بسم الله الرحمن الرحیم
نقد ساختار اعتقادی مصطفی حسینی طباطبایی با عنوان قرآن گرائی
قسمت دوم
ویژگیهای قرآن گرایان از منظر مصطفی طباطبایی
مصطفی حسینی طباطبایی پس از نفی قرآن کفایی ( به معنای؛ قرآن کافی است و مسلمان نیازی به حدیث و سنت ندارد ) ، خود را قرآن گرا معرفی می کند . وی مدعی است سنت رسول خدا ص و روایات صحیح را که موافق قرآن است قبول دارد و البته تصریح نمی کند که صحت سندی را بر مبنای رجال کدام مذهب و مشرب قائل است. سپس سه ویژگی قرآن گرایان را بدین نحو بیان می نماید:
۱- در پذیرش اخبار و سنت سختگیرند زیرا در " عرض احادیث بر قرآن " پافشاری جدّی دارند .
۲- قرآن گرایان معنا و مفهومی را بر قرآن تحمیل نمی کنند و معانی دور را بدلیل حدیث ، به قرآن نسبت نمی دهند بلکه از سیاق و قرآئن و شواهد موجود در خود قرآن بهره می گیرند .
۳- آیاتی را که در مورد اشخاص خاصی نازل شده است ناظر بر حکم عمومی و کلی گرفته و به مصادیق زمان نزول توجه نمی کنند .
پاسخ
در مورد ویژگی اول باید عرض کنیم سخت گیری غیر متعارف در پذیرش حدیث و تسّرع در نفی آن ، قابل قبول نبوده و تنها ملاکی که موجب نفی صد در صدی حدیث می گردد تضادّ آن با عقل مسلّم و یا تناقض داشتن با آیه محکم و یا مخالفت با تجربه و شهود حسی قطعی است . چنین روشی در بین عموم دانشمندان شیعه از گذشته ایّام رواج داشته و دیدگاه اختصاصی مدعیان قرآن گرائی نیست بلکه عمده تفاوت در مصادیق موارد مذکور است . به بیان دیگر مثلا تخصیص عام کتابی به روایت معتبر ، از نگاه فقیه شیعی ، مخالفت حدیث با قرآن تلقی نمی گردد اما ممکن است قرآن گرا چنین مواردی را مصداق تخالف بداند. یا اندیشمند شیعی مبتنی بر حدیث مستند ، مصداق یک آیه را منحصر در شان نزول آن کند اما قرآن گرای سختگیر اعتنای به روایت ننموده و مدلول آیه را عام و مطلق در نظر بگیرد . یا برخی روایات که از حقایقی اعجاب آور سخن می گویند از نگاه قرآن گرا خلاف عقل ارزیابی شود در حالیکه چنین مواردی محال عقلی نیست . خلاصه آنکه در کبرای قضایا اختلاف نیست و مدعیان قرآن گرایی حق ندارند گزاره های مذکور را به نفع خویش مصادره کنند بلکه عمده اختلافات در صغرای قضایاست.
همچنین است آنچه مصطفی طباطبایی در مورد ویژگی دوم قرآن گرایان نگاشته ، یعنی هیچ اندیشمند مسلمانی تحمیل معنا بر قرآن را نمی پذیرد . و اما معانی دور در لغات قرآن را نمی توان به صرف دور بودنش کنار گذاشت . چراکه در معانی لغت ، نقل صورت می گیرد و برخی از معانی مهجور می شوند و ممکن است در زمان نزول معنای مهجور استعمال می شده و اگر قرینه ای در اختیار باشد اتفاقا لازم است همان معنای دور را برگزینیم .
حال نکته این است که آیا احادیث می توانند قرائن کشف معنای آیه باشند یا خیر ؟ بنابر دیدگاه مصطفی طباطبایی ، حدیث در ردیف سایر علوم اصطلاحی مانند فلسفه و کلام قرار گرفته و لذا باید در فهم قرآن ، به کناری نهاده شود . به همین جهت است که مشارالیه در مقاله خویش ( قرآن گرائی چیست ؟ ) از یک فیلسوف ( مرحوم علامه طباطبایی ) و یک محدث شیعی ( مرحوم فیض کاشی ) که تفسیر قرآن نگاشته اند مثال می زند و این چنین القاء می کند که محدث بودن مرحوم فیض موجب انحراف وی در تفسیر صحیح آیات گردیده است .
بر هر انسان منصفی روشن است که نمی توان نگرش فلسفی و کلامی را که برخاسته از تلاش بشر است با حدیث که منشاء الهی و قدسی دارد مقایسه کرد . به طور طبیعی مسلمین عصر نبوی در فهم صحیح برخی از آیات به سراغ پیامبر ص می رفتند و نه به سوی فیلسوفان و اهل کلام . بگونه ای که حتی مصطفی طباطبایی در تفسیر واژه ظلم در آیه " و لم یلبسوا ایمانهم بظلم " ناخواسته ذکر می کند که اصحاب برای یافتن مصداق صحیح ، به پیامبر ص متوسل شدند و حضرتش نیز معنای صحیح را بایشان گوشزد کردند . بیان پیامبر ص همان حدیث است و اصحاب نیز در مقابل تبیین آن حضرت چون و چرا نمی کردند یعنی سخن آن جناب ، قرینه و شاهد روشن بر صدق یک مصداق و نفی سایر مصادیق است اگرچه مصداق شرک برای واژه " ظلم " دورتر از معنای ستم و گناه می باشد . بنابراین نمی توان روایت معتبر را همچون گزاره های فلسفی و کلامی فرض کرد .
در ویژگی دوم ، به استفاده از قرائن و شواهد و سیاق برای فهم معنای آیات اشاره شده است. عموم دانشوران شیعی که بر مکتب اصولی مشی می کنند در فهم آیه ، قرائن و شواهد و سیاق کلام را لحاظ می کنند و این یک سلوک عمومی در فهم آیات و بلکه هر نوشتاری است . مصطفی حسینی طباطبایی به گونه ای سخن می گوید که گویا وی مبدع چنین روشی است و تنها مدعیان قرآن گرائی در فهم کلام الله بر این منهج رفتار می کنند . در کبرای مسئله اختلاف نیست بلکه در صغرای آن تفاوت نظر می باشد . از نظر ما روایات معتبر می توانند شواهد و قرائن کشف معانی لغوی و معانی استعمالی الفاظ قرآن باشند و مهمتر اینکه در موارد عدیده ای کشف پیوستگی آیات و در نتیجه تکیه بر سیاق در درک معانی ، دشوار است و در این موارد گزاره های تاریخی و شان نزولها و احادیث معتبر ما را بر این مهم رهنمون می سازند . مضافا بر اینکه در جمع قرآن ، ترتیب نزول سور و برخی از آیات سور رعایت نگردیده و این خود موجب می گردد اتکاء به سیاق بدفهمی نسبت به مرادات الهی را ایجاد نماید . بلکه گاهی مدعیان قرآنی را به دور باطل می اندازد زیرا کشف وحدت سیاق موکول به فهم دقیق محتوای آیات می شود و از طرفی سیاق خود قرینه برای فهم آیات بوده است ! .
بنابراین ویژگی دوم قرآن گرایان در فهم کتاب الهی ، نه راهبردی جدید است و نه کامل .
و اما منظر سوم قرآن گرایان از دیدگاه مصطفی طباطبایی ، شان نزول آیات در خصوص برخی شخصیتهای صدر اسلام است . از نگاه این مدعی قرآنی ، اکثر آیاتی که در مورد بیان فضایل افراد مطرح شده اند، شکل عمومی دارند و نباید اصرار داشت که بدانها شکل خصوصی داد. روایاتی که به بیان مصداق آیات پرداختهاند، ناظر به بیان مصادیق آیات در زمان نزول آنها بوده ولی آیه منحصر به زمان نزول نمیباشد. از دیدگاه طباطبایی، مواردی که به عنوان مصداق آیه در روایات مورد اشاره قرار گرفته اند، مخصّص نیستند چرا که در این صورت قرآن محدود و منحصر به زمان معینی می گردد . علاوه بر این منشاء اختلافات فرقه ای نیز می شود .
در واقع منظور آقای مصطفی طباطبایی این است که اگر آیه ای در مورد فضایل امیر مومنان ع نازل گردید لازم است شیعیان به شان نزول توجه نکرده و بدنبال طرح امتیازات آن حضرت بر سایر اصحاب نباشند و یا اگر قرآن کریم فرار و ارتداد برخی از اصحاب را در جنگ احد ذکر کرده لزومی ندارد تا مصداق دقیق آن را پیگیری و آن صحابیان خاص را سرزنش کنیم زیرا این موارد می تواند دستاویز تنش های فرقه ای قرار گیرد و چون قرآن برای همه زمانهاست لذا اصل ، یافتن پیام آیه است نه مصادیق زمان نزول .
در پاسخ می گوییم : اگرچه مدعای مذکور در برخی از آیات مقرون به صحت است لیکن عمومیت ندارد و ما ناچاریم در برخی از آیات به شان نزول و مصداق آیه در صدر اسلام توجه کنیم . به موارد ذیل دقت نمایید :
1- در سراسر قرآن دعوت به تدبر و تفکر مخصوصاً در سرگذشت پیشینیان به چشم میخورد . اگر بنا بر این بود که آیات قرآن فقط حاوی پیامهایی برای بشر باشد، چه نیازی بود که خداوند نام اشخاص مختلف اعم از انبیاء و اولیاء و اشقیاء و اعداء را در کتاب خویش بیاورد و جنبههای مختلف زندگی ایشان را بازگو نماید ؟ بلکه گاهی شخصیت خود اشخاص نیز در کنار پیامهای آیه ، موضوعیت دارد و بایستی به دقت آنان را شناخت .
2- در برخی از آیات قرآن ، پیام آیه تنها زمانی قابل فهم و عمل است که شان نزول و مصادیق آیه مشخص باشد. مثلا
در آیه کریمه «اِنِّما وَليُّكُمْ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصلَّوهَ وَ يُؤتُونَ الزَّكاهَ وَ هُمْ راكِعُونَ» مائده/55
اگر زمان و شان نزول و مصداق این آیه شریفه که امیرالمومنین علی ع و اولاد معصوم ایشان است، مشخص گردد قطعا هم معنای کلمه ولیّ روشن می شود و هم والیان امر مسلمین پس از رسول خدا ص ، معیّن می گردند . برخلاف تحلیل آقای مصطفی طباطبایی اختلاف و فرقه سازی ، ناشی از عدم ثبت و اهمال اصحاب در بیان فضای نزول آیه برای آیندگان است نه بیان شان نزول و مصداق آن .
3- شناخت مصادیق آیات در عصر نزول منجر به ارائه تصویری روشن از تاریخ اسلام میگردد و ناگفته پیداست که ارائه چنین تصویری که نقش و جایگاه واقعی شخصیتها در آن مشخص باشد، چه اندازه در تبیین حقایق و رفع اختلافات موجود در میان حق پویان راه گشاست. اما طباطبایی برای لاپوشانی غاصبانی که قلبش مشروب از محبتشان است اصرار دارد تا آن مصادیق را از معنای آیه منتفی دارد و نیّت ناصواب خود را در پوشش پرهیز از اختلاف و کینهورزی مذاهب ، مخفی نماید . این پندار مصطفی طباطبایی چیزی جز پاک کردن صورت مساله و انسداد باب فهم بسیاری از حقایق که خداوند مردم را به آن دعوت کرده ، نیست .
4- اساسا برخی از آیات کریمه در بیان اوصاف فرد و یا افراد خاصی است و جنبه عمومی و همگانی ندارد و خدای حکیم به جهت حفظ قرآن از تحریف یا برخی مصالح دیگر به ذکر نام نپرداخته و تنها اوصاف را بیان نموده است . مانند آنچه در سوره تحریم در باب دو همسر پیامبر ص آمده است . اگرچه در این مورد هم می توان برخی پیامهای عمومی را استحسان نمود لیکن اصل و محور آیه معرفی افراد خاص است .
ادامه دارد ....