عصمت انبیاء

  • پاسخ به نقد کاربر محترم جناب "اسلام" در موضوع عصمت انبیاء قسمت اول

    بسم الله الرحمن الرحیم

    پاسخ به نقد کاربر محترم جناب "اسلام" در موضوع عصمت انبیاء 

    قسمت اول

     

    مقدمه

    در ابتدا بر خود لازم می دانیم از برخورد علمی جناب " اسلام" تشکر نموده و به دیگر مراجعین هم پیشنهاد می کنیم که این روش را الگوی خود قرار دهند .شاید از رهگذر تضارب آراء ، خدای متعال قلب ما را به نور هدایت روشن گرداند و "  لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى‏ مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَة ".

    در انتهای پاسخ ،اصل نقد جناب "اسلام" ضمیمه شده تا خوانندگان خود به قضاوت بنشینند.

    مطلع کلام ناقد با این ادعا آغاز می شود که اهل سنت قائل به توسل نمی باشند. اگرچه پرداختن به این موضوع ما را از بحث عصمت دور می کند لیکن تذکر به این نکته ضروری است که چنین ادعایی در مورد همه فرق و گروههای فکری درون اهل سنت ، مقرون به صحت نیست و نفی توسل عموما در تفکرات طیف سلفی که زیر مجموعه اهل سنت هستند برجسته می باشد. شایسته است جناب "اسلام" به کتاب " شفاء السقام فی زیاره خیر الانام " اثر شیخ الاسلام تقی الدین سبکی از عالمان قرن هفتم اهل سنت رجوع نمایند و سپس ما را نیز از نتیجه بررسی خویش آگاه کنند . ما مشتاقیم دیدگاه شما را در خصوص این کتاب بدانیم تا در استناد خویش به این گونه تفکرات در بین اهل سنت ،دقت بیشتری بنماییم.

  • پاسخ به نقد کاربر محترم جناب "اسلام" در موضوع عصمت انبیاء قسمت دوم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    پاسخ به نقد کاربر محترم جناب "اسلام" در موضوع عصمت انبیاء 

    قسمت دوم

     

    مقدمه

    ما در بخش دوم؛ ابتدا به نقد اول ایشان (6مهر93) می پردازیم و سپس بخشی از نقد دوم (20مهر93) را مورد بررسی قرار خواهیم داد.

    در بخش دوم از نقد (6مهر93) جناب "اسلام" نکات ذیل به چشم می خورد:

    الف- پیامبران خطا می کنند ولی خدا پس از اشتباه ، آنان را آگاه می کند، این معنای "انا بشر مثلکم" است و در این صورت برای سایرین الگو قرار می گیرند. در غیر اینصورت انبیاء از تشابه با بشر، خارج می شوند.

    ب- عادلانه نیست که انبیاء پس از خطا و گناه از مقام خویش خلع گردند زیرا آنان بشری همچون سایر مردم هستند.

    ج- روایاتی در متون شیعه دلیل برتری علی علیه السلام را بر سایر انبیاء چنین توضیح می دهد که آن حضرت همچون سایر انبیاء به خطا و گناه دچار نشده ، این خود دلالت بر مدعای منکرین عصمت می کند.

    د- مرحوم مجلسی به وجود خطا برای ائمه ع اعتراف کرده است.

     

    پاسخ:
    الف – در واقع شما مدعی هستید پیامبران خطا می کنند ولی خدا پس از ارتکاب، به آنان گوشزد می نماید.

    ولی ما عرض می کنیم خدا قبل از ارتکاب به عمل خطا ،به آنان هشدار و آگاهی عطا می کند و لذا آنان با اختیار خویش راه صواب را طی می کنند و مرتکب اشتباه نمی شوند و با این مکانیزم پیامبران، معصوم از خطا و اشتباه خواهند بود.

    اما گاهی خدا؛ چنین هشدارهایی را به برخی از انبیاء نمی دهد و آنهم حکمتی دارد که عرض خواهیم کرد . ولی مسلم است چنین خطاهایی که سهوا رخ می دهد ( ونه عمدا) تحت شرایط و در مواقعی است که تاثیر منفی برای دعوت و هدایتگری آنان در بین امت خویش نخواهد داشت . این تبصره به حکم و الزام عقل است تا نقض غرض در ارسال رسولان پیش نیاید.

    از خطا که بگذریم در خصوص گناه ، ادعای شما رنگ می بازد زیرا گناهان و محرمات الهی قطعا قبلا بیان شده است و پیامبران از آن آگاهی دارند. اگر پیامبری به گناه دست یازد اگر عمدی باشد که در مقابل خدا شمشیر کشیده و این از ساحت آن بزرگان به دور است و اگر سهوی باشد و او در مقدماتش بی توجهی کرده ، مانند کسی که می داند اگر الان بخوابد نمازش قضا می شود  ، چنین عملی از نبی خدا پسندیده نیست و تاثیر منفی در هدایتگری وی خواهد داشت.

    و اگر سهوی باشد که عرف ، نبی را مقصر نداند در اینصورت امکان رخداد آن هست اگرچه در این مورد اطلاق گناه به آن عمل ،جای تامل دارد.

    نکته دیگر:

    هر امتی نسبت به پیامبر خویش و حجت زمانش باید مطیع محض باشد و این حکم در رابطه با پیامبران گذشته اساسا معنا ندارد مگر به تایید پیامبر فعلی.

    البته احکام عقلی و اخلاقی و مشترک ادیان الهی ، برای همه امم لازم الاتباع است و تردیدی در آن نیست .

    ------------------------------------------------------------------------------

     

    حال سوال می کنیم اگر خدا پیامبرانش را قبل از عمل خطا  با مکانیزم خاصی ، هشدار دهد و آنان مطلع گردند یا در پیشآمد یک گناه ، توفیق بخشد که در دام گناه نیفتند آیا با چنین کاری انبیاء از حوزه بشری خارج شده و آنان را به چشم فرشتگان می نگرند؟

    مثالهایی از قرآن:

    از پیامبرانی که در حق آنان غلو شده و آنان را به مقام ربوبیت رسانده اند حضرت عیسی روح الله است . خدا در مقام استدلال و برای نفی ادعای نصاری چنین می فرماید :

    مَا الْمَسيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ انْظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الْآياتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى يُؤْفَكُون

    بشری بودن رسول خدا در این آیه با این نکته تذکر داده می شود که " آنان طعام می خورند".

    پس نیازی نیست که نبی در بین مردم به خطا و گناه بیفتد تا مردم دریابند که او بشر است و سپس او را الگو قرار دهند .

    بالاتر اینکه ؛ حضرت عیسی ع بدون پدر متولد شده  و ما عجالتا بشری را سراغ نداریم که اینگونه باشد ، با استدلال شما حضرت عیسی ع هرگز نمی تواند الگوی امت خویش باشد .اما با این تفاوت عظیم میان حضرت عیسی و امتش ،کسی از حواریون و پیروان راستین مسیح ، وی را فرابشری ندانسته و تابع وی بودند و ایشان را اسوه خویش قرار دادند. لذا دلیلی ندارد که کسی بخواهد عصمت را بهانه کند و انبیاء را بواسطه عصمتشان ،ماوراء بشر فرض نماید.

    چه در بین ما، انسانهای با تقوا و اهل احتیاط هستند که به گناه و خطائی در منظر ما آلوده نمی شوند و ما آنان را از حوزه بشریت خارج نکرده و الگوی خویش نیز قرار می دهیم.

    آیه ای دیگر : وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَ ما يُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْ‏ءٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظيما

    در این آیه خدا به وضوح بیان می دارد که قبل از اینکه منافقان و کافران پیامبر را بفریبند و به خطا بیندازند خدا فضل عظیم و رحمتش را نصیب پیامبر نموده و ایشان را حفظ می کند.

    آیه ای دیگر : وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ في‏ أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ

    در این آیه خدا دخالت شیطان را در خواسته های انبیاء نسخ کرده و پیامبران را حفظ می کند و نشانه های خود را مستحکم می سازد.

    و آیات دیگر....

    -----------------------------------------------------------------------------------------------

     

    ب- شما می فرمایید عادلانه نیست که پیامبری پس از خطا و گناه خلع گردد.

    عرض می کنیم اگر (به قول شما-حضرت موسی ع )پیامبری قتل نفس شبه عمد انجام دهد چگونه شایسته است که همچنان بر مسند نبوت و رسالت باقی بماند ؟ آیا در تعاملات بشری خلع ید از چنین شخصی را ناعادلانه می دانید؟

    -----------------------------------------------------------------------------------------------

     

    ج- در رابطه با روایاتی از شیعه ، که ناظر بر خطا و گناه انبیاء گرفته اید: اولا قطعی است که انبیاء و اوصیاء دارای مقامات و درجات متفاوتی هستند و در نوشته قبل هم، آیه آن بیان شد . گناه عمدی را قطعا نمی توانید به انبیاء نسبت دهید به عبارت دیگر انبیاء خدا مرزهای واجب و حرام شریعت خود را قطعا رعایت نموده اند .

    در رابطه با خطا و سهو ، امکان آن وجود دارد ولی همانطورکه گفتیم در فضایی بوده که خدشه بر امر هدایت مردم وارد نمی آورد .

    با این مقدمات که چند بار هم تذکر دادیم می گوییم اگر آن حجت خدا مقامش بالاتر می رود به دلیل آن است که خطا و سهو کمتری دارد و یا تعبد و توکل بالاتری دارد (نه اینکه مقام پایین ترش گناه و حرام و خطا باشد) ،در نتیجه تقربش به حق متعال بیشتر است.

    فراموش نکن  "حسنات الابرار سیئات المقربین"

    حال ما ادعا می کنیم روایات مورد وثوق شیعه مبرای از اتهام زنی بر انبیاء و اولیاء خداست . قبول ندارید بیاورید تا گفتگو کنیم .

    -----------------------------------------------------------------------------------------------

     د- آنچه را مرحوم مجلسی بیان کرده تقطیع نمودید و بعید می دانم خود حضرتعالی مراجعه مستقیم به متن کرده باشید .

    ایشان پس از ادعای اجماع در موضوع عصمت در بین علمای شیعه ، از مرحوم صدوق و استادش ابن ولید نام می برد که قائل به اسهاء در مورد نبی معظم اسلام می باشند و این بدان معناست که در موارد بسیار معدودی ، خدای متعال بنابر حکمتهایی، خود، پیامبر را به سهو می اندازد.

    این کجا و ادعای شما کجا !!

    نقد مقاله (6مهر93)  ادامه دارد...

    --------------------------------------------------------------------------------

     

    حال بپردازیم به بخشی از مقاله 20مهر93 جناب "اسلام" :

    جناب "اسلام" از بین تمام استدلالهای قرانی و عقلی ما  کریمانه گذر کرده و برخی سخنان گذشته خویش را تکرار فرمودند، مانند آنچه در رهبریهای اجتماعی گفتیم و یا در خصوص حکمت اطاعت از پدر و مادر بیان کردیم و تفاوت ماهوی و اساسی آن را با اطاعت از یک رسول عرض کردیم. در این قسمت قضاوت را به خوانندگان وامی گذاریم.

    اما در مورد ادعای ایشان که تمام آیات در مورد پیامبر قابل تسری به آحاد امت است ، عرض می کنیم  این خطایی آشکار است برخی آیات و امر و نهی ها اختصاص به نبی (ص) و یا انبیاء الهی دارد :

    - فَقاتِلْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ لا تُكَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَكَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنين

    این آیه فقط تکلیفی را در شرایطی خاص برای پیامبر اسلام واجب کرده و نه برای مومنین

    - النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُم

    این حکم در زمان حیات نبی اختصاص به نبی دارد و ازواج ایشان نیز حکمی اختصاصی دارند.

    - وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَها خالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنين

    این حکم هم خاص نبی است . اساسا عدم محدودیت به چهار زوجه خاص نبی ص است

    و آیات دیگر....

    در مورد گناه حضرت یونس ، شما می فرمایید حضرت یونس علیرغم دستور الهی صبر نکرد و از قومش دوری گزید و خدا او را مجازات کرد و در دل ماهی قرار داد.

    ما عرض می کنیم، اگر ادعای شما صحیح باشد و حضرت یونس نافرمانی خدا کرده است ،پس نباید خدا دستور به عذاب قوم وی می داد ، حال به این آیه توجه کنید :

    فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إيمانُها إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى‏ حين.

    دقت کنید خدا می فرماید عذاب خوار کننده را از آنان برطرف کردیم، اگر به روایات در این موضوع نگاه کنید می بینید که حتی آثار عذاب بر قوم نمایان گردیده بود، و خدا در خصوص قوم یونس استثناء قائل شد (به حرف استثناء - الا - در این آیه توجه نمایید) .

    پس حضرت یونس مطابق سنت الهی در نزول عذاب ،از میان قوم خویش خارج شد.

    در علت خروج از شکم ماهی خدا می فرماید :

    فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحينَ

    خدا نفرمود چون توبه کرد، چون استغفار از گناه کرد و... که موهم گناهی برای یونس ع باشد فرمود " اگر ما را تسبیح نمی کرد "

    پس معلوم می شود که ورود در شکم ماهی امتحان و ابتلاء حضرت یونس بوده و نه مجازات گناه ،

     

    نتیجه اینکه ، اولا حضرت یونس نافرمانی خدا نکرد ، و عدم صبر بیشتر ایشان گناه نبود

    ثانیا ابتلاء به شکم ماهی طبق آیه قران به این جهت بود که یونس ع فکر می کرد خدا بر او تنگ نمی گیرد و خدا خواست او را متذکر کند که خدا حتی پیامبرانش را گاهی در تنگنا قرار خواهد داد .و این پروسه برای ترفیع درجات ایشان بود . البلاء للانبیاء درجه ،

    ثالثا خدا در همین حد تذکر را ، برای پیامبر اسلام از قبل آگاهی می دهد . در واقع خود شما با استناد به این آیه نشان دادید که خدا قبل از عمل، به پیامبر هشدار می دهد نه بعد از آن . و با این مثال ادعای خود را که در بند الف در همین نوشته ، آوردیم نقض کرده اید. (لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا )

    آنچه از اسائه ادب نسبت به پیامبر اسلام در ادامه نقد 20مهرماه93 روا داشتید به زودی پاسخ خواهیم گفت تا معلوم شود بهره شما از قران بهره ناچیزی است .

    "افلا یتدبرون القران ام علی قلوب اقفالها "

    ===========================================

    ضمیمه:

    بخش دوم مقاله 6مهر93 جناب "اسلام"

    نکته دیگر این است که در قرآن عکس قضیه نیز مطرح شده است یعنی میگوید" مانند پیامبر نباشید و از کردارش الگو نگیرید"!!!!

    شاید بگویید امکان ندارد اما حقیقتی است که در قرآن مطرح است و قرآن برخلاف سخنان آقای حسینی میگوید مانند فردی به اصطلاح معصوم(یعنی پیامبر) نباشید

    اگر عصمت اطاعت می آورد پس چرا قرآن میگوید مانند آن پیامبر معصوم نباشید؟

    (وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَىٰ وَهُوَ مَكْظُومٌ ﴿القلم: ٤٨﴾ و مانند همدم ماهى [=يونس] مباش آنگاه كه اندوه زده ندا درداد

    ایشان در ادامه میگوید:"آیا مقاله نویس نمی اندیشد که اگر پیامبران دچار اشتباه و گناه در اجرای برنامه دینی و الهی خود بشوند ، اعتماد مردم از ایشان سلب شده و ارسال انبیاء و رسولان عبث خواهد بود ؟ "

    این سوال اشتباه است و من در انتهای مقاله قبلی با توجه به داستان موسی و شبان و داستانهای دیگر این مورد را بیان کردم

    در داستان موسی و شبان ، حضرت موسی دچار اشتباه میشود ولی خدا او را بوسیله وحی به راه درست هدایت میکند پس اگر پیامبران در اجرای دین اشتباهی کنند وحی اشتباه را تصحیح میکند و زیبایی وجود پیامبر از جنس بشر هم همین است

    و گرنه خدا فرشته ای را برای هدایت بشر میفرستاد اما چون پیامبر نیز مانند ما بشر است (به نص صریح قرآن انا بشر مثلکم) میتواند الگویی هم برای ما باشد "لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه"

    اما سوال بعدی ایشان:"به زعم نویسنده مقاله چرا حضرت موسی پس از ارتکاب اشتباه در مواجهه با خشم بر برادر خویش و یا "عمل شیطانی" در کشتن یک انسان، از مقام خود خلع نمی شود و بلکه در پست خود ابقاء و با تایید الهی به سراغ فرعون و فرعو نیان می رود؟"

    فکر کنم نیازی به توضیح نیست زیرا همانطور که گفتم موسی هم بشری مثل ما بوده است و اشتباه میکند

    قرار نیست وی پس از پی بردن به ایراد و اشتباهش مواخذه شود و یا خلع گردد و این دور از انصاف است

    نکته ی جالبی که میخواهم در اینجا بیان کنم این است که درمذهب آقای حسینی ورجانی مقام امام علی از بقیه پیامبران بالاتر است و خود امام علی هم علت برتری خود را بر پیامبران دیگر همین اشتباهات میداند

    داستان حدیث طولانیست که در لینک قرار داده ام. امام علی دلیل برتری خود بر آدم را اشتباه آدم ، دلیل برتری بر موسی را ترس موسی و.... میداند که گفتگویی است که صعصعه با آن امام انجام میدهد و در لینک مقابل قرار دارد که جالب است بخوانید(لینک برتری علی بر پیامبران)

    البته حقیقتا وقتی این غلوهای امام را میشنویم دلمان میخواهد چندتا از آن اشتباهات امام را بگوییم تا کمی سکوت کنند!!

    اما حیف که اینجا با امام همام کاری نداریم ا

    اما سوال من از آقای حسینی ورجانی این است که چگونه این اشتباهات مایه برتری علی سایر پیامبران میشود یعنی در نگاه امام علی آنها نقص تلقیشده است اما شما همچنان در رد آنها میکوشید؟و آنها را نقصان نمیدانید؟؟؟

    هرچند علامه مجلسی پس از نقل سخنان و کردارهای ائمه خودش معترف میشود که ائمه خطاهایی کرده اند

    "این مسأله در نهایت اشکال است! زیرا آیات و اخبار زیادی نشان می‌دهند که اشتباهاتی از آنها سر زده است، از طرفی، اصحاب و یاران ما، به صورت کلی قایل به عدم جواز آن شده‏اند مگر آن دسته که از آنها جدا شده و این معصومیت را نپذیرفته‏اند"بحارالانوار (25، 351)

     

     

  • برخورد امثال آقایان طباطبائي و برقعي و ساير پيروان مشرب سلفي گري با عصمت انبياء چگونه است؟

    پرسش: برخورد امثال آقایان طباطبائي و برقعي و ساير پيروان مشرب سلفي گري با عصمت انبياء چگونه است؟

    پاسخ :
    مشكل اساسي آقای برقعي و آقای طباطبايي و امثالهم آن است كه آنها پيامبر را معصوم نمي دانند بعد مي گويند حضرت در ابلاغ رسالت معصوم است و در كارهاي شخصي خودش معصوم نيست. و نه تنها پيامبر اسلام كه هيچ پيامبري را معصوم نمي دانند. آياتي را نیز در عدم عصمت انبياء مي آورند. سيد مرتضي كتاب تنزيه الانبياء را نوشته و آياتي از قبيل عَفَا اللّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ - توبه 43 را كه درباره ذنب است رفع شبه نموده است. در اينجا لازم به توضيح است كه متاسفانه تعدادی از آیات قرآن، به نادرستی ترجمه و تبیین می گردد.

  • نظر آقای مصطفي طباطبائي درباره زندگي شخصي پيامبر چيست؟

    پرسش :نظر آقای مصطفي طباطبائي درباره زندگي شخصي پيامبر چيست؟

    پاسخ:

    مبتنی بر عقیده جناب آقای مصطفی طباطبائی، عصمت پیامبر محدود به ابلاغ وحی می باشد. اما در زندگي شخصي، امکان خطا در قول و فعل ایشان وجود دارد. این در حالی است که باید از وی پرسید: کدام كار رسول خدا، كار شخصی اوست و ربطي به شرع ندارد؟! ما هر موردی را كه از پيامبر نام ببریم، شخصي نبوده و مبنی حكم شرعي است.

  • نقدی بر مقاله " توهم عصمت" - قسمت اول

    بسم الله الرحمن الرحیم

    نقدی بر مقاله " توهم عصمت"

    قسمت اول

     

    مقدمه

    مقاله ای در یکی از وبلاگ های مروج سلفی گری و وهابیت درج شده و نویسنده در عین اینکه خود غرق در تخیل و توهم است، نام مقاله را "توهم عصمت" نامیده و داستان موسی و شبان از مثنوی مولوی را مبنای قضاوت در مورد اعمال پیامبران قرار داده است و نهایتا نتیجه گیری می کند که حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام دچار اشتباه شده و معصوم نمی باشد. ایشان با لحنی طنز آمیز بعضی از ماجراهای انبیاء عظام الهی را به صورت ناقص و تحریف شده بازگو می کند، لحن های مهربان خدا نسبت به رسول خدا را توبیخی قلمداد کرده و بدون توجه به مبانی عقلی و قرانی و روائی بحث "عصمت" نتیجه گیری می کند که اعتقاد به مصونیت الهی پیامبران در برنامه هدایتی و تبلیغی  یک توهم بیش نیست.

    خوانندگان محترم با حوصله و دقت به پاسخ ما توجه داشته و نهایتا در پیشگاه عقل و قران قضاوت کنند که آیا شیعه در رابطه با عصمت فرستادگان خدا دچار توهم شده است یا نویسنده مقاله؟

  • نقدی بر مقاله " توهم عصمت" - قسمت دوم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    نقدی بر مقاله " توهم عصمت"

    قسمت دوم

     

    مقدمه

    در قسمت نخست این مقاله ، به درج دیدگاههای توهم آلود یکی از مروجین سلفی گری و وهابیت در باره مسئله " عصمت انبیاء " پرداختیم. ایشان نام نوشته خود را "توهم عصمت" نامیده و داستان موسی و شبان از مثنوی مولوی را مبنای قضاوت در مورد اعمال پیامبران قرار داده و نهایتا نتیجه گیری کرده بود که حضرت موسی علی نبینا و آله وعلیه السلام دچار اشتباه شده و معصوم نمی باشد . در قسمت اول  ضمن رد داستان تخیلی " موسی و شبان "  خاطر نشان ساختیم که توهمات نویسنده در رد عصمت انبیاء منجر به نقض غرض در برنامه هدایت الهی انسانها می شود . نویسنده مقاله انکار عصمت را به همه انبیاء تسری داده و با نقل تحریف آمیز ماجراهای بعضی از رسولان الهی ،بیش از پیش خود را غرق در خیالات واهی نموده است . ما در این قسمت، پاره ای از گفته های ایشان را نقل و  پاسخ می دهیم.

  • نقدی بر مقاله " توهم عصمت" - قسمت سوم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    نقدی بر مقاله " توهم عصمت"

    قسمت سوم

     

    مقدمه

    در قسمت پیشین این مقاله، به درج دیدگاههای توهم آلود یکی از مروجین سلفی گری و وهابیت در باره مسئله " عصمت انبیاء" پرداختیم. ایشان نام نوشته خود را " توهم عصمت " نامیده است. ما پاسخ لازم به خیالبافی نویسنده مقاله در داستان تخیلی موسی و شبان از مثنوی مولوی و ماجرای مواجهه حضرت موسی با جناب خضر را که مبنای قضاوت در مورد اعمال پیامبران و مسئله عصمت انبیاء قرار گرفته بود، ارائه کردیم و گفتیم توهمات نویسنده در رد عصمت انبیاء منجر به نقض غرض در برنامه هدایت الهی انسانها می شود .

  • نقدی بر مقاله " توهم عصمت" - قسمت چهارم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    نقدی بر مقاله " توهم عصمت"

    قسمت چهارم

     

    مقدمه

    در قسمت های پیشین این مقاله، به درج دیدگاههای توهم آلود یکی از مروجین سلفی گری و وهابیت در باره مسئله " عصمت انبیاء" پرداختیم. ایشان نام نوشته خود را " توهم عصمت " نامیده است. ما پاسخ لازم به خیالبافی های نویسنده مقاله در داستان تخیلی موسی و شبان از مثنوی مولوی و ماجرای مواجهه حضرت موسی با جناب خضر و نیز آیه شریفه " قل انما انا بشر مثلکم "را که مبنای قضاوت در مورد اعمال پیامبران و مسئله عصمت انبیاء قرار گرفته بود، ارائه کردیم و گفتیم توهمات نویسنده در رد عصمت انبیاء منجر به نقض غرض در برنامه هدایت الهی انسانها می شود.نویسنده در ادامه توهمات خویش به سراغ ماجرای حضرت آدم علیه السلام رفته و چنین می نویسد:

     

    "از این مثالها زیاد است که چند مورد را از قرآن بیان می کنم.اشتباه معروف آدم و حوا: 36 بقره و 23 اعراف

      در داستان آدم و حوا می بینیم حضرت آدم فریب شیطان را می خورد و او چیزی را می خورد که خدا نهی کرده است

      در اینجا خوب چیست و خوب تر چیست؟ می دانیم خداوند گفت آن میوه را نخورید اما حضرت آدم دچار خواهشات نفسانی شد و آن میوه را خورد

     آیا خوردن میوه خوب بوده است؟ و نخوردن آن خوب تر؟

      این بسیار خنده دار است

      با این استدلالات من هم می توانم برای خودم استدلاتی انجام دهم

      مثلا خدا گفته است شراب نخورید

      من شراب می خورم و می گویم ترک اولی کرده ام

      خوردن شراب خوب بوده است و نخوردن آن خوب تر!!

      پس بنده ترک اولی کرده ام و گناهی بر من نیست

      اما می بینیم در داستان آدم و حوا خداوند آن دو را تبعید هم می کند و پس از توبه های بسیار خداوند آن دو را می بخشد

      اگر عمل آن دو به قول نظریه پرداز "ترک اولی"  عمل خوب بوده است چرا خداوند آنها را تبعید می کند؟؟؟

      چرا آنها از عمل خوب توبه می کنند و می گویند ما گناه کار بودیم؟؟؟قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا

     آیا پیامبران بهتر می فهمیدند که گناه کرده اند و بیان کرده اند که گناه کردیم یا نظریه پردازان؟؟؟"

    پاسخ:

    آیاتی که ماجرای حضرت آدم علیه السلام را مطرح می کنند به شرح ذیل در قرآن آمده اند:

    بقره آیه  35:   وَ قُلْنا يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمين َو گفتيم: «اى آدم! تو با همسرت در بهشت سكونت كن و از (نعمتهاى) آن، از هر جا مى‏خواهيد، گوارا بخوريد و نزديك اين درخت نشويد كه از ستمگران خواهيد شد.

     بقرة: 36   فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا كانا فيهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حينٍ

     پس شيطان موجب لغزش آنها از بهشت شد و آنان را از آنچه در آن بودند، بيرون كرد. و به آنها گفتيم: «همگى به زمين فرود آييد! در حالى كه بعضى دشمن ديگرى خواهيد بود. و براى شما در زمين، تا مدت معينى قرارگاه و وسيله بهره بردارى خواهد بود.»

     بقرة: 37   فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ

     سپس آدم از پروردگارش كلماتى دريافت داشت  و خداوند توبه او را پذيرفت چرا كه خداوند توبه‏ پذير و مهربان است.

     بقرة: 38   قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ

     گفتيم: «همگى از آن، فرود آييد! هر گاه هدايتى از طرف من براى شما آمد، كسانى كه از آن پيروى كنند، نه ترسى بر آنهاست، و نه غمگين شوند.»

     طه   115: لَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا

     يقيناً پيش از اين به آدم سفارش كرديم پس فراموش كرد و عزمي استوار براى او نيافتيم

      طه 117: فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى

     پس گفتيم: اى آدم ! مسلماً اين [ ابليس ]دشمنى است براى تو و همسرت، پس شما را از بهشت بيرون نكند كه در مشقت و رنج افتى.

       طه 120 : فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لَّا يَبْلَى

     پس شيطان او را وسوسه كرد، گفت: اى آدم ! آيا تو را به درخت جاودان و سلطنتى كه كهنه نمي شود، راهنمايى كنم ؟

      طه   121 : فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى

     پس هر دو  از ميوه آن  خوردند، در نتيجه شرمگاهشان بر آنان پديدار شد و شروع به چسباندن

     برگ هاى درختان بهشت بر  خود كردند. و آدم پروردگارش را نافرمانى كرد و  ناكام ماند.

     

    عصمت انبیاء در قرآن:

    اعتقاد ما براین است که در قرآن تناقض وجود ندارد و به دلالت صریح  آیات عصمت انبیاء،  نمی توانیم  توهم گناه در باره پیامبران داشته باشیم.

     از جمله آیاتی که عصمت انبیاء - از جمله حضرت آدم (ع) - را تائید میکند آیه  33 سوره آل عمران می باشد:

     إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمينَ خداوند، آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برترى داد.

     سوال این است: آیا خدا وند فرد خاطی و گنه کار را بر عالمیان برتری داده است ؟ در حالیکه آیه بیان می کند که  خدا آدم را ستوده و  معصوم نشان داده و از عبارات "اصطفی " و  " اجتبی "  برای بیان این مطلب استفاده کرده است.

    البته ممکن است کسی بگوید که عصیان حضرت آدم قبل از نبوت او بوده  و در آن زمان حضرت آدم "اصطفی " نشده بود، زیرا  قرآن میفرماید :

     طه: 121   فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى‏

     طه: 122   ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى‏

     آدم عصیان کرد به گمراهی افتاد. سپس پروردگارش او را برگزيد، و توبه‏ اش را پذيرفت، و هدايتش نمود.  اجتبی معادل اصطفی است و هدی به معنی نبوت است. بنا براین برتری حضرت آدم مربوط به دورانی است که او به مقام نبوت رسیده است.

     در پاسخ  به این مطلب می گوئیم: توجه به همین نکته عصمت حضرت آدم علیه السلام را در دوره نبوتشان اثبات می کند. توضیح اینکه حضرت آدم در مقام نبوت نباید خطا کند و عصمت او فقط به زمان نبوت ایشان مربوط می شود نه قبل از نبوت. به دلیل اینکه عصمت از ضروریات نبوت است و کسی که می خواهد برای مردم از طرف خدا پیام بیاورد و آنها را هدایت و تزکیه کند در حوزه نبوتی که دارد، باید عصمت متناسب با آن حوزه را  داشته باشد و این عصمت ضرورت عقلی است و قرآن هم خلاف عقل صحبت نمی کند. البته حوزه نبوت انبیاء متفاوت است. یکی رسول و مسئول خودش و خانواده اش است و دیگری مسئول خود و خانواده و شهر یا قومش می باشد و دیگری مسئول عالمیان و جن و انس است.

    پس ابتدائا  باید احراز نبوت بشود تا بتوانیم بدنبال عصمت نبی باشیم و اصل عصمت انبیاء با رعایت محدوده آن  امری عقلی است.

     بنا براین  آیات 34 تا 38 سوره بقره  عصمت حضرت آدم علیه السلام را  را نقض نمی کند، بلکه ظاهرا عصمت شخصی را نقص میکند که خدا به او امری کرده است و وی در آن زمان نبی نبوده  و او در آن موقعیت  بنا بر آیه 121 سوره طه عصیان خدا را کرده است. البته ما در رابطه با این عمل  سخن خواهیم گفت و نشان می دهیم این عمل مخل عصمت حضرت آدم در دوره نبوتش نخواهد بود.

     مامون عباسی  از  امام رضا علیه السلام سوال می کند:

     يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ لَيْسَ مِنْ قَوْلِكَ أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ مَعْصُومُونَ؟   بنظر شما آیا انبیاء معصوم اند ؟ حضرت رضا علیه السلام در پاسخ فرمودند: كان ذلك من آدم قبل النبوة.

     عيون‏ أخبارالرضا(ع) ج: 1 ص:  196و ص: 197  باب ذكر مجلس آخر للرضا ع عند المأمون في عصمة الأنبياء ع

      حدثنا تميم بن عبد الله بن تميم القرشي رضي الله عنه قال حدثني أبي عن حمدان بن سليمان النيسابوري عن علي بن محمد بن الجهم قال حضرت مجلس المأمون و عنده الرضا علي بن موسى ع فقال له المأمون يا ابن رسول الله أ ليس من قولك أن الأنبياء معصومون قال بلى قال فما معنى قول الله عز و جل وَ عَصى‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى‏

      فقال ع إن الله تبارك قال لآدم اسْكُنْ أَنْتَ‏ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ و أشار لهما إلى شجرة الحنطة فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ و لم يقل لهما لا تأكلا من هذه الشجرة و لا مما كان من جنسها فلم يقربا تلك الشجرة و لم يأكلا منها و إنما أكلا من غيرها لما أن وسوس الشيطان إليهما وَ قالَ ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ و إنما ينهاكما أن تقربا غيرها و لم ينهكما عن الأكل منها إِلَّا أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدِينَ وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ  النَّاصِحِينَ و لم يكن آدم و حواء شاهدا قبل ذلك من يحلف بالله كاذبا فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ فأكلا منها ثقة بيمينه بالله و كان ذلك من آدم قبل النبوة و لم يكن ذلك بذنب كبير استحق به دخول النار و إنما كان من الصغائر الموهوبة التي تجوز على الأنبياء قبل نزول الوحي عليهم فلما اجتباه الله تعالى و جعله نبيا كان معصوما لا يذنب صغيرة و لا كبيرة قال الله عز و جل وَ عَصى‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى‏ و قال عز و جل إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ  عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ

     ترجمه:

     علی بن محمد بن الجهم می گوید:

     به مجلس مامون حاضر شدم. علی بن موسی  الرضا  علیه السلام در کنار مامون بود . مامون به امام رضا علیه السلام گفت:  ای پسر رسول خدا  ایا این قول که انبیا معصومند  از تو است ؟؟ حضرت امام رضا علیه السلام فرمودند: بله.  مامون گفت: پس معنی این قول خدای عز وجل چیست که در قرآن فرمود: عَصى‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى.طه 121 { ادم  خدای خودش را معصیت کرد } امام رضا علیه السلام فرمود:

     خدای  تبارک و تعالی به آدم فرمود: اسْكُنْ أَنْتَ‏ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ. بقرة ایه 35 و اعراف ایه 19.{ اى آدم! تو و همسرت در اين بهشت سكونت گيريد و از هر جاى آن كه خواستيد فراوان و گوارا بخوريد، و به اين درخت نزديك نشويد. } و خداوند متعال اشاره کرد به سوی خوشه ی گندم.که اگر به این گندم نزدیک شوید و از آن بخورید َ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمينَ. بقرة ایه 35 و اعراف ایه 19  { از ظالمین خواهید بود }. اما خداوند عز وجل به ادم و همسرش نفرمود از این درخت نخورید و از درختانی از این جنس، بلکه گفت به این درخت "نزدیک نشوید" و از غیر از این درخت می توانید بخورید. وقتی که شیطان آن دو را وسوسه کرد و گفت: وَ قالَ ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ. اعراف ايه 20 { ای ادم و حوا ، خدا،  شما رو از خوردن این درخت نهی نکرده }  و شیطان  گفت: علت اینکه خداوند به شما امر کرد  که به غیر از این درخت نزدیک بشوید  و با این درخت کاری نداشته باشید  این است إِلَّا أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدِينَ اعراف 20 { که  شما با خوردن این گندم دو فرشته میشوید، يا از جاودانان شويد. } وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ اعراف ايه 21 {و شیطان  براى هر دو سوگند سخت و استوار ياد كرد كه يقيناً من براى شما از خير خواهانم و قصد فريب شما را ندارم.}  و آدم و حوا تا قبل از این ماجرا  ندیده بودند که کسی به خدا قسم دروغ یاد کند  فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ اعراف ايه 22 پس آن دو را با مكر و فريب از مقام و منزلتشان فرود آورد. پس آدم و حوا از این درخت خوردند به خاطر اینکه  اطمینان کردند به قسَمی که  شیطان به خداوند متعال خورد.و این  مساله ای که از آدم روی داد  قبل از نبوت ایشان بود و این سرپیچی گناه کبیره ای نبود  که به واسطه این گناه  مستحق آتش جهنم شود  و بدرستیکه از اشتباهات بسیار کوچکی بود که  انجام دادن انها برای انبیا  قبل از نزول وحی  جایز بود. پس وقتی که خداوند متعال  او را به نبوت برگزید، آدم  معصوم شد و هیچ گناه  کوچک و بزرگی از او سر نزد. وَ عَصى‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى‏ ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى     طه 122

     مامون در پایان می گوید : من شهادت میدهم که تو حقا پسر رسول الله هستی.

     آیه 122سوره طه به وضوح نشان می دهد که حضرت آدم در آن زمان نبی نبوده است، زیرا  می فرماید: ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى‏  .پس در داستان نزدیک شدن به درخت و خوردن میوه  به دلیل صراحت قرآن و کلام معصوم علیه السلام، حضرت آدم در آن زمان مقام نبوت نداشته است. اینکه آدم علیه السلام قبل از نبوت باید معصوم بوده باشد یاخیر، مجال دیگری می طلبد که جایگاه پاسخ به آن در حوزه عصمت انبیاء نمی باشد و به طور گذرا اشاره به فرمایش حضرت ثامن الحجج علیه السلام می کنیم که  فرمودند: " إنما كان من الصغائر الموهوبة التي تجوز على الأنبياء قبل نزول الوحي عليهم" ( از اشتباهات بسیار کوچکی بود که  انجام دادن انها برای انبیا  قبل از نزول وحی جایز است ). انبیاء نباید قبل از نبوت خویش مرتکب عملی شوند که مضر به مقام نبوت آینده شان باشد و یا اینکه دچار گناه شوند. حضرت آدم علیه السلام در مقام مواجهه با انسان ها برای امر هدایت نبوده و مرتکب گناه مخل به مقام نبوت نیز نشده است.  برای حضرت آدم امتی نیز وجود نداشته است و ما می گوئیم یک فردی که هنوز نبی نشده اگر لغزشی از او سربزند، این لغزش نباید برای ایام نبوتش ایجاد درد سر کند و ذهن امت آینده را در مورد این فرد خراب کند. یعنی اگر لغزش به گونه ای شد  که اگر زمانی  آن فرد آمد و ادعای نبوت کرد و گفت خداوند مرا به نبوت مبعوث کرده است، مردم نگویند  تو نبی نمی توانی باشی بدلیل اینکه آن کار را کردی و فلان لغزش را مرتکب شدی !!! در حقیقت عصیان آدم ع  اشکالی برای دوران نبوت ایجاد نکرده است . اگر خدا این خبر را به ما نمی داد، ما هرگز نمی فهمیدیم که حضرت آدم دچار لغزش شده است. حضرت آدم در مرئی و منظر مردم فریب شیطان را نخورد تا مردم امتش بر او ایراد بگیرند و او را سرزنش کنند . 

    فرق بین عصیان و گناه :

      عصیان به معنای سرپیچی از فرمان و اعم از گناه می باشد.يكى از نكات كليدى  در بحث عصمت انبیاء،  فهم  تفاوت معنای عصیان و گناه و تمايز قائل شدن ميان لغزش به معنای گناهی که مستوجب عذاب و مجازات می باشد با لغزشی که پیش از وحی مخل به مقام نبوت نمی باشد.  

      گناه  بر دو قسم است: 

     الف) گناه مستوجب آتش جهنم  که از ساحت انبیاء الهی به دور می باشد.  

     ب) اشتباهات نسبی بسیار کوچکی  که برای انبیا قبل از نزول وحی جایز بوده و مضر به مقام نبوت نمی باشند.

     گناه  نوع اول، آن است که انجام دهنده آن مستحق مجازات است. ولي گناه نسبي نوع دوم آن است كه گاه بعضي اعمال مباح و يا مستحب در خور مقام افراد بزرگ نيست، آن‌ها بايد از اين اعمال چشم بپوشند و به كار مهمتر بپردازند، مثلاً نمازي را كه ما مي‌خوانيم قسمتي از آن با حضور قلب و قسمت ديگر بدون حضور قلب مي‌گذرد، كه اين گونه نمازها هرگز در خور مقام انبياء ومعصومين (عليهم السلام) نيست، بلكه آنان درحين نماز شايسته نیست به دنیا توجه کنند. البته درغير اين صورت مرتكب گناهي نشده‌اند  که مستحق عذاب و آتش شوند، ولی از درجات آنان کاسته می شود. حضرت آدم نیز سزاوار بود، از چيزي كه نهي شده بود نخورد و برای ایشان شایسته نبود این امر را  فراموش کند اگرچه چنین امری در ردیف خوردن مسکر و عمل زنا و... نیست. 

     ظلم به نفس:

     در رابطه با اینکه حضرت آدم و حوا در باره ظلم به خود سخن گفته اند، باید بگوئیم :

     اولا: گناه  زیر مجموعه ای از ظلم است. نه اینکه هر ظلمی گناه باشد.

     ثانیا : ظلم در قرآن نوعا بمعنای گناه بکار رفته ولی  دامنه گسترده ای دارد .

     ثالثا: برای دوره قبل از نبوت  حضرت رضا علیه السلام  گناهان را  به مستحق برای عذاب و جایز ( دقت شود که جایز به معنای توصیه نمی باشد یعنی امکان دارد ) تقسیم کرده اند. 

     رابعا: بعضی مواقع ظلم و گناه معادل یکدیگر به کار می روند. " ظلمت نفسی " یعنی گناه کردم.

     خامسا  "  ظلمنا انفسنا " که حضرت ادم و حوا در مورد خود بکار برده اند به معنای گناه مخل به مقام نبوت نمی باشد.

     گفته می شود که خود حضرت امیر یا امام سجاد علیهماالسلام هم گناه کرده اند،  آنجا که ظلم به نفس خویش را به پروردگارشان عرضه داشته اند. همانگونه که تذکر دادیم حوزه های اعمال با هم متفاوت اند. ظلمت نفسی که امیرالمومنین و یا امام سجاد عرضه می دارند به معنای گناه  رایج که عموما به آن دچارند نیست و اینکه مثلا آن حضرات به نوامیس مردم نگاه می کردند و بعدا  متنبه شده و به خدا عرضه می داشتند  که خدایا: " ظلمت نفسی ".

    اصلا این فرض درست نیست و کلاس آنها در این سطح  نیست.  البته ممکن است ما هم که دعای کمیل می خوانیم همین گناهانی را که خودمان مرتکب می شویم در نظرمان بیاید که هیچ ربطی به سطح و مقام امیرالمومنین علیه السلام ندارد و به هیچوجه " ظلمت نفسی "  برای آن حضرت به معنای گناه نیست !

     پس یک حوزه ا ی را که نویسنده مقاله " توهم عصمت " تشخیص نداده و همه را یکسان تلقی کرده است، همین عبارت "  ظلمت نفسی " است که عموم مردم و انبیاء و امیر المومنین علیه السلام را در یک حوزه و سطح  دیده است.

     حضرت آدم در بهشت بوده و در آن زمان نبی نبوده و امتی وجود نداشته و تعهدی نیز برای حضرت آدم نسبت به سایر مردم وجود نداشته است  و این معنادر کلام مامون مشخص است. او از امام علیه السلام سوال می کند  يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ لَيْسَ مِنْ قَوْلِكَ أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ مَعْصُومُونَ؟  آیا انبیاء معصوم اند ؟ موضوع مورد سوال " عصمت انبیاء " است،  نه کسی که نبی نشده است. یعنی ابتداء باید شخص  به مقام نبوت  برسد و فرستاده خدا بشود و  بعد ما به دنبال عصمت در ایشان  بگردیم  و اگر کسی نبی نباشد لزوم عقلی ندارد که معصوم باشد. حتی ممکن است کسی نبی نباشد و گناه هم نکند.

     اگر کسی متعرض این نکته شود که آیا  کسی که قرار است نبی بشود عقلا نباید قبل از نبوت گناه کند ؟ در جواب می گوئیم:

      آن گناه و یا اشتباهی که بعدا به نبوتش ضربه بزند نباید مرتکب شود.گاهی ممکن است  یک خطای کوچک به نبوت ضرر بزند و گاه یک کار به ظاهر بزرگ مثل یک قضاوت اشتباه هم به نبوت ضرر نزند . قطعا کسی که قرار است در آینده نبی شود نباید گناهانی که قبح ذاتی دارد مرتکب گردد مانند زنا  و قتل نفس بدون دلیل .

    وسوسه و قسم شیطان:

     قرآن می فرماید: وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحينَ  الأعراف: 21  

     حضرت آدم در ماجرای اغوای شیطان  استکبار نورزید، زیرا مقام او خیلی بالا بود: وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُوني‏ بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ  

      البقرة: 31   خدا همه اسماء را به آن حضرت یاد داد یعنی او علم زیادی داشته و  قبله ملائکه شده و ملائکه به سوی او سجده کردند. خداوند او را تکریم کرده است. این موارد دلالت می کند بر اینکه حضرت آدم علیه السلام دارای مقام بالائی بوده است.

     در چنین شرایطی شیطان موفق به فریب دادن آدم شد:

        در روایات داریم که آن حضرت باور نمی کرد کسی بخدا قسم دروغ بخورد، زیرا  این کار سابقه قبلی نداشته است و تصور حضرت آدم این بوده که اگر کسی قسم جلاله بخورد باید قسم او را پذیرفت. شیطان در قالب موجود دیگری آمد و نه در چهره واقعی خودش.

    شیطان به دروغ گفت که خدا نهی را برداشته است. شیطان وسوسه کرد، تور انداخت و کشش ایجاد کرد و گفت من خیر خواهی برای شما می کنم  .

     پس آدم و حوا  با اولین وسوسه به دام شیطان نیفتادند و وقتی او قسم خورد به تردید افتادند که نکند منظور خدا چیز دیگری بوده است و الان چنین نهیی وجود ندارد.

    کار حضرت آدم از روی استکبار نبوده است:

     ما وسوسه شدن حضرت آدم را  نفی نمی کنیم قطعا امر خدا به حضرت آدم واضح و روشن بوده و آدم هم باید اطاعت می کرد ولی می گوئیم  شرایط  اینگونه  نبوده که مثلا خدا گفته باشد نماز بخوان  و آدم با حضور ذهن نسبت به این امر بگوید من نماز نمی خوانم مانند آنچه شیطان انجام داد.نکته مهم این است که  شیطان استکبار ورزید و حضرت آدم استکبار نورزیده است . شیطان از عمل خویش نادم نشد اما آدم دریافت که فریب خورده و توبه کرد. مثلا فریب شیطان را خورد که خدا گفته است تو به درخت نزدیک نشو ولی حکمش عوض شده و حالا مجاز هستید. ضمن اینکه با خوردن میوه زنگی جاوید هم خواهید یافت و... 

    در اینجا استکباری روی نداده است ولی وسوسه برای دستیابی به مقامات بالاتر پدیدار گشته است.  آنقدر شیطان می گوید تا آدم تردید در حکم خدا کند مثل همه ما مسلمانان  که می گوئیم الهی ما را بخودمان وا نگذار. خدا در این مورد آدم را به خودش و به عقلش واگذاشت و هشدار دیگری به او نداد  ولی  در مورد انبیاء و ائمه علیهم السلام فرشته روح را در کنارشان قرار داده است  تا اگر دچار وسوسه شیطان شدند به ایشان تذکر می دهد و چهره شیطان را برای ایشان هویدا می کند. 

     بعضی از متکلمین این لغزش را به "ترک اولی" تعبیر کرده اند ولی در روایات ما "ترک اولی" مطرح نشده  و در کلام معصوم  تعبیر صغائر موهوبه را داریم.