بسم الله الرحمن الرحیم

پاسخ به نقد کاربر محترم جناب "اسلام" در موضوع عصمت انبیاء 

قسمت اول

 

مقدمه

در ابتدا بر خود لازم می دانیم از برخورد علمی جناب " اسلام" تشکر نموده و به دیگر مراجعین هم پیشنهاد می کنیم که این روش را الگوی خود قرار دهند .شاید از رهگذر تضارب آراء ، خدای متعال قلب ما را به نور هدایت روشن گرداند و "  لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى‏ مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَة ".

در انتهای پاسخ ،اصل نقد جناب "اسلام" ضمیمه شده تا خوانندگان خود به قضاوت بنشینند.

مطلع کلام ناقد با این ادعا آغاز می شود که اهل سنت قائل به توسل نمی باشند. اگرچه پرداختن به این موضوع ما را از بحث عصمت دور می کند لیکن تذکر به این نکته ضروری است که چنین ادعایی در مورد همه فرق و گروههای فکری درون اهل سنت ، مقرون به صحت نیست و نفی توسل عموما در تفکرات طیف سلفی که زیر مجموعه اهل سنت هستند برجسته می باشد. شایسته است جناب "اسلام" به کتاب " شفاء السقام فی زیاره خیر الانام " اثر شیخ الاسلام تقی الدین سبکی از عالمان قرن هفتم اهل سنت رجوع نمایند و سپس ما را نیز از نتیجه بررسی خویش آگاه کنند . ما مشتاقیم دیدگاه شما را در خصوص این کتاب بدانیم تا در استناد خویش به این گونه تفکرات در بین اهل سنت ،دقت بیشتری بنماییم.

حال بپردازیم به موضوع عصمت و مناقشات شما

بخش اول نوشتار شما متمرکز در دو نکته بود :

الف : امربه اطاعت از یک فرد ملازم با عصمت آن شخص نیست.

ب: در قران از تبعیت یک پیامبر در عمل خاصی، نهی شده.

پاسخ:

شما در قسمت الف دو دسته مثال آوردید مثالهای اجتماعی و مثالی قرانی .

در خصوص رفتارها و قوانین اجتماعی که انسانها خود را ملزم به تبعیت از رهبران جامعه می دانند اولا این اطاعت ، اطاعتی مشروط است و اینگونه نیست که افراد یک جامعه ،اطاعت محض و بی قید و شرط از رهبران سیاسی را برخود لازم و حتمی بشمرند  اما در خصوص انبیاء الهی ، همه افراد امت به تبعیت مطلق از فرامین نبی خویش فراخوانده شده اند.

ثانیا روش عقلای جامعه و بنای یک نظام اجتماعی بر این است که ؛کسی را در مقام رهبر سیاسی و فرمانده خود برمی گزینند که صلاحیت احراز چنین مقامی را دارد یعنی دارای کمترین خطا و اشتباه در حوزه مسئولیت خویش می باشد این تبعیت بر اساس کمالات و تخصصی است که در وی مشاهده نموده اند. به عبارت دیگر حتی در حوزه های اجتماعی نیز احراز عصمتی نسبی ، معیار و میزان برای اطاعت کردن مشروط  قرار می گیرد . و به همین جهت هم هست که بروز برخی اشتباهات از سوی مسئولین موجب عزل آنان می گردد.

آنچه تا کنون گفتیم واقعیاتی است که همه عقلا ؛ اعم از متدینین به ادیان الهی و یا سایر ملل  قبول دارند و بر طبق آن رفتار می نمایند .

و اما در خصوص مثال قرانی یعنی امر به اطاعت از پدر و مادر . اولا واضح است که چنین امری لزوما نه به جهت صلاحیت آنان در امر و نهی است بلکه فلسفه چنین حکمی ، تاکید بر احترام و رعایت حقوق والدین است . ای بسا فرزند ،اعلم و اتقی نسبت به پدر خویش باشد اما شرع او را ملزم به رعایت امر پدر و مادر کرده است.  اما فلسفه اطاعت از پیامبر ، اولا و بالذات احترام به ایشان نیست بلکه از باب اطاعت از شرع و متن حکم خداست زیرا فرمان پیامبر عین حکم شرعی بوده و تخلف از آن کفر است یعنی شخص را از دایره ایمان و اسلام خارج می کند .

ثانیا امر والدین در موضوعات روزمره زندگی است نه در امور شریعت . به بیان تفصیلی تر عرض می کنیم  : ما احکام شرعی داریم و موضوعات و مصادیق . پدر و مادر در موضع تعیین حکم نیستند اما پیامبر در چنین موضعی است یعنی قول و فعل و تقریر پیامبر حجت شرعی برای همه امت می باشد. در مباحات و مستحبات و مکروهات که خدا انجام آن مصداق یا عدم آن را به انسان واگذاشته ، در این موارد والدین می توانند ما را امر به انجام آن مصداق نمایند و یا نهی کنند . مثلا بگویند امروز روزه مستحبی نگیر. ولو اینکه آنان در این امر خویش خطا کنند  عمل به این دستور مصداقی ،خللی در نظام شریعت و هدایتگری ایجاد نمی کند.

ثالثا در هیچ آیه ای خدا امر به اطاعت مطلق از پدر و مادر نکرده و اطاعت آنها را قرین اطاعت خویش قرار نداده ،بلکه به احسان و سخن نیک با آنان سفارش نموده است .

خلاصه اینکه تخلف امر پدر و مادر معصیت است اما تخلف از امر پیامبر عصیانی است که عاصی را به کفر وارد می کند دقیقا مانند انکار خدا . و این دو ، اصلا در یک مقیاس نیستند.

نتیجه : چون امر و نهی رسول مطلق است ونه مشروط ، و  فرامین ایشان عین شریعت است ، و خدا قول و فعل و تقریر ایشان را حجت شرعی و الگوی ما قرار داده ( البته در اینجا نمی خواهیم این سه مورد را بسط دهیم و تفاوت رتبه قول و فعل و تقریر را در الزام ما به پیروی ،تشریح نماییم) ، لذا عقل به ما می گوید : نباید در این موارد چیزی که مخالف رضای خدا باشد رخ دهد ، نباید رسول امری کند که با اصل هدف نبوت که هدایت خلق است معارض باشد . و این همان معنای عصمت از خطاست.

ضمن اینکه خود خدا  از اطاعت انسان گناهکار نهی کرده :  

لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطا

لا تُطِعِ الْكافِرينَ وَ الْمُنافِقين

لا تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهين

لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً

وَ لا تُطيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفين

وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثيراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبيلِ

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ وَ مَنْ يَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّيْطانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى‏ مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليم

حال اگر پیامبری خود به گناه آلوده شود با نهی هایی که در آیات مذکور آمده چگونه می توان از وی اطاعت نمود آنهم اطاعتی بی قید و شرط؟!

از طرفی دیگر خدا می فرماید : يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُون

چگونه پیامبری که خود دستش به گناهی آلوده شده می تواند این آیه را برای امت خویش بخواند و آنان را از گناه کردن نهی کند ؟!

 

اگر ادعای جناب "اسلام" صحیح باشد لازم می آید؛ خدا در مورد پیامبر اسلام ، امر به اطاعت مشروط نماید همانطوریکه در سایر اشخاص مانند پدر و مادر این چنین امر کرده است .

جناب "اسلام" ! شما یک آیه بیاورید که خدا به امت مسلمان فرمان داده باشد که از پیامبر اسلام به صورت مشروط  تبعیت نمایید ! بنده و دوستان تحریریه از اعتقاد به عصمت صرفنظر و توبه می کنیم.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------

در قسمت ب شما با استناد به آیه " ولا تکن کصاحب الحوت ..."  استدلال کرده اید :

که قران در این مورد می فرماید همچون پیامبر فوق نباش . این دستور با الگو قرار دادن پیامبری معصوم سازگار نیست.

پاسخ:

اولا ما در جای دیگری نشان خواهیم داد که حضرت یونس ع گناه نکرد و امر خدا را در هیچ موردی نادیده نگرفت . ایشان پس از انذار و تبشیر و کفر ورزی قوم ، آنان را وعده عذاب داد و از قوم خویش خارج شد . خدا نیز عذاب را به سوی آن قوم فرستاد و در آخرین لحظات ،به حکمتی و استثنائا و برخلاف سنت متداول الهی ،عذاب را از آن قوم برگردانید.

