بسم الله الرحمن الرحیم

نقد و بررسی آثار و اندیشه های مصطفی حسینی طباطبائی

اختلاف مسلمانان و ادعای وحدت - قسمت اول

مقدمه:

عده ای بر این باورند که علت عقب ماندگی و سیر قهقرایی مسلمانان ناشی از اختلافات مذهبی و پافشاری و تعصب کورکورانه بر روی این قبیل اختلافات می باشد.این گروه معتقدند که باید اختلافات میان مذاهب مختلف اسلامی را کنار گذاشته و بر اساس قرآن بایستی وحدت ایجاد کرد، و اساساً چه ضرورتی دارد که شیعه و سنی به جای تکیه بر نقاط مشترک مذاهبشان، به بحثهای اختلافی بپردازند که جز فتنه و تفرقه حاصلی در بر ندارد.
این عده که با ادعای تمسک صرف به قرآن خود را مسلمان قرآنی - نه شیعه و نه سنی - می نامند از مدعیان بحث وحدت میان مذاهب اسلامی هستند.از سردمداران این طرز تفکر در کشور ما فردی به نام مصطفی طباطبایی است که در یکی از مجالس خود در تهران و در جمع طرفدارانش با دستاویز قرار دادن تعدادی از آیات قرآن از وجود اختلاف میان شیعه و سنی گله کرده و بر ضرورت وحدت میان مسلمانان بر اساس قرآن تاکید می کند.
نوشتار زیر ضمن نقل گفته های آقای طباطبایی، به نقد مواضع ایشان پرداخته و بیان می کند که اساسا منظور از وحدت چیست و حول چه محور یا محورهایی باید باشد و آیا نظر آقای طباطبایی درباره وحدت بر حول محور قرآن،صحیح است یا خیر؟

برداشت نادرست از آیات شریفه 105 آل عمران و 46 انفال

آقای طباطبایی با استشهاد به آیه " وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ (آل عمران 105) نباشيد مانند كساني كه متفرق شدند و اختلاف كردند و دلائل روشن براي آنها آمد كه براي آنها عذاب بزرگي بود " و همچنین آیه " وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُكُمْ (سوره انفال 46) با يكديگر تنازع نكنيد كه ضعيف ميشويد و قدرت شما از بين ميرود"، عنوان می کند که قرآن کریم به کرات بر ضرورت وحدت میان مسلمین تاکید کرده و از تفرقه بر حذر می دارد.در صورتی که ایشان ترجمه درستی از این آیه ارائه نداده اند. ترجمه صحیح چنین است: و مانند كسانى نباشيد كه پراكنده شدند و اختلاف كردند (آن هم) پس از آنكه نشانه‏هاى روشن (پروردگار) به آنان رسيد! و آنها عذاب عظيمى دارند.


تفاوت تفرقه در آیه 105 آل عمران با تنازع در آیه انفال 46

آیه 105 سوره آل عمران با آیه 46 سوره انفال تفاوت دارد. آیه 105 سوره آل عمران درباره تنازع اعتقادی و صحبت ازایمان و کفر و کسانی است که بینات را انکار میکنند. درحالیکه در آیه 46 سوره انفال موضوع اختلاف در دین و مذهب و مسائل اعتقادی در میان نیست، بلکه تنازع در مسائل جزئی است، لذا استفاده آقای طباطبایی از آیه اخیر درباره اختلافات مسلمین بی مورد می باشد.

آیات دیگر مورد استشهاد آقای طباطبائی در موضوع تفرقه

از دیگر آیات مورد اشاره آقای طباطبایی که اختلافات اعتقادی را مطرح می کند آیات 31و32 سوره روم: وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكينَ مِنَ الَّذينَ فَرَّقُوا دينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ از مشركين نباشيد كه در دینشان تفرقه ايجاد كردند وگروهاي مختلف شدند. هر گروه پيرو و شيعه كسي شدند و هر حزب به عقائد خودشان دل شاد هستند.و همچنین آیه 159سوره انعام که می فرماید: إِنَّ الَّذينَ فَرَّقُوا دينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ في‏ شَيْ‏ء كسانيكه تفرقه ديني ايجاد كردند، شيعه هاي مختلف شدند. گروهاي مختلفی كه پيرو اشخاص گوناگون هستند. تو به هيچ وجه از آنها نيستي اي پيامبر.

اختلاف مسلمین در تمام آیات بر سر مسائل اعتقادی نیست

آیه دیگری که به اختلاف بین مومنین اشاره دارد آیه 9 سوره حجرات می باشد: وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى‏ فَقاتِلُوا الَّتي‏ تَبْغي‏ حَتَّى تَفي‏ءَ إِلى‏ أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ و هر گاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند.
این اختلافی که آیه بدان اشاره دارد بر سر دین نیست، بلکه برای مال و دنیا است. یعنی در برخی آیات موضوع، اختلافات اعتقادی و بحث ایمان و کفر می باشد. به عنوان مثال پیامبر فرمودند که از امیرالمؤمنین تبعیت کنیدو مسلمانان به مسیر دیگری رفتند.در بعضی از آیات بحث اختلاف دنیائی بین دو یا چند گروه مطرح است و این دو اختلاف با هم تفاوت ماهوی دارند. زمانی که آقای طباطبایی ادعای رفع اختلاف بین مذاهب اسلامی دارند، منظور تفرقه دینی است، نه اختلافات بر سر پول و مال.
اختلاف حیاتی مسلمانان در این است که بعد از پیامبر از چه کسی باید تبعیت کنند؟

نه هر اختلافی مذموم است و نه هر وحدتی صحیح

در ضمن باید توجه داشت که هر اختلافی مذمت نشده است.اگر گروهی از مسلمین خواستند مسیحی شوند و دیگران با آنها اختلاف کردند، مسلما این اختلاف مورد نکوهش واقع نخواهد شد. پس باید مشخص شود اختلاف بر سر چه موضوعی بوده و چه تفرقه ای مذمت شده است؟
پیامبر بین خود و بت‌پرستان تفرقه انداخت.
حضرت موسی بین خود و فرعون فاصله ایجاد کرد. فرعون به موسی گفت: تو بین بنی‌اسرائیل تفرقه انداخته ای.
حضرت ابراهیم نیز بیان داشت: وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّي عَسى‏ أَلاَّ أَكُونَ بِدُعاءِ رَبِّي شَقِيًّا (مریم/48) و از شما، و آنچه غير خدا مى‏خوانيد، كناره‏گيرى مى‏كنم و پروردگارم را مى‏خوانم و اميدوارم در خواندن پروردگارم بى‏ پاسخ نمانم!
آیا همه موارد تفرقه مورد اشاره در بالا مذموم است؟ اگر چنین است، اولین کسانی که بین امت ها تفرقه انداختند انبیاء بودند. لذا باید مشخص شود کدام تفرقه درست و کدام تفرقه خلاف است؟ پس هر اختلافی بد نیست و هر وحدتی نیز نمی تواند درست باشد.
به نظر آقای طباطبایی اگرچه برخی از آیات قرآن نسبت به اختلاف و تفرقه هشدار می دهد اما در يك سري از آيات راه رفع اختلاف نشان داده شده است، به عنوان مثال:
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا (آل عمران/103) براي اينكه بخواهيد متفرق نشويد بايد همگي به ريسمان خدا چنگ بزنيد يعني قرآنی بشوید.

حبل الله اعم از قرآن و اهل بیت است

البته لازم به تذکر است که یکی از مصادیق حبل الله قرآن است و دیگری اهل البیت علیهم السلام. در روایات شیعه به قرآن نیز حبل الله گفته شده است و قطعا قرآن حبل الله است و باید به آن چنگ زد.
همه مسلمانان قرآن را حبل الله می دانند اما وحدت حقیقی ندارند
آقای طباطبایی معتقد است در میان قرآنیان برداشتهای متفاوتی از قرآن وجود دارد. پس چگونه خود قرآنیان نتوانستند بین خودشان وحدت ایجاد کنند؟ همه امت اسلامی قرآن را حبل الله میدانند و همه ادعا دارند چنگ به قرآن زده اند، ولی تفرقه دارند.

بیان قرآن در اعتصام به قرآن برای هدایت

قرآن نمی‌گوید که اگر تمام مذاهب مختلف اسلامی به من چنگ بزنند، من همه را هدایت می‌کنم، بلکه می‌ فرماید:
ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقين (بقره/2) یعنی این کتاب هدایت است برای متقین که یک عده خاص می باشند. قرآن کسی را هدایت می‌کند که تقوا داشته باشد. تقوا یعنی چه؟ اگر کسی آیه‌ای از قرآن را خواند و در فهم خود اشکالی یافت، از قرآن اطاعت کرده و به اهل قرآن مراجعه کند. این نشانه تقوی است. اگر چنین شخصی به این گونه از آیات برخورد کرد، به دستور قرآن عمل کند:
فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ(نحل/43)
لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ (آل عمران/164)

شؤون رسول برای قرآن

اگر این شخص بنا بر توصیه الهی شأن تلاوت قرآن، تزکیه مومنین و تعلیم کتاب و حکمة را برای پیامبر قائل باشد، قطعاً به قرآن چنگ زده و حبل الله را یافته است. پر واضح است که تلاوت قرآن با تزکیه مومنین دو مقام و دو شان جداگانه برای پیامبر می باشند، همانطور که تعلیم کتاب و تعلیم حکمت نیز شوون دیگری برای رسول می باشند. آیا کسی که تمامی این مقامات رسول را فقط در رسانیدن آیات به مردم می داند، به حبل الله چنگ زده است؟

تناقض در گفتار و عمل

آقای طباطبائی می گوید: ما قطعا قرآن را حبل الله میدانیم و به آن چنگ میزنیم اما غافل از آن است که خود قرآن ما را به شخص پیامبر راهنمایی می‌کند:
مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ (نساء/80)
پس وظیفه ماست که به سراغ پیامبر برویم و اگر پیامبر را کنار بگذاریم و فقط به قرآن چنگ بزنیم خود را در راه قرآن قرار نداده‌ و به ریسمان الهی که قرآن باشد، چنگ نزده ایم.
در حقیقت قرآن ما را به سوی پیامبر هم دعوت کرده است، و اگر کسی بگوید ما امروز دسترسی به پیامبر نداریم، حداقل کاری که می‌تواند بکند آنست که به روایات مشترک و صحیح بین مسلمین در کنار قرآن چنگ بزند نه آنکه رسول خدا را برای تبیین قرآن کنار بگذارد و شأن توضیح آیات را برای خود با نوشتن تفسیر قرآن محفوظ بداند و این تناقض در گفتار و عمل است.
نتیجه اینکه باید در کنار قرآن به سراغ پیامبر و آنچه از ایشان به ما رسیده رفت و برداشت آقای طباطبائی از اینکه فقط باید به قرآن مراجعه کرد، باطل است.
به هر حال ممکن است افرادی در کنار قرآن و پیامبر و امام باشند و اختلاف کنند. نظر ما این است که اگر قرآن در کنار پیامبر یا معصوم قرار داشته ‌باشد، شرط برقراری وحدت به زیر پرچم قرآن و پیامبر رفتن و اطاعت از ایشان است. در این صورت وحدت ایجاد خواهد شد.
"واعتصموا" در کنار "فأسئلوا" شرط برقراری وحدت:
همان قرآنی که فرموده وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا در جای دیگر فرموده است:
فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (نحل/43)
لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ (آل عمران/164)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ (نساء/59)

جدائی ناپذیری تمسک به قرآن از تمسک به پیامبر و تمسک به اولی الامر

یعنی ما توسط قرآن به در خانه پیامبر می رویم و ایشان فرمودند: مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاه‏ و دراین که پیامبر چنین مطلبی را فرموده اند وحدت وجود دارد. پس بنا به فرمایش پیامبر ما باید به در خانه امیرالمؤمنین سپس امام حسن و امام حسین و سایر ائمه علیهم السلام برویم. پس ما بنا به فرمایش پیامبر به سراغ امیرالمؤمنین رفتیم.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید