بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی و نقد کتاب " نقد کتب حدیثنوشته مصطفی حسینی طباطبائی

قسمت پنجاه و یکم

حدیث حدیث حمار (سخن گویی حیوانات در قرآن و روایات)

آقای مصطفی حسینی طباطبائی حدیثی را از کتاب اصول کافی نقل و سپس پیرامون آن می نویسد: 

 

" در اصول کافی در «باب ما عند الأئمه من سلاح رسول الله -صلی الله علیه  و آله - و متاعه» داستان خری آمده بنام «عفیر» و شیخ کلینی ماجرای مضحکی درباره این خر نقل می ‌کند و بدون آنکه سندش را بیاورد می نویسد:

 

روي أن امير المؤمنين عليه السلام قال: إن ذلک الحمار کلم رسول الله -صلى الله عليه وآله سلم- فقال: بأبي أنت و امي إن أبي حدثني عن أبيه، عن جده، عن أبيه أنه کان مع نوح في السفينه فقام إليه نوح فمسح علي کفله ثم قال: يخرج من صلب هذا الحمار حمار يرکبه سيد النبيين و خاتمهم، فالحمدلله الذي جعلني ذلک الحمار(1)

 

«روایت شده که امیر مؤمنان -علیه السلام- فرمود که آن خر، با رسول خدا -صلی الله علیه  و آله - به سخن در آمد و گفت: پدر و مادرم فدایت شود! همانا پدرم از پدرش و او از جدّش و او از پدرش برای من حدیث آورد که پدر جدِّ ما با نوح در کشتی همراه بود و نوح برخاسته دستی به کفل او کشید و گفت: از پشت این خر، خری در آید که سرور پیامبران و آخرین ایشان بر آن سوار شود، پس خدا را سپاس که مرا همان خر قرار داده است».

 

چنانکه ملاحظه می ‌شود این روایت، مرسل و مقطوع است و معلوم نیست چه کس این افسانه غریب را ساخته و برای شیخ کلینی نقل کرده است و شگفت از کلینی که آن را باور داشته و در کتابی که به قول خود، آن را از « آثار صحیح » فراهم آورده، گنجانیده است! کسی نمی ‌داند که این جماعت خران، چگونه حدیث نوح -علیه السلام- را در خاطر نگاه داشته ‌اند و به یکدیگر رسانده اند؟! و نیز بر کسی معلوم نیست که خران، هر یک چند صد سال عمر کرده‌ اند که از روزگار پیامبر اسلام -صلی الله علیه  و آله - تا زمان نوح -علیه السلام- را تنها در پنج نسل گذرانده ‌اند؟!  سخن گفتن آخرین خر، به زبان فصیح عربی و نقل حدیث به صورتی که محدّثان گزارش می ‌نمایند، نیز از عجائب است! من گمان می‌ کنم کسی با کلینی سر شوخی داشته و این افسانه خنده‌ آور را برای او حکایت کرده است ".

 

نقد و بررسی : 

 

اصل ماجرا چیست؟  

 

در جلد 1 کافی صفحه 236  تا 237 حدیثی بدین مضمون نقل شده است:  

 

در آخرین روز ها ی  حیات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، آن حضرت ، عباس و امیرالمومنین ع را به حضور طلبیدند  

 

و به عباس فرمودند : قبول می کنی که ارث محمد را ببرى و قرضش را بپردازى و به وعده ‏هايش وفاكنى؟ او نپذيرفت .و نیز می فرمایند :  آیا شما حاضر هستی بعد از من دیون مرا بپردازی که ایشان امتناع می کنند .همان جا پیامبر اکرم این پیشنهاد را به امیرالمومنین علیه السلام می کنند و حضرت قبول می کنند.

 

پیامبر به بلال دستور می دهند ماترک خود را به امیرالمومنین تحویل دهندو بلال چنین می کند . جزء ماترک رسول الله الاغی بنام عفیر بوده که بنا  به نقل از امیرالمومنین همان الاغی است که در اشکال آقای طباطبائی به آن اشاره شده است  

 

تا اینجا مسلم است که همه انبیاء ماترک خود را به اوصیاء خود سپرده اند و پیامبر صلی الله علیه و آله نیز چنین کردند

 

علامه مجلسى رضوان الله تعالى عليه در شرح اين روايت مى‌گويد:

 

الحديث التاسع: ضعيف و آخره مرسل. (2)

 

ترجمه : حديث نهم : ضعيف و آخر آن (روايت مورد نظر) مرسل است.

 

اگر چه برخی از بزرگان این روایت را ضعیف انگاشته و به روایت ضعیف ترتیب اثر نمی دهند ، ولی ما  صرف نظر از بحث سندی ، در دلالت این روایت بحث داریم.

 

در آغاز نشان می دهیم که در کتب روائی شیعه و اهل سنت قطعی است که پیامبر اکرم با حیوانات صحبت کرده اند . 

 

سخن گفتن پیامبر با حیوانات در منابع اهل تسنن: 

 

قاضى عياض در كتاب الشفا این گونه مى‌نويسد:

 

عن إبراهيم بن حماد بسنده من كلام الحمار الذي أصابه بخيبر ، وقال اسمي يزيد بن شهاب . فسماه النبي صلى الله عليه وسلم يعفورا ، وأنه كان يوجهه إلى دور أصحابه ، فيضرب عليهم الباب برأسه ، ويستدعيهم ، وأن النبي صلى الله عليه وسلم لما مات تردى في بئر جزعاً وحزناً ، فمات . (3)

 

ابراهيم بن حماد با سندش، گفتار حمارى را كه رسول خدا در خيبر به دست آورد اين گونه نقل كرده است: حمار گفت: اسم من يزيد بن شهاب است، پس رسول خدا او را يعفور ناميد، اين حمار به خانه‌هاى اصحاب مى‌رفت ، در خانه‌ها را با سر خود مى‌كوبيد و آن‌ها را فرامى‌خواند، وقتى رسول خدا (ص) از دنيا رفت، از شدت غم و اندوه خود را در چاه انداخت و مُرد.

 

ديگر بزرگان اهل سنت نيز اين روايت را به تفصيل نقل كرده‌اند:

 

أخبرنا أبو غالب وأبو عبد الله قالا أنبأ أبو سعد بن أبي علانة أنا أبو طاهر المخلص وأبو أحمد بن المهتدي حدثني أبو الحسن الأسدي عمر بن بشر بن موسى نا أبو حفص عمر بن مزيد نا عبد الله بن محمد بن عبيد بن أبي الصهباء نا أبو حذيفة عبد الله بن حبيب الهذلي عن أبي عبد الله السلمي عن أبي منظور قال لما فتح رسول الله صلى الله عليه وسلم يعني خيبر أصاب أربعة أزواج ثقال أربعة أزواج خفاف وعشر أواقي ذهب وفضة وحمار أسود مكبلا قال فكلم رسول الله صلى الله عليه وسلم الحمار فكلمه الحمار فقال له النبي صلى الله عليه وسلم ما اسمك قال يزيد بن شهاب أخرج الله عز وجل من نسل جدي ستين حمارا كلهم لم يركبهم إلا نبي قد كنت أتوقعك أن تركبني لم يبق من نسل جدي غيري ولا من الأنبياء غيرك قد كنت قبلك لرجل يهودي وكنت أتعثر به عمدا وكان يجيع بطني ويضرب ظهري قال فقال له النبي صلى الله عليه وسلم فأنت يعفور يا يعفور قال لبيك قال أتشتهي الإناث قال لا قال فكان رسول الله صلى الله عليه وسلم يركبه في حاجته وإذا نزل عنه بعث به إلى باب الرجل فيأتي الباب فيقرعه برأسه فإذا خرج إليه صاحب الدار أوميء إليه أن أجب رسول الله صلى الله عليه وسلم فلما قبض النبي صلى الله عليه وسلم جاء إلى بئر كانت لأبي الهيثم بن التيهان فتردى فيها جزعا على رسول الله صلى الله عليه وسلم فصارت قبره. (4)

 

 هنگامى كه رسول خدا (ص) خيبر را فتح كرد چهار كنيز چاق و چهار كنيز لاغر و نيز ده پيمانه طلا و نقره و الاغى بسته شده در زنجير به دست آوردند ؛ آن حضرت با الاغ به گفتگو پرداختند و الاغ نيز جواب داد ! رسول خدا فرمود: اسمت چيست؟ گفت: يزيد بن شهاب، خداوند از نسل جد من شصت حمار ديگر خلق كرد كه فقط پيامبران بر آن‌ها سوار شدند و من از شما توقع دارم كه بر من سوار شوي؛ چرا كه از نسل جد من كسى غير از من و از انبياء نيز جز شما باقى نمانده است، من پيش از شما مال مرد يهودى بودم، كه از روى عمد او را بر زمين مى‌زدم ! او نيز شكم مرا به درد آورده و به پشتم مى‌زد.

 

رسول خدا فرمود: پس تو يعفور هستى ، اى يعفور ! حمار گفت: بلى ، رسول خدا فرمود: آيا به جنس مؤنث تمايل داري؟ يعفور گفت: خير !

 

 پس رسول خدا (ص) در هنگام نياز سوار او مى‌شد، و هر وقت كه از پشت او پايين مى‌آمد، او را به خانه مردم مى‌فرستاد، او در خانه را با سرش مى‌كوبيد و به آن شخص اشاره مى‌كرد كه پيش رسول خدا (ص) برود . وقتى رسول خدا از دنيا رفت، نزديك چاهى كه متعلق به هيثم بن تيهان بود، آمد و خود در آن به خاطر ناراحتى براى رسول خدا (ص) انداخت و همان چاه قبر او شد.

 

 بنابراين اگر مرحوم كلينى روايتى را با سند مرفوع نقل كرده، بسيارى از بزرگان اهل سنت نیز شبيه همان روايت را با سند متصل نقل كرده اند لذا بهتر بود آقای طباطبائی قبل از خرده گرفتن به کتاب کافی به کتب اهل سنت هم اشکال می کرد.

 

گفتگوي گرگ با يكي از اصحاب: 

 

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا يَزِيدُ أنا الْقَاسِمُ بن الْفَضْلِ الحداني عن أبي نَضْرَةَ عن أبي سَعِيدٍ الخدري قال عَدَا الذِّئْبُ على شَاةٍ فَأَخَذَهَا فَطَلَبَهُ الراعي فَانْتَزَعَهَا منه فَأَقْعَى الذِّئْبُ على ذَنَبِهِ قال أَلاَ تتقي اللَّهَ تَنْزِعُ مني رِزْقاً سَاقه الله إلي فقال يا عجبي ذِئْبٌ مقع على ذَنَبِهِ يكلمني كَلاَمَ الإِنْسِ فقال الذِّئْبُ الا أُخْبِرُكَ بِأَعْجَبَ من ذلك مُحَمَّدٌ صلى الله عليه وسلم بِيَثْرِبَ يُخْبِرُ الناس بِأَنْبَاءِ ما قد سَبَقَ قال فَأَقْبَلَ الراعي يَسُوقُ غَنَمَهُ حتى دخل الْمَدِينَةَ فَزَوَاهَا إلى زَاوِيَةٍ من زَوَايَاهَا ثُمَّ أتى رَسُولَاللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَأَخْبَرَهُ فَأَمَرَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فنودي الصَّلاَةُ جَامِعَةٌ ثُمَّ خَرَجَ فقال للراعي أَخْبِرْهُمْ فَأَخْبَرَهُمْ فقال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم صَدَقَ والذي نفسه بيده لاَ تَقُومُ السَّاعَةُ حتى يُكَلِّمَ السِّبَاعُ الإِنْسَ وَيُكَلِّمَ الرَّجُلَ عَذَبَةُ سَوْطِهِ وَشِرَاكُ نَعَْلِهِ وَيُخْبِرَهُ فَخِذُهُ بِمَا أَحْدَثَ أَهْلُهُ بَعْدَهُ. (5)

 

ابوسعيد خدرى مى گويد: گرگى به گوسفندى حمله كرد و آن را برد، چوپان او را دنبال كرد و گوسفند را از او گرفت و گرگ را به خاطر اين كارش كتك زد، گرگ گفت: از خدا نمى‌ترسى كه روزى مرا كه خداوند نصيبم كرده از من مى‌گيري، آن را به من برگردان. چوپان گفت: عجبا! گرگى را كتك زدم و او با زبان انسان‌ها با من سخن مى‌گويد!!! گرگ گفت: من تو را به چيز عجيب‌تر از آن آگاه مى‌كنم و آن اين است كه محمد (ص) در يثرب مردم را از اخبار گذشتگان آگاه مى‌كند، چوپان گوسفندانش را هدايت كرد تا اين كه وارد مدينه شد ، پس گوسفندانش را در گوشه‌اى نگه داشت؛ سپس خدمت رسول خدا رسيد و او را از اين قصه آگاه كرد، رسول خدا دستور داد كه مردم  را براى نماز جماعت بخوانند، وقتى خارج شد، به چوپان گفت: مردم را از داستانت آگاه كن، چوپان اطاعت كرد، رسول خدا (ص) فرمود: راست گفتي! سوگند به كسى كه جانم در دست او است، قيامت نمى‌شود ؛ مگر اين كه حيوانات وحشى با انسان‌ها و مرد با دسته تازيانه و بند كفش خود سخن مى‌گويد و ران پايش او را از اتفاقاتى كه بعدا براى خانواده‌اش مى‌افتد آگاه مى‌كند.

 

و هيثمى در باره اين روايت مى‌گويد:

 

قلت عند الترمذي طرف من آخره رواه أحمد وفي رواية عن أبي سعيد أيضا قال بينما رجل من أسلم في غنيمة له يهش عليها في بيداء ذي الحليفة إذ عدا عليه الذئب فانتزع شاة من غنمه فأخذ الرجل يرمي بالحجارة حتى استنقذ منه شاته فذكر نحوه رواه أحمد والبزار بنحوه باختصار ورجال أحد إسنادي أحمد رجال الصحيح.

 

من (هيثمي) مى‌گويم: ترمذى قسمت آخر روايت را نقل كرده است، و احمد نيز از ابوسعيد نقل كرده كه مردى از قبيله اسلام، گوسفندانى را در بيابان ذى الحليفه مى‌چراند كه گرگى به آن حمله كرد؛ و گوسفندى را ربود؛ پس چوپان با سنگ گرگ را آن قدر زد که گوسفندش را نجات داد . پس ادامه روايت را همانند روايت قبلى نقل كرده است . همانند اين روايت را احمد و بزار به صورت مختصر نقل كرده و راويان يكى از سندهاى احمد ، راويان صحيح بخارى هستند.(6)

 

همين روايت را ترمذى در سنن خود به صورت مختصر و فقط تكه‌هاى آخر آن را نقل كرده است :

 

حدثنا سُفْيَانُ بن وَكِيعٍ حدثنا أبي عن الْقَاسِمِ بن الْفَضْلِ حدثنا أبو نَضْرَةَ الْعَبْدِيُّ عن أبي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ قال قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَالَّذِي نَفْسِي بيده لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حتى تُكَلِّمَ السِّبَاعُ الْإِنْسَ وَحَتَّى تُكَلِّمَ الرَّجُلَ عَذَبَةُ سَوْطِهِ وَشِرَاكُ نَعْلِهِ وَتُخْبِرَهُ فَخِذُهُ بِمَا أَحْدَثَ أَهْلُهُ من بَعْدِهِ.

 

از ابوسعيد خدرى نقل شده است كه رسول خدا (ص) فرمود: سوگند به كسى كه جانم در دست او است، قيامت نمى‌شود ؛ مگر اين كه حيوانات وحشى با انسان‌ها و مرد با دسته تازيانه و بند كفش خود سخن مى‌گويد و ران پايش او را از اتفاقاتى كه بعدا براى خانواده‌اش مى‌افتد آگاه مى‌كند. (7)

 

 بررسی سخنان مصطفی حسینی طباطبائی : 

 

 *  آقای طباطبائی نوشته است:

 

" در اصول کافی  داستان خری بنام «عفیر» آمده و شیخ کلینی ماجرای مضحکی درباره این خر نقل می ‌کند"

 

ما می خواهیم ببینیم کدام قسمت  این قصه مضحک است :

 

1 - اینکه سند حدیث مرفوع است

 

بسیاری از احادیث بدون سند و مرفوع اند و کسی هم آنها را مضحک نمی داند .

 

همچنین مرحوم کلینی هم نخواسته به اعتبار این حدیث ،اصلی از اصول شیعه را ثابت کند تا آقای طباطبائی این عمل را مضحک بداند .

 

2 - آیا صحبت کردن خر مضحک است

 

  قبل از آنکه مرحوم کلینی چنین روایتی را در کتاب کافی نقل کند خداوند ، مشابه آنرا در قرآن آورده است .ملاحظه کنید :

 

قران در آیات 15  تا 28  سوره نمل نقل می کند ؛ حضرت سلیمان با لشگرش از سرزمینی گذر می کرد . بزرگ مورچه های آن سرزمین به سایر مورچه ها گفت:  اى مورچگان! به خانه‏ هاى خويش داخل شويد تا مبادا سليمان و سپاهيانش ندانسته شما را پايمال كنند.

 

دقت کنید :

 

الف : این آیه صحبت کردن مورچه ها را نشان می دهد

 

ب : رئیس مورچه ها سلیمان را با نام می شناسد و موقعیت او را نسبت به سپاهیانش می داند 

 

ج : سلیمان نیز سخن مورچه را می شنود و محتوای آن را می فهمد

 

حال اگر خری بگوید پدرم  فلان مطلب را گفت ،مضحک است ! یا اینکه مورچه ای سلیمان را به نام معرفی کند ؟!  

 

مضافا بر اینکه سلیمان صدای مورچه را شنید و لبخند زد . الله اکبر!  آیا این خیلی مضحک نیست که قرآن خبر می دهد سلیمان صدای مورچه را شنید ، اصلا خود مورچه چیست تا صدایش چه باشد و سلیمان آن را از فاصله دور بشنود.

 

 از آقای طباطبائی سوال می کنیم ، مورچه به زبان عبری صحبت می کرد یا فارسی یا عربی فصیح ؟

 

بعلاوه  قرآن خبر می دهد حضرت سلیمان با هدهد هم صحبت کرده و مطالبی توسط هدهد بیان شده است . 

 

قرآن خبر از فهم و درک این حیوان می دهد . پرنده ای که  برفراز سرزمینی پرواز کرده و آن شهر را دیده و به صرف نگاه کردن :

 

الف : تشخیص صحیح داده که پادشاه سرزمین سبا یک زن است.

 

ب : از طرز عبادت آنها تشخیص صحیح داده که قوم سبا بجای خداوند خورشید را می پرستند.

 

ج : تشخیص صحیح داده است که شیطان عمل آنها را زینت داده است . (   22 و 23 و 24 سوره نمل ) 

 

به نظر شما خواننده محترم !  با این اوصاف اظهار نظر آقای مصطفی حسینی طباطبایی مضحک تر است یا روایت منقول در کافی ؟ 

 

**  آقای طباطبائی ادعا کرده  است که سخن گفتن خر، به زبان فصیح عربی بوده است .  

 

اولا : این عبارت در متن روایت وجود ندارد ولی آقای طباطبائی طبق معمول به ترجمه روایت از جانب خود افزوده تا طنز نویسی را به کمال برساند .

 

ثانیا :  خداوند در قران اشاره نکرده  سنگ و درخت و... به چه زبانی خداوند را تسبیح می کنند  ، و همچنین  قران نگفته که  حضرت سلیمان با چه زبانی با هدهد صحبت کرد و یا اینکه رئیس مورچگان با چه زبانی به مورچه ها دستور داد تا به خانه هایشان وارد شوند . 

 

 روایت مورد بحث ما نیز  به نوع لهجه و زبان الاغ اشاره نکرده است . قران و  این روایت فقط صحبت کردن را اخبار کرده اند نه نوع زبان را .

 

آقای طباطبائی از درک این نکته عاجز است که حیوانات به هر گونه ای که با هم حرف می زنند ، رسول خدا به اذن الله و قدرت الهی کلام آنها را می شنود و می فهمد  و به زبان مناسب به حیوانات پاسخ می دهد.

 

***  آقای طباطبائی اشکال کرده  :  

 

و نیز بر کسی معلوم نیست که خران، هر یک چند صد سال عمر کرده‌ اند که از روزگار پیامبر اسلام -صلی الله علیه  و آله و سلم- تا زمان نوح -علیه السلام- را تنها در پنج نسل گذرانده ‌اند؟! :

 

ما محاسبه عمر خران را برعهده آقای طباطبایی می گذاریم  و به ایشان توصیه می کنیم در خصوص رجال شناسی خران و ضعف و قوت خران مذکور رساله ای بنویسند و مریدان را از این علوم  محروم ننمایند. 

 

 خلاصه و نتیجه گیری : 

 

1 : قران نشان داده است که خداوند به بعضی از حیوانات قدرت گفتگو و تشخیص صحیح و فهم و شعور داده و لذا این گونه داستانها بر خلاف ادعای آقای طباطبائی مضحک نیست .

 

2 :  این روایت مرفوع است و اعتقاد به آن الزامی نیست . و مشابه این احادیث در اهل سنت با سند صحیح و متصل وارد شده است پس هنر دانشمند ما ( آقای طباطبائی ) چه بوده و چه چیزی را می خواسته ثابت کند ؟

 

3 : آقای طباطبائی فرد امانت داری نیست چون نظر خودش (  سخن گفتن آخرین خر، به زبان فصیح عربی) را در ترجمه اضافه کرده است .

 

4 :  آقای طباطبائی برای اثبات ادعای مضحک خود ، فن دیگری از فنون خود را رو کرده و آن رجال شناسی خران است . 

 

5 : در روایات شیعه آمده که خداوند تمام فضائل انبیاء گذشته را  به پیامبر اکرم و ائمه اطهار داده است و یکی از این فضائل سخن گویی با حیوانات است. 

 

6 : قران می فرماید و علمك ما لم تكن تعلم و كان فضل الله عليك عظيما

 

علم گفتگو با حیوانات می تواند از جمله مطلبی باشد که حضرت میداند :

 

 ِمَعَاشِرَالنَّاسِ مَامِنْ عِلْمٍ إِلَّاوَقَد احصاه الله فِيَّ وَكُلَّ عِلْمٍ عَلِمْتُهُ فَقَدْأَحْصَيْتُهُ فِي إِمَامِ الْمُتَّقِينَ وَمَامِنْ عِلْمٍ إِلَّا وَ قَدْ عَلَّمْتُهُ عَلِيّاً وَ هُوَالْإِمَام ُالْمُبِين‏أَحْصَاهُ (

 

پس پیامبر و ائمه ع این کمال را واجد بودند . در نتیجه گفتگوی پیامبر با الاغ مشکلی ندارد و همچنین اگر سخن گفتن با حیوانات خود یک علم باشد  - که هست - پیامبر می فرمایند : من این علم را دارم.

 

7 : سخن گفتن با حیوانات شواهد قرآنی دارد و در کتب اهل سنت روایاتی در این خصوص با نقل راوی آمده است .

 

8 : ما در گذشته و در همین وبلاگ در رابطه با سخن گفتن موجودات سخن گفته و اثبات کرده ایم که  تکلم حیوانات هیچ استبعاد عقلی و قرانی و روائی ندارد . 

 

=============================================

 

پاورقی ها :

 

1 : ( الأصول من الکافی، ج ۱، ص ۲۳۷ مقایسه شود با ترجمه اصول کافی در ج ۱، ص ۳۴۳.)

 

2 : المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، مرآة العقول في شرح اخبار آل الرسول، ج3، ص48، ناشر: دار الكتب الإسلامية ـ تهران، الطبعة : الثانية،1404هـ ـ 1263ش

 

3 : القاضي عياض، ابوالفضل عياض بن موسي بن عياض اليحصبي السبتي (متوفاي544هـ)، كتاب الشفا، ج1، ص236، طبق برنامه الجامع الكبير.

 

4 : ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج4، ص 232، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1995؛

 

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج6، ص 151، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت؛

 

5: الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج3، ص 83، ح11809، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر؛

 

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج1، ص 351، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م؛

 

حاكم نيشابورى بعد از نقل اين روايت مى‌گويد:

 

هذا حديث صحيح على شرط مسلم ولم يخرجاه.

 

اين روايت بر طبق شرائطى كه مسلم براى صحت روايت قائل است، صحيح است؛ ولى او نقل نكرده.

 

الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاي 405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج4، ص 514، ح8444، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م.

 

و ابن كثير دمشقى مى‌گويد:

 

وهذا إسناد على شرط الصحيح وقد صححه البيهقي ولم يروه إلا الترمذي.

 

اين سند‌، شرائط صحيح بخارى را دارا هست و بيهقى نيز آن را تصحيح كرده؛ ولى غير از ترمذى كسى ديگر از صحاح سته، آن را نقل نكرده‌اند.

 

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج6، ص 143، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.

 

6 : الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر (متوفاي 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج8، ص 291، ناشر: دار الريان للتراث/‏ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت – 1407هـ.

 

البانى بعد از نقل اين روايت مى‌گويد:

 

قلت: وهذا سند صحيح رجاله ثقات رجال مسلم غير القاسم هذا وهو ثقة اتفاقا، وأخرج له مسلم في المقدمة.

 

والحديث أخرجه ابن حبان (2109) والحاكم مفرقا (4/467،467-468) وقال: «صحيح على شرط مسلم» ! ووافقه الذهبي!

 

دیدگاه‌ها

-1 # یزدان 1397-08-25 08:36
قرآن کتابی محکم از سوی حکیم است هیچ کتاب روایی قابل مقایسه با آن نیست اینکه در قرآن کریم مورچه و هد هد سخن گفته اند به اعتبار صدق الله العلی العظیم قابل پذیرش است حتی اگر نتوانیم آنرا درک کنیم اما داستان روایت و حدیث چیز دیگری است
>اما با همین استدلال و مقایسه شما بین قرآن و احادیث نقل شده ،پس هر حدیث غیر معقول و ضعیفی قابل دفاع است آنگاه کتابهای حدیثی دایره المعارفی از خزعبلات خواهد شد و شان اسلام و تشیع و تسنن زیر سوال خواهد رفت
>بیائیم ممنون کسانی باشیم که در احادیث تفکر می کنند و راه ورود خرافات دینی را سد می کنند[censo red]
+2 # هیئت تحریریه 1397-09-03 21:26
سلام علیکم
>کاربر محترم
>افرادی همچون مصطفی حسینی طباطبایی در برخی از نقدهای خویش به حدیث ، بدین نحو القاء می کنند : که چگونه امکان دارد حیوانی سخن بگوید و و گزارشی از گذشته بدهد ؟ . و سپس به تمسخر روایات می پردازند .
>چنین نگاهی در برخورد با روایات ، در مقالات ما مورد ارزیابی و نقد قرار گرفته است . ما قصد نداریم روایات جعلی را تصدیق نماییم بلکه روش آقای طباطبایی را به چالش کشیده و آن را معارض با قران می دانیم . اگر ایشان همچون برخی از دانشمندان شیعی ، تنها با تحقیق در سند ، از قبول این دسته از روایات استنکاف می کرد اعتراضی بر ایشان نبود و ما فقط بررسی سندی را مورد توجه قرار می دادیم ولی قصد طباطبایی تخریب روایات شیعه است و در این هدف از هیچ عملی فروگذار نمی کند . بسیاری از محتواهای احکامی و اعتقادی ما از طریق روایات بدست آمده لذا تعابیری همچون خرافات و خزعبلات ، از سوی شما شایسته نیست .
>والسلام[c ensored]

شما مجاز به درج دیدگاه نیستید! شاید باید در سایت عضو و یا وارد شوید.