در آیات نداریم که خدا به یونس ع امر کرده باشد که باید بیشتر از این مقدار صبر می کردی .

و اینکه خدا چرا حضرت یونس ع را مبتلا به آن گرفتاری نمود ؟  آیا این آزمایش و امتحان بود یا امر دیگر ؟

و اینکه ایشان چرا خود را ظالم نامید ؟ آیا به جهت اظهار کوچکی در قبال قدس و عظمت الهی بود یا جهتی دیگر؟ همه این احتمالات قابل بحث و گفتگو است .

ثانیا  به نظر می رسد نهی " و لاتکن کصاحب الحوت" فقط مربوط به پیامبر اکرم ص می باشد و نه خطاب به امت اسلام. دلیل سخن من این است که وضعیت پیشآمده  برای حضرت یونس موردی نیست که برای افرادی غیر از انبیاء ،قابل طرح و رخداد باشد .

از طرفی خدا به پیامبر اسلام  ویژگی خاصی بخشیده و آن این است که " و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین " . ائمه ع فرموده اند که پیامبر ما هیچگاه امتش را نفرین نکرد، لذا عذاب جمعی بر مجموع امت اسلام وارد نشده و نمی شود آنچنانکه بر برخی امم گذشته رخ داده است. حال با این مقدمه به آیات می نگریم :

وَ أُمْلىِ لهَمْ  إِنَّ كَيْدِى مَتِينٌ(45)

أَمْ تَسْئلُهُمْ أَجْرًا فَهُم مِّن مَّغْرَمٍ مُّثْقَلُونَ(46)

أَمْ عِندَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ(47)

فَاصْبرِ لحِكْمِ رَبِّكَ وَ لَا تَكُن كَصَاحِبِ الحْوتِ إِذْ نَادَى‏ وَ هُوَ مَكْظُومٌ(48)

معلوم می شود خداییکه خواسته پیامبر اسلام رحمه للعالمین باشد به ایشان می فرماید مانند حضرت یونس قوم خود را نفرین مکن و تو باید برای پیاده سازی حکم پروردگارت صبر کنی ، صبری بیش از انبیاء گذشته. و این عظمت و فضیلت پیامبر ماست نسبت به انبیاء سلف.

بنابراین آنچه شما از مفهوم آیه بیان کردید به کلی با منظور و مراد آیات بیگانه است .

با ما باشید و عجله نکنید این پاسخ

ادامه دارد...

_______________________________________________________________________

ضمیمه:

بخش اول نقد جناب " اسلام"

تاريخ : یکشنبه ششم مهر 1393 | 13:37 | نویسنده : اسلام

جناب آقای حسینی ورجانی در برای نقد مقاله بنده نامی با عنوان"خیالبافی در مقاله "توهم عصمت"" برگزیده است

و نقد نامه ایشان در چهار پست از وبلاگ ایشان موجود است که لینک های ایشان به شرح مقابل است(قسمت اول ، قسمت دوم، قسمت سوم، قسمت چهارم)

اما موضوع مقاله"توهم عصمت" چه بود؟

همانطور که از اسمش پیداست این مقاله عصمت را یک توهم میدانست و سرآغازش با شعر موسی و شبان از مثنوی معنوی مولوی بوده است که مرتبط با همین داستان است

البته من چون بسیار در این مورد بحث کرده ام و شنیده ام که افراد در مواجه با این شعر سریعا موضع میگیرند که این داستان یک افسانه است و سند ندارد

لیستی از داستانهای اشتباهات پیامبران در کتاب قرآن نیز اضافه کرده ام و در مورد آنها توضیحاتی دادم و با سوالات منطقی داستان عصمت را به چالش کشیدم

استدلالهای مختلفی در پست قبلی انجام دادیم و در نقدی که بر نقد آقای حسینی ورجانی مینویسم سعی میکنم گوشه ای از آنها را ذکر کنم

یک بررسی اجمالی نوشته های ایشان برای بنده سوال خاصی مطرح نمیکند و من مجبورم جواب سوال پیچی های ایشان را بدهم و اصل مطلب را از لابلای گفته های خود ایشان بیرون بکشم تا برای همگان در نهایت واضح شود که عصمت پیامبران واقعا یک توهم بیش نیست

در ابتدای هر چهار مقاله ایشان بنده را "مروج سلفی گری و وهابیت" معرفی میکند که لازم است بدانید سلفی گری و وهابیت فقط یک برچسب به تفکری قدیمی و اصیل بین مسلمانان است

در ایران به اهل سنتی که عقاید خودش را بیان کند و توسل به امامان را بیفایده میداند سلفی و وهابی میگویند

البته این عقیده تمام اهل سنت است اما فردی که در جهت بیان برآید وهابی یا سلفی خوانده میشود

ایشان در بحث خود شروع به نقد داستان موسی و شبان میکند و بیان میکند این داستان اصالت تاریخی ندارد و آن را تخیلی میدانند

من هم سندی برای این داستان پیدا نکردم اما کلیت این داستان در مورد تمام پیامبران وجود دارد و من هم چون میدانستم بیان این داستان برای افراد ملاک نخواهد بود داستانهای اشتباهات پیامبران را در قرآن ذکر کردم.

ایشان برای اثبات عصمت به آیات قرآن اشاره میکند و مینویسد

" قران و عصمت:

خدا در سوره نساء آیه ۸۰ می فرماید:

مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً

کسی که رسول را اطاعت کند، همانا خدا را اطاعت کرده است و اگر کسی ولایت و پیروی ترا بپذیرد، ما ترا به سوی ایشان نفرستادیم مگر اینکه نگهدار ایشان باشی.

آیه فوق به وضوح و روشنی عصمت همه جانبه و بدون قید و شرط را برای رسول اثبات می کند دقت داریم اطاعت از رسول قرین و معادل اطاعت از خدا قرار داده شده است. با پذیرش مدلول این آیه، توهم عدم عصمت به معنای تناقض در قران و نقض غرض در ارسال رسولان می باشد. اگر نویسنده مقاله همین آیه را بدون غرض و پیش داوری و تاویلات نادرست، در نظر بگیرد، پنجره ای به روشنائی برای خروج از حصار تاریک اوهام و تخیلات به روی خود گشوده است."

طبق درخواست آقای حسینی بدون غرض به آیه مینگریم و تمام چیزی که میفهمیم این است که این آیه دستور به اطاعت از پیامبران میدهد و هیچ ربطی به عصمت ندارد بنده نمیدانم اطاعت چه ربطی به عصمت دارد؟؟؟

برای روشن شدن مسئله مثال میزنم

در کشور اسلامی ایران همگی وظیفه اطاعت از رهبری را دارند و اگر کسی از فرمان رهبر تخلف کند مجازات میشود و به زندان میرود یعنی اطاعت واجب است

با این حال آیا میگویند رهبر انقلاب معصوم است؟

در تمام کشور های جهان -چه در کشور های سکولار و لاییک و چه در کشورهای اسلامی- اطاعت از رهبر لازم و ضروری است و با خاطی برخورد میشود

مثلا در کشور آمر یکا چه حزب مخالف و چه حزب موافق آقای اوباما وظیفه اطاعت از او به عنوان نماینده اکثریت مردم را دارند

اما آیا این به معنی عصمت آقای اوباماست؟؟ شک دارم جناب حسینی بخواهد برای اوباما عصمت بتراشد!!!

در قرآن میگوید از پدر و مادر تا زمانیکه شرک نگفتند اطاعت کنید

آیا این یعنی پدر و مادر معصومند؟ یا اصلا چون قرآن استثنا کرده است ما هم اینگونه میپرسیم"آیا پدر و مادر در باقی جهات به جز شرک معصومند؟"

نکته دیگر این است که در قرآن عکس قضیه نیز مطرح شده است یعنی میگوید" مانند پیامبر نباشید و از کردارش الگو نگیرید"!!!!

شاید بگویید امکان ندارد اما حقیقتی است که در قرآن مطرح است و قرآن برخلاف سخنان آقای حسینی میگوید مانند فردی به اصطلاح معصوم(یعنی پیامبر) نباشید

اگر عصمت اطاعت می آورد پس چرا قرآن میگوید مانند آن پیامبر معصوم نباشید؟

(وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَىٰ وَهُوَ مَكْظُومٌ ﴿القلم: ٤٨﴾ و مانند همدم ماهى [=يونس] مباش آنگاه كه اندوه زده ندا درداد

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید