّهُ فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَی فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِي نَهْباً . 

    آگاه باشيد به خدا سوگند ابا بكر، جامه خلافت را بر تن كرد، در حالى كه مى‏دانست جايگاه من نسبت به حكومت اسلامى، چون محور آسياب است به آسياب كه دور آن حركت مى‏كند.

    او مى‏دانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جارى است، و مرغان دور پرواز انديشه‏ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز كرد.

    پس من رداى خلافت را رها كرده و دامن جمع نموده از آن كناره گيرى كردم ، و در اين انديشه بودم كه آيا با دست تنها براى گرفتن حق خود به پاخيزم يا در اين محيط خفقان‏زا و تاريكى كه به وجود آوردند، صبر پيشه سازم .

    كه پيران را فرسوده، جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا قيامت و ملاقات پروردگار اندوهگين نگه مى‏دارد ، پس از ارزيابى درست، صبر و بردبارى را خردمندانه‏تر ديدم. پس صبر كردم در حالى كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود.

    و با ديدگان خود مى‏نگريستم كه ميراث مرا به غارت مى‏برند .

  • نقد کتاب “شاهراه اتحاد” قسمت ششم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بررسی و نقد کتاب "شاهراه اتحاد (نصوص امامت)" نوشته حیدرعلی قلمداران

    قسمت ششم

     

    آقاي قلمداران کلمه ( امه ) در آيه وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُون ( مومنون /52 ) را به معناي جماعت ترجمه کرده است .

    ما بايد توجه داشته باشيم که کداميک از معاني جماعت ، زمان ، يکنفر خاص ، دين و آئين ، مناسب کلمه أُمَّةً در اين آيه است .

    هذِهِ اسم ان و أُمَّتُكُمْ خبر ان مي باشد . اگر امه در اين آيه به معناي جماعت باشد و مخاطب نيز مسلمانان باشند و آيه به صورت جمله اخباري بيان شود ، ترجمه اينگونه خواهد بود :

    همانا ( اي مسلمانان ) اين جماعت شماست که جماعت واحد و متحدي مي باشد . . .

    حال آنکه به شهادت تاريخ و هم بنا بر روايت مشترک فريقين پيامبر فرمودند :

    ان أمتي ستفترق على اثنتين و سبعين فرقة فتهلك إحدى وسبعين وتخلص فرقة .

    عن أنس بن مالك أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال إن بني إسرائيل تفرقت إحدى وسبعين فرقة فهلكت سبعون فرقة وخلصت فرقة واحدة وان أمتي ستفترق على اثنتين وسبعين فرقة فتهلك إحدى وسبعين وتخلص فرقة

    مسند احمد - الإمام احمد بن حنبل - ج 3 - ص 145

    حال سوال اين است : اين بيان چگونه إخباري است ؟ چگونه خداوند در قران اخبار به دروغ مي کند و مي فرمايد :

    همانا ( اي مسلمانان ) اين جماعت شماست که جماعت واحد و متحدي مي باشد در حالي که حتي در زمان رسول خدا هم امت اسلامي امت واحدي نبوده است . دليل بر واحد نبودن امت را از قران پيگيري مي کنيم :

    الف : يا أَيُّهَا الرَّسُولُ لا يَحْزُنْكَ الَّذينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذينَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُم (‏ 41 / مائده )

    و بايد توجه داشت که اين ايه در سالهاي آخر عمر پيامبر نازل شده است . آيا مسلميني که بظاهر ايمان آوردند و بسرعت بسوي کفر در حرکت هستند با مسلمين مومنين يک امت هستند ؟

    پس ترجمه آيه به صورت گفته شده توسط آقاي قلمداران ، خلاف يک امر مسلم تاريخي است ، چرا که در زمان خود پيامبر هم وجود افراد منافق و گروههاي توطئه گر ، حکايت از عدم وحدت امت اسلامي مي کند و بديهي است که هرگز وحدت به معناي کامل آن حاصل نبوده است .

    و اگر بيان گردد که آيه فوق جمله اي انشائي است که به صورت اخباري آمده است يعني خداي متعال امر به وحدت مسلمانان نموده است ، با توجه به دلايل عقلي و نقلي و تاييد آيات ديگر مشخص است که خداي متعال نفس وحدت را مد نظر نداشته بلکه وحدت حول حبل الله و آيين مرضي خدا مورد نظر حق متعال بوده است و اين همان مدعاي ما است .

    چه بسا اجتماع حول حق توسط عده اي کم از افراد يک جامعه انجام گيرد و خداي متعال همين تعداد کم را رستگار ناميده است ، چنانچه در مورد مومنين به حضرت نوح عليهم السلام شاهد آن هستيم .

    وَ مَنْ آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَليلٌ ، وَ قَليلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُور ، وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُون‏ ،

    و يا اينکه پايداري در کنار پيامبر خدا توسط عده کمي از مسلمين صورت گيرد و خداي متعال اين عده کم ولي صابر را ستوده است :

    وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقينَ ( 11 / جمعه )

    و چون تجارت و سرگرمى‏اى ببينند، به سوى آن جذب مى‏شوند و تو را ايستاده به حال خود رها مى‏كنند. بگو آنچه نزد خداست، از سرگرمى و تجارت بهتر است و خداوند بهترين روزى دهندگان است.

    حال اگر امه را بمعني دين و عقيده و آيين ترجمه نمائيم . ترجمه زيبا و هماهنگي از آيه بدست مي آيد :

    و همانا ( اي مسلمانان يا اي اهل کتاب ) اسلام اين آيين شماست ، آييني که ( با ساير اديان الهي ) يکسان است و ( در همه اديان و براي همه انسانها ) من پروردگار شما هستم پس مرا عبادت کنيد :

    قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ ( آل عمران )

    بگو اى اهل كتاب! بياييد كلمه‏اى را كه بين ما و شماست بپذيريد كه جز خدا را نپرستيم و كسى را با او شريك نكنيم و بعضى از ما بعضى ديگر را غير از خداوند يگانه به خدايى نپذيرد و اگر روى برگردانند، بگوييد گواه باشيد كه ما مسلمانيم.

    اساس همه اديان بر توحيد و عبادت خدا مي باشد و پيامبر ما نيز همچون ساير پيامبران الهي آييني مبتني برتوحيد آورده است و اين همان بيان آيه قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ مي باشد

    و کسي مجاز نيست در اين دين الهي طريقي جز طريق انبياء بپيمايد و آييني مخالف رضاي خدا و بنام دين خدا را مطرح سازد و به تعبير قرآن :

    فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُراً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ ( 53 / مومنون )

    ( زبر ) دو معنا دارد :

    الف = زبور يعني کتاب يا نوشته

    ب = زبر يعني موهاي پشت يال است که يکسان و متحد است . بعضي قسمت بالاي آن موها را از بقيه جدا ميکنند وآنرا مي بافند . عرب به آن زبر مي گويد :

    فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُراً يعني جدا شده و خدا مومنين را از اينکار نهي کرده است .

    اين آن چيزي است که خداي متعال از آن نهي کرده است و لو اينکه افراد قليلي از مسلمين بر آن پاي بند باشند چنانچه در مورد قوم موسي رخ داد :

    َو مِن قَوْمِ مُوسىَ أُمَّةٌ يهَْدُونَ بِالحَْقّ‏ِ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ و جماعتى از قوم موسى هستند كه به دين حق هدايت كنند و به آن دين حكم و دادگرى نمايند.

    کسي نمي تواند آيه وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُون ( مومنون /52 ) را بصورت اخباري ترجمه کند ، به دلیل اینکه امت واحده بودن مسلمانان دروغ از آب در مي آيد ( اي مسلمانان جماعت شما جماعتي واحده است . ) و اگر اين آيه را انشائي ترجمه کنيم هيچگاه خداوند نمي فرمايد اي مسلمانان بهر وسيله اي که شد و تحت هر شرايطي با هم متحد شويد چون هميشه تحت شرايط خاص و مرضی الهی امر به وحدت فرموده است :

    وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا

    بايد حول حبل الهي وحدت ایجاد شود نه غير آن .

    اکنون کلمه امه در دو آيه 51 و 52 و 53 سوره مومنون را با آئين و ملت ترجمه می کنيم :

    يَأَيهَُّا الرُّسُلُ كلُُواْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَ اعْمَلُواْ صَالِحًات إِنىّ‏ِ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ وَ إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكمُ‏ْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُون فَتَقَطَّعُواْ أَمْرَهُم بَيْنهَُمْ زُبُرًا كلُ‏ُّ حِزْبِ بِمَا لَدَيهِْمْ فَرِحُونَ ( مومنون / 51 و 52 و 53)

    ترجمه :

    ای رسولان از غذاعای پاکیزه بخورید و اعمال صالح انجام دهید همانا من به آنچه انجام می دهید آگاه هستم و این دین ، آئین شماست و من پروردگار شما هستم پس تقوای مرا پیشه کنید ولى مردم كارهاى خود را پراكنده كردند و هر حزبى به آنچه دارد ، دل‏خوش است .

    خدا به همه رسولان يک آئين عرضه داشته است و همه اديان ، مردم را به توحيد و خوردن طيبات و دوري از فواحش و . . . دعوت کردند .

    اي مسلمانان اين همان آئين شما است اي اهل کتاب اين آئيني که پيامبر اکرم آورده همان آئين موسي و عيسي است وَ إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكمُ‏ْ أُمَّةً وَاحِدَةً اين همان آئين شما ست و اين آئيني واحد است . لذا بعد ميفرمايد :

    فَتَقَطَّعُواْ أَمْرَهُم بَيْنهَُمْ زُبُرًا كلُ‏ُّ حِزْبِ بِمَا لَدَيهِْمْ فَرِحُونَ ( 53 / مومنون )

    ولى مردم كارهاى خود را پراكنده كردند و هر حزبى به آنچه دارد، دل‏خوش است .

    نکته قابل توجه و مهم این است تعداد نفراتي که با هم وحدت ميکنند ، نيست بلکه مهم اين است که وحدت حول امر الهي صورت گيرد .

    خداي متعال می فرماید : ( گروهي از قوم موسي بر هدايت هستند ) و به دیگران و جدا افتاده ها امر نکرد :(اي کساني که جدا شديد برويد با بقيه وحدت ايجاد کنيد )بلکه مي گويد : گروهي از امت موسي بر حق هستند . توجه داشته باشيم که خداوند از عبارت ( من قوم موسی ) مردم کافر از قوم موسي را بيان نمي فرمايد بلکه ميفرمايد : وَ مِن قَوْمِ مُوسىَ أُمَّةٌ يهَْدُونَ بِالحَْقّ‏ِ وَ بِهِ يَعْدِلُون‏ .

    به هر صورت و با هر دو ترجمه نتيجه اي يکسان حاصل مي شود که با هدف نويسنده کتاب نصوص امامت ( حيدر علي قلمداران ) از استناد به آيات فوق مغاير خواهد بود . ضمن اينکه ترجمه دوم ( به معناي آئين و مذهب ) توسط بسياري از مفسرين شيعه و سني نظير طبرسي و طبري مورد تاييد قرار گرفته است .

    طبرسي در مجمع البيان مي گويد :

    امه در اين آيه به معني مذهب و اعتقاد است ، مولف مجمع البيان سپس يک {قِيل} مي آورد و مي گويد : گفته شده است که به معني جماعت هم هست . در اين آيه اکثرا که نگاه مي کنيم گفته اند که ملت در اين آيه به معني مذهب ، اعتقاد ، آيين ، روش مي باشد .

    واضح است که تا قيامت نيز اختلافات و چند گونگي در آراء و عقايد وجود خواهد داشت .

  • نقد کتاب “شاهراه اتحاد” قسمت نهم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بررسی و نقد کتاب "شاهراه اتحاد (بررسی نصوص امامت)" نوشته حیدرعلی قلمداران

    قسمت نهم

     

    در صفحه سه کتاب شاهراه اتحاد  ( بررسی نصوص امامت ) آقای حیدر علی قلمدارن برای تقویت ادعای خویش در موضوع وحدت امت ، به احادیث ذیل استناد جسته است :

    «من فارق الجماعة قدر شبر فقد خلع ربقة الاسلام عن عنقه إلا أن يراجع»

    کسی که به قدر یک وجب از جماعت جدائی گیرد رشتة اسلام را از گردن خود خلع نموده (از اسلام خارج شده) مگر اینکه باز گردد .

    و يا فرموده است :

     «من خرج من الطاعة وفارق الجماعة فمات، مات ميتة جاهلية»

    کسی که از فرمانبرداری حکومت اسلامی خارج شود و از جماعت جدائی گیرد و (در این حال) بمیرد به مرگ جاهلیت مرده است.

    ما از آقای قلمداران می‌پرسیم که روایات فوق به چه جماعتی اشاره دارد ؟ 

    آیا منظور جماعت کل مسلمین است ؟

    اگر این طور است در زمان حکومت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام چه کسی یا چه کسانی از جماعت مفارقت کردند ؟

    امیرالمؤمنین و اصحابش ؟ ام المؤمنین عایشه ؟ و صحابی  چون طلحه زبیر و دیگران...؟

    هم‌ اکنون پیروان ام المومنین عایشه و دوستداران طلحه و زبیر از جماعت دوری گزیده اند یا دوستداران و پیروان امیرالمؤمنین علیه‌السلام ؟

    به نظر آقای قلمداران آیا حسین‌ بن‌ علی علیه‌السلام آنگاه که از جماعت پیرو یزید جدائی گزید و بلکه در مقابل ایشان به مقابله پرداخت از این حدیث مورد استناد آقای قلمداران غافل بودند ؟

    یا اینکه  بر اساس فهم آقای قلمداران از این حدیث ، سیدالشهدا علیه‌السلام ، احیاگر سنت پیامبر،  از ربقه اسلام خارج شده اند ؟

    این چه طاعتی است که خروج از آن موجب می‌شود که مرگ شخص ، مرگ جاهلی باشد  ؟

    این کدام جماعت است که جدائی از آن موجب می‌شود که شخص به مرگ جاهلیت از دنیا برود ؟

    با بررسی سایر احادیث در خصوص جماعت و مرگ جاهلیت در می‌یابیم :

    اولا : تشویق برای  پیوستن به آن جماعتی است که حول محور حق ، یعنی قرآن و عترت اجتماع کرده باشند .

    ثانیا  : مرگ جاهلیت در صورت عدم اطاعت از امام زمان ، یعنی آن فردی از عترت که عدل قرآن است و امام حی ّ زمان می‌باشد ، حاصل می‌شود .

    آری , این احادیث در فضای فوق معنا دار است ، والاّ اجتماع امت بر قتل فرزند رسول خدا مرضی  رضای خدا نیست و اطاعت فاسق و فاجر مورد نهی قران قرار گرفته است :

     فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً    24 / کهف

    پس براى حكم پروردگارت صبور باش، و از آنها هيچ گناه پيشه يا ناسپاسى را اطاعت مكن.

    وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً   28  /  کهف

    و از آن كس كه قلبش را از ياد خودمان غافل ساخته‏ايم و از پى هواى نفس خود مى‏رود و اساس كارش بر تجاوز است اطاعت مكن.

    وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ (2)  مائده

    در راه نيكى و تقوا با يكديگر همكارى كنيد، و در گناه و تعدى دستيار هم نشويد، و از خدا پروا كنيد كه مجازات خدا شديد است‏ .

    از گناهکارو کافر و کسی که قلبش از ذکر خدا غافل است نمی‌توان اطاعت کرد .

    استناد اهل سنت به روایت مذکور در لزوم تبعیت از هر کافر فاسقی که بر مردم حاکم شود و آنان را بر بیعت خویش وادار نماید ، استعمار فرهنگی است که در اثر تبلیغات سوء خلفای غاصب و ظلمه بنی‌امیه بر مردم مشتبه گردیده است . إن‌شاءالله در فرصتی دیگر به تحلیل این مطلب و به سوءاستفاده از واژه زیبای {اولی‌الامر} در قرآن توسط خلفای جور خواهیم پرداخت .

  • نقد کتاب “شاهراه اتحاد” قسمت هشتم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بررسی و نقد کتاب "شاهراه اتحاد (بررسی نصوص امامت)" نوشته حیدرعلی قلمداران

    قسمت هشتم

     

    آقای حیدر علی قلمداران در کتاب شاهراه اتحاد ( بررسی نصوص امامت  ) آنچنان  خود را شیفته وحدت و اتحاد اسلامی نشان می‌دهد که بدون تأمل و تدبّر لازم هرجا واژه‌ای از قرآن را ظاهراً در تأیید نظر خویش می‌یابد به آن استناد جسته و بی‌محابا به تحریف معنوی قرآن و تهمت  بیجا به انبیا الهی دست می یازد .

    وی در صفحه 3 کتاب نصوص امامت می نویسد :

    تفرقه آن چنان در دین إلهی مذموم است که چون قوم موسی – عليه السلام- به تضلیل (گمراهی) سامری به گوساله‌ پرستی پرداختند جناب هارون - عليه السلام- برای عذرخواهی در برابر برادر خود موسی - عليه السلام- سبب کار خود را احتراز  از تفرقه دانسته و می‌گوید: إِنِّي خَشِيتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ  «بیم داشتم مرا سرزنش کنی و بگوئی بین بنی‌اسرائیل تفرقه انداختی» (طه / 94)

    ملاحظه می‌فرمایید که آقای قلمداران از آیه مذکور چنین برداشت می‌کنند که حضرت هارون ( ع ) بمنظور جلوگیری از تفرقه در میان بنی اسرائیل وظیفه الهی خود را در قبال تضلیل سامری انجام نداده است.به عبارت دیگر نبی خدا اجازه می‌دهد که امتّ بنی اسرائیل پس از ایمان به خدا و دیدن آیات  عظمای الهی و نجات از دست فرعون به گوساله پرستی منحرف شوند ، امّا دم بر نمی آورد تا مبادا که وحدت قوم بنی‌اسرائیل خدشه ‌دار شود و دو دستگی در قوم حاصل گردد .

    آقای قلمداران فراموش کرده است که اولین پیام همه انبیاء دعوت به توحید بوده است نه وحدت !!!

    دعوت به یکتا پرستی و یگانگی خداوند ، اساس دعوت و تعالیم انبیا ست  نه یگانگی و یکسان بودن انسانها .

    قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً 

    بگو: اى اهل كتاب! بياييد بر سر سخنى كه ميان ما و شما مشترك است بايستيم كه جز خدا را نپرستيم و كسى را با او شريك نكنيم‏  ( 64 / آل عمران )

    اگر قرار است وحدتی میان انسانها شکل گیرد باید بر مبنای توحید باشد نه آنکه نفس وحدت تقدسی داشته باشد !!!

    پیامبرّان آمده‌اند تا وحدت حول کفر و بت‌پرستی و شرک را درهم شکنند نه آنکه از بیم تفرقه در موضوع توحید سکوت کنند .

    با مراجعه به قرآن در می‌یابیم که جناب هارون علیه‌السلام وظایف رسالتی خویش را به انجام رسانده است .

    به آیات ذیل توجه فرمایید :

    وَ لَقَدْ قَالَ لهَُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ يَاقَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَانُ فَاتَّبِعُونىِ وَ أَطِيعُواْ أَمْرِى‏

    و به تحقيق كه قبلا هارون به ايشان ( گوساله‏ پرستان از بنى اسرائيل) گفت :اى قوم شما به اين گوساله ، مورد آزمايش قرار گرفتيد ( اين گوساله خداى شما نيست ) و همانا پروردگار شما همان رحمان است پس از من تبعيت كنيد و امر مرا اطاعت نماييد. ( 90 /  طه  )

    . . . قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونىِ وَ كاَدُواْ يَقْتُلُونَنىِ . . .

    گفت: فرزند مادرم! اين مردم مرا خوار و ضعيف كردند و چيزى نمانده بود كه مرا به قتل برسانند  ( 150 اعراف )

    براستی اگر جناب هارون در مقابل اعمال مشرکانه قوم خویش سکوت کرده بود چه دلیلی داشت که او را مستضعف قرارداده  و بخواهند وی را به قتل برسانند ، ضمن اینکه صراحتاً جناب هارون به قوم خویش اعلام می‌کند که شما مورد آزمایش قرار گرفته‌اید و خدا ی شما گوساله نیست ، بلکه خدای شما رحمان است و وظیفة شما در شرایط عدم حضور حضرت موسی علیه‌السلام پیروی از من و اطاعت امر من می باشد .

    ملاحظه می‌فرمایید که جناب‌ هارون علیه‌السلام توحید را فدای وحدت قوم نکرده است .

    بنظر شما خواننده عزیز ، حضرت هارون تا چه حد می‌ بایستی بر این امر پا فشاری می‌ نمود ؟ آیا می بایست که با قوم گوساله پرست به جنگ بپردازد ؟ تا خود و یارانش را در این راه به کشتن دهد یا خیر ؟

    ازآنجایی‌که در آیات ذکر شده است :

    قَالُواْ لَن نَّبرَْحَ عَلَيْهِ عَكِفِينَ حَتىَ‏ يَرْجِعَ إِلَيْنَا مُوسى‏

    قوم گفتند: ما از عبادت در اطراف گوساله دست بر نمی داریم و پراکنده نمی شویم تا اینکه موسی  ( ع  ) بر گردد .  ( 91 / طه )

    حضرت هارون علیه‌السلام خود را موظف ‌دید که پس از ارشادات لازم  و پافشاری بر امر توحیدی تا جائیکه بیم کشته شدن وی میرفت خون خویش و مومنین را حفظ نماید ،تا حضرت موسی علیه السلام برگردد . چنانچه قوم نیز کار خویش را به مراجعت حضرت موسی موکول نموده بودند .

    با رجوع به روایاتی که در این خصوص از ائمه طاهرین علیهم‌السلام در کتب تفسیری ذکر شده است می‌یابیم که هنگامیکه حضرت موسی علیه‌السلام به میقات در کوه طور رفت دوسفارش به حضرت هارون علیه السلام نمود :

    اول آنکه : مراقبت نماید که قوم بنی‌اسرائیل از مسیر توحید و عبودیت خدای رحمان منحرف نگردند .

    دوم آنکه  : در صورت انحراف از مسیر  الهی در مقام ارشاد شان برآید اما کار را به مقاتله نکشاند و تامل کند تا وی ( حضرت موسی ) بازگردد  .

    و جناب هارون بخوبی به این دو وصیت عمل می‌نماید .

    دقت در موضوع عملکرد سامری ّ در انحراف قوم موسی علیه‌السلام بسیار آموزنده است .

    اولا  : سامریّ از اصحاب حضرت موسی علیه‌السلام و بلکه از اصحاب برگزیده ایشان  بود و بطور طبیعی مردم به سخنان او اعتماد میکردند .

    ثانیا  : سامری خاکی را در اختیار داشت که تماس با پای اسب جبرئیل ( رسول الهی ) پیدا کرده بود و آثار خارق‌العاده‌ای از این خاک  نمایان می‌گشت و با انجام یک کار خارق‌العاده ، پذیرش ادعاهای خود را تسهیل می نمود  .

    ثالثا : سامری در پوشش نفاق عمل کرد و به مردم می‌گفت که این گوساله همان خدائی است که حضرت موسی به آن دعوت کرده است :

     فَقَالُواْ هَاذَا إِلَاهُكُمْ وَ إِلَاهُ مُوسىَ‏ فَنَسى‏

    پس گفتند: اين خداى شما و خداى موسی‏است پس ( خداى حقيقى ) فراموش شد (88 طه )

    حال خواننده گرامی خود در این قصه تدبر نماید و احوال امت پیامبر خاتم را پس از رحلت ایشان نظر کند .

    آیا این خود نشانه بر صحت مدعای تشیع نیست   ؟

    آن گاه که منافقین از اصحاب ، با امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام آنچنان کردند  که قوم موسی و سامری با جناب هارون روا داشتند و امیر مؤمنان همان سخنی را بر زبان رانده که جناب هارون علیه‌السلام فرمود :

     إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُوني‏ وَ كادُوا يَقْتُلُونَني‏

    همانا قوم مرا به استضعاف کشیده و نزدیک است که مرا به قتل برسانند

    از حدیث صحیح پیامبر صلی‌الله علیه‌وآله وسلم نقل شده است :

    سمعت رسول الله ص يقول لتركبن أمتي سنة بني إسرائيل حذو النعل بالنعل‏

    قوم من مطابق النعل بالنعل از قوم موسی علیه‌السلام پیروی می‌کند  .

     لَقَدْ كانَ في‏ قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْباب‏

    به تحقیق در داستان‌های ایشان عبارت است برای صاحبان خرد (111 / یوسف )

    و طالبان مطالب بیشتر در موضوع سامری را به تفسیر برهان ج 3 صفحه 773 و جلد 1  صفحه 199  ذیل آیات مربوط در سوره طه و اعراف ارجاع میدهیم  .