بسم الله الرحمن الرحیم
نقد و بررسی آثار و اندیشه های مصطفی حسینی طباطبائی
اختلاف مسلمانان و ادعای وحدت - قسمت دوم
اهل الجماعه و اهل الفرقه در بیان علی علیه السلام
به فرمایش دقیق حضرت مولی الموحدین در باره جماعت و تفرقه توجه کنیم:
كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَخْطُبُ بِالْبَصْرَةِ بَعْدَ دُخُولِهَا بِأَيَّامٍ فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَخْبِرْنِي مَنْ أَهْلُ الْجَمَاعَةِ وَ مَنْ أَهْلُ الْفُرْقَةِ وَ مَنْ أَهْلُ الْبِدْعَةِ وَ مَنْ أَهْلُ السُّنَّةِ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع ...
أَمَّا أَهْلُ الْجَمَاعَةِ فَأَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي وَ إِنْ قَلُّوا وَ ذَلِكَ الْحَقُّ عَنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ عَنْ أَمْرِ رَسُولِهِ وَ أَمَّا أَهْلُ الْفُرْقَةِ فَالْمُخَالِفُونَ لِي وَ لِمَنِ اتَّبَعَنِي وَ إِنْ كَثُرُوا وَ أَمَّا أَهْلُ السُّنَّةِ فَالْمُتَمَسِّكُونَ بِمَا سَنَّهُ اللَّهُ لَهُمْ وَ رَسُولُهُ وَ إِنْ قَلُّوا وَ أَمَّا أَهْلُ الْبِدْعَةِ فَالْمُخَالِفُونَ لِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى وَ كِتَابِهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ الْعَامِلُونَ بِرَأْيِهِمْ وَ أَهْوَائِهِمْ وَ إِنْ كَثُرُوا . . . بحارالأنوار ج : 32 ص : 222
ترجمه :
" روزی امیرالمومنین علی علیه السلام بعد از ورود به بصره در حال ایراد خطبه بودند که مردی برخاست و عرض کرد : یا امیرالمومنین اهل جماعت چه کسانی هستند و اهل تفرقه کیانند و اهل بدعت کدام افراد هستند و اهل سنه کدامین افرادند ؟
پس امیرالمومنین علیه السلام فرمودند :
اما اهل جماعت من و کسانی که ازمن تبعیت می کنند ، اگر چه در اقلیت باشند ، می باشیم و این حقیقت ، امر الهی و امر رسول خدا می باشد و اهل تفرقه مخالفین من و مخالفین پیروانم می باشند ، اگرچه در اکثریت باشند و اما اهل سنت کسانی هستند که به سنت خدا و رسولش تمسک می جویند ، اگر چه در اقلیت باشند و اما اهل بدعت مخالفین امر خدا و رسول و کتاب الهی می باشند و به رأی و هواهای نفسانی خویش عمل می کنند ، اگرچه در اکثریت باشند ..."
همانگونه که ملاحظه می شود ، حضرت علی عایه السلام ملاک وحدت را تبعیت از خود معرفی می کنند ، اگر چه همگان آنرا نپذیرند و این مطلب امر الهی است .
پس نه قرآن و نه روایت نمیخواهند هر وحدت و هر اکثریتی را مدح کنند . قرآن و ائمه به دنبال افرادی با تقوا هستند نه اکثریت و نه همه انسانها.
امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه فرمودهاند :
" أَيُّهَا النَّاسُ لَا تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِهِ فَإِنَّ النَّاسَ قَدِ اجْتَمَعُوا عَلَى مَائِدَةٍ شِبَعُهَا قَصِيرٌ وَ جُوعُهَا طَوِيل. خطبه 192 نهج البلاغه فیض الاسلام
ترجمه :
اى مردم در مسير هدايت نگران كمى جمعيت نباشيد چرا كه مردم بر سر سفرهاى گرد آمدهاند كه سيرى آن كوتاه و دوران گرسنگى آن طولانى است. "
آقای طباطبایی باید متوجه باشد که منظور از آیه " وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا " این نیست که معنای تمسک به ائمه اطهار کنار گذاشتن قرآن است ، بلکه مراجعه به قران ما را به مبین و مفسر قران ارجاع می دهد ، و در روز قیامت مسوولیت پاسخگوئی به فاجعه کنار گذاردن عدیل قران - یعنی اهل البیت علیهم السلام – با امثال آقای طباطبائی است . کوتاه سخن اینکه اگر ما به سراغ قران رفتیم، قران ما را به رسول ارجاع میدهد و اگر کسی رسول را کنار بگذارد به قران چنگ نزده است :
شرط اعتصام به خدا تبعیت از رسول است
خداوند فرموده است :
وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فيكُمْ رَسُولُهُ وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (آل عمران/101)
و چگونه كافر مىشويد با آن كه آيات الهى بر شما خوانده مىشود و فرستادهى او در ميان شماست؟ و هر كه به خدا تمسك جويد، قطعا به راه راست رهبرى شده است.
حدیث ثقلین در قرآن
در حقیقت خداوند دو چیز را در میان مردم قرار داده است : آیات اللهی و رسولش که این همان حدیث ثقلین است . به زبانی دیگر ، ما میگوییم کلام قرآن حق است و همین قران بر حق ، ادعای آقای طباطبایی را در بحث انحصار قران در حبل الله بودن رد میکند :
فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (نحل/43).
مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ (نساء/80) .
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ (نساء/59).
بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ في صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ (عنکبوت/49)
وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ (نحل/44)َ
وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فيهِ (نحل/64)
بنابر قران ، سخن آقای طباطبائی که قران ، مسلمین را فقط دعوت به قرآن کرده باشد، باطل است و قائل این گفتار به قرآن چنگ نزده است.
در حقیقت اگر کسی بخواهد به خود قرآن معتقد باشد، قرآن میگوید بدون رسول پیروی از من غلط است .
چنانکه فرموده :
وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا (حشر/7)
یعنی باید به سراغ رسول خدا بروید .اگر خود قرآن به تنهایی کافی بود چرا باید مردم را به رسول ارجاع میداد ؟
أَ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ يُتْلى عَلَيْهِمْ إِنَّ في ذلِكَ لَرَحْمَةً وَ ذِكْرى لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (عنکبوت/51) آيا ايشان را كافى نيست كه اين كتاب را كه بر آنها تلاوت مىشود بر تو نازل كرديم؟
جمع بندی نادرست آقای طباطبائی از دو گروه آیات
آقای طباطبایی ضمن اشاره به دو دسته از آیات قران به آیه "وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّه ٠٠٠ (شوري /10) ، استناد کرده و چنین نتیجه می گیرد :
در هر چيزي كه اختلاف كرديد، حكمش را به خدا واگذار كنيد يعني به كتاب خدا رجوع كنيد، قراني باشيد تا اختلاف نكنيد.
ایشان می گویند :
" فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُول (نساء/59) در درجه اول به خدا اگر اتفاقا ( مورد اختلاف ) چيز جزئي بود كه در قران نبود به رسول مراجعه كنيد كه سنت اوست. اين دو دسته از آيات يك دسته نهي ميكند از اختلاف ويك دسته از آيات راه رفع اختلاف را به ما نشان ميدهد كه چه كار كنيم تا اختلاف نكنيم متاسفانه كمتر مورد توجه مسلمانان واقع شده است. شيعيان دوست دارند براي رفع اختلاف همه عالم شيعه شوند. سنيان هم دلشان ميخواهد براي رفع اختلاف همه عالم سني شوند و هيچ چيز مشتركي هم نشان نمي دهند. در صورتي كه آن نيروي سوم در عالم اسلام يعني مسلمانان قراني ميگويند به طرف يك مدركي كه طرفين قبولش داريم- نه روايت شيعه كه سني قبولش ندارد و نه روايت سني كه شيعه قبولش ندارد- برویم. بيائيد به طرف كتاب خدا كه خود خدا گفته در هر اختلافي بايد به ان مراجعه كنيد ٠"
اختلاف شیعه و سنی مجوز برای کنار گذاردن روایات نیست .
آقای طباطبایی اعلام می کند که روایات شیعه و سنی به دلیل اختلاف ، قابل دستیابی و استناد نیست و بر همین اساس ایشان به خود جرئت داده که بگوید : چون شیعه و سنی در احادیث اختلاف دارند پس ما باید همه احادیث را کنار بگذاریم . آقای طباطبائی غافل از این نکته است که بسیاری از احادیث شیعه و سنی مشترک هستند . چگونه ایشان احادیث مشترک را قبول ندارد و کنار میگذارد؟ در ضمن چه کسی گفته اگر اختلاف در بین مذاهب بود باید کل احادیث را کنار گذاشت؟ عقل حکم میکند که باید ایشان به دنبال سخن حق بگردد و آنرا در احادیث فریقین پیدا کند ، حتی اگر اهل حق قلیل باشد . به فرمایش امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه توجه کنیم :
أَيُّهَا النَّاسُ لَا تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِهِ فَإِنَّ النَّاسَ قَدِ اجْتَمَعُوا عَلَى مَائِدَةٍ شِبَعُهَا قَصِيرٌ وَ جُوعُهَا طَوِيل. خطبه 192 نهج البلاغه فیض الاسلام
پس کمیاب بودن سخن حق ، مجوز کنار گذاردن آن نیست .
چگونه عقل ایشان حکم می کند که چون در میان مذاهب اختلاف است باید آنها را کنار گذاشت ؟ مگر قرآن نمی فرماید:
کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْکُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (213)
مردم (در آغاز) یک دسته بودند؛ خداوند، پیامبران را برانگیخت؛ تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی، که به سوی حق دعوت میکرد، با آنها نازل نمود؛ تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند. اختلاف نکردند در آن مگر کسانی که کتاب را دریافت داشته بودند، و نشانههای روشن به آنها رسیده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگری، در آن اختلاف کردند. خداوند، آنهایی را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبری نمود. و خدا، هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت میکند.
﴿البقرة، 213﴾
وظیفه انسانها در برابر اختلاف مذاهب
آیه شریفه مذکور استفاده می کنیم :
انبیاء بسوی مردم آمدند و آنان اختلاف کردند ، و وظیفه مردم این نیست که همه مذاهب را کنار بگذارند ، بلکه باید به دنبال حق بگردند . آیا آقای طباطبائی در برخورد با اختلاف اقوال گروه های مسلمین ، سخن همه را کنار می گذارد ، یا اینکه به زعم خود سخنان حق را زبده گزینی می کند ؟ نه تنها قرآن دستور کنار گذاردن احادیث پیامبر را نداده است ، بلکه با صراحت اعلام داشته که هر آنچه رسول خدا می گوید وحی آسمانی است و واجب الاطاعه . بین موسی و فرعون اختلاف بود. آیا ما حق داریم هردو گروه را کنار بگذاریم ؟ بین ابراهیم و بتپرستان اختلاف بود. آیا ما حق داریم هردو گروه را کنار بگذاریم ؟ بین اکثر انبیاء و اقوام اختلاف بود. آیا ما حق داریم هردو گروه را کنار بگذاریم ؟ آیا این حرف غیر از آن است که قوم موسی در اختلاف بین هارون و سامری گفتند:
فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى فَنَسِيَ وَ لَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِنْ قَبْلُ يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمٰنُ فَاتَّبِعُونِي وَ أَطِيعُوا أَمْرِي (90)
و برای آنان مجسّمه گوسالهای که صدایی همچون صدای گوساله (واقعی) داشت پدید آورد؛ و (به یکدیگر) گفتند: «این خدای شما، و خدای موسی است!» و او فراموش کرد (پیمانی را که با خدا بسته بود)!
و پیش از آن، هارون به آنها گفته بود: «ای قوم من! شما به این وسیله مورد آزمایش قرار گرفتهاید! پروردگار شما خداوند رحمان است! پس، از من پیروی کنید، و فرمانم را اطاعت نمایید!»
﴿طه89،90﴾
اتفاقاً قوم موسی گفتند: ما منتظر میمانیم تا موسی بیاید و در باره اختلاف آنان قضاوت کند .
ادعای آقای طباطبائی وحدت آفرین نیست
اگر قران به تنهائی کافی باشد، چرا صد ها بار آقای طباطبائی توضیح برخی از آیات را از قول دیگران بیان کرده و در انتها بدون اینکه نتیجه ای بگیرد بحث را رها کرده است .مثلا طبری این را گفته، فلانی این را گفته است ! پس کدام گفتار درست است ؟ اگر ایشان قران را می فهمد چرا اقوال دیگران را برای روشن شدن بیشتر مطلب نقل می کند ؟
دستور الهی به اطاعت از رسول و اولی الامر به معنای قابل دسترس بودن بیانات رسول و معصومین است
در این بحث چند نکته اساسی وجود دارد:
1 - واقعاً قرآن حبل الله است و باید هر مسلمانی به قرآن چنگ بزند.
2 - زمانی که ما به قرآن مراجعه میکنیم ، آیات محکمی وجود دارد که کسی نمیتواند در آن خدشه وارد کند :
الر کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِيمٍ خَبِيرٍ (1)
الر، این کتابی است که آیاتش استحکام یافته؛ سپس تشریح شده و از نزد خداوند حکیم و آگاه (نازل گردیده) است!
﴿هود، 1﴾
هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَ أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَ مَا يَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبَابِ (7)
او کسی است که این کتاب (آسمانی) را بر تو نازل کرد، که قسمتی از آن، آیات «محکم» [= صریح و روشن] است؛ که اساس این کتاب میباشد؛ و قسمتی از آن، «متشابه» است اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنهانگیزی کنند (و مردم را گمراه سازند)؛ و تفسیر (نادرستی) برای آن میطلبند؛ در حالی که تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمیدانند. (آنها که به دنبال فهم و درکِ اسرارِ همه آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهی) میگویند: «ما به همه آن ایمان آوردیم؛ همه از طرف پروردگارِ ماست.» و جز صاحبان عقل، متذکر نمیشوند .
﴿آلعمران، 7﴾
3- قرآن خداوند ما را دعوت به سنت پیامبر و اطاعت از رسول کرده است:
أَنْزَلْنَا إِلَيْکَ الذِّکْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَکَّرُونَ (44)
ما این ذکر [= قرآن] را بر تو نازل کردیم، تا آنچه به سوی مردم نازل شده است را برای آنها روشن سازی؛ و شاید اندیشه کنند!
﴿النحل، 44﴾
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذٰلِکَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلاً (59)
ای کسانی که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر [= اوصیای پیامبر] را! و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید (و از آنها داوری بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این (کار) برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است.
﴿النساء، 59﴾
اگر آقای طباطبایی ادعا کند بیانات رسول قابل دستیابی نیست در حقیقت ادعا کرده که قرآن گزافه گفته و به بیراهه دعوت کرده است، در صورتی که در قرآن گزافه و بیراهه راه ندارد و خدا بنده مومن خود را به اشتباه نمیاندازد. و اگر بگوید این مسائل در قرآن و در خارج از قرآن قابل دستیابی است دیگر نمی تواند به بهانه اختلاف مسلمانان ، روایات و سنت را حذف کند. ایشان باید بداند که خدا چنین امری را به رسول و دعوت به اطاعت و تبیعیت را به مردم کرده است وآن امر و این دعوت یعنی قابل وصول بودن بیان مبین قران ، که رسول و جانشینان معصوم وی می باشند .
ادعای آقای طباطبائی به معنای کنار گذاشتن قرآن است
اگر ایشان بگوید کاوش در این مسائل باعث اختلاف میشود. میگوییم :خود قرآن هم میتواند برای کسانی که حق را انکار میکنند باعث اختلاف شود. آیات متشابه قرآن می تواند باعث اختلاف گردد لذا قرآن فرموده :
فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ (آل عمران/7)
ترجمه : اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنهانگیزی کنند .
پس نمیشود به خاطر وجود اختلاف در فهم آیات به سراغ قرآن نرفت و همچنین نمیشود به خاطر وجود اختلاف در روایات به سراغ رسول و فرمایش هایش نرفت.
براستی زمانی که آقای طباطبایی گاه برای یک آیه از قران به سراغ طبری می رود که ایشان اینگونه گفته و دیگری به گونهای دیگر گفته است، آیا این دو نظر اتحاد را میرساند یا اختلاف را؟ و اگر برداشت متفاوت آقای طباطبائی را به این مجموعه بیفزائیم که تشتت و تفرقه ای که ایشان فریاد آنرا می کشد ، بیشتر می شود ؟ در اینجا ایشان باید بگوید به نظر قرآن رافع این گونه اختلافات چه کسی است ؟ آیا هردو ، بلکه هرسه ، در مراجعه به قران به اختلاف نرسیده اند ؟ و زمانی که ایشان نظرات مختلف را میگوید و هیچ نتیجه صحیحی نمیتواند بگیرد چه باید کرد؟ و آیا در این شرایط آقای طباطبائی قران را کنار می گذارد ؟ اگر در مورد قران نمی تواند چنین کند ، پس چرا به قلع و قمع روایات معصومین می پردازد ؟
آقای طباطبایی ، در این چند سال نتوانسته حتی بین همفکرانش ایجاد وحدت کند، ایشان حتی نتوانسته این مقدار وحدت در میان خودشان ایجاد کند که آیا در نماز آمین بگویند یا نگویند؟ دست هایشان را در نماز واجب ببندند یا دست باز نماز بخوانند ؟ پس چگونه میخواهد بین امت اسلامی ایجاد وحدت کند؟
زمانی که آقای طباطبائی هنوز نتوانسته بین همفکرانشان ایجاد وحدت کند ، چگونه نسخه وحدت بدون حدیث برای امت اسلامی می پیچد؟