بسم الله الرحمن الرحیم

نقدی بر مقاله " توهم عصمت"

قسمت سوم

 

مقدمه

در قسمت پیشین این مقاله، به درج دیدگاههای توهم آلود یکی از مروجین سلفی گری و وهابیت در باره مسئله " عصمت انبیاء" پرداختیم. ایشان نام نوشته خود را " توهم عصمت " نامیده است. ما پاسخ لازم به خیالبافی نویسنده مقاله در داستان تخیلی موسی و شبان از مثنوی مولوی و ماجرای مواجهه حضرت موسی با جناب خضر را که مبنای قضاوت در مورد اعمال پیامبران و مسئله عصمت انبیاء قرار گرفته بود، ارائه کردیم و گفتیم توهمات نویسنده در رد عصمت انبیاء منجر به نقض غرض در برنامه هدایت الهی انسانها می شود .

 

نویسنده مقاله انکار عصمت انبیاء را با عبارات ذیل دنبال نموده است . ایشان می نوبسند:

" ما می دانیم پیامبران مانند ما بشر هستند و فیلسوفان بیان می کنند بشر ممکن الخطاست پس نمی توان پذیرفت پیامبران یا سایر افراد تافته جدا بافته هستند"

پاسخ :

آیا واقعا پیامبران در تمام ابعاد آفرینش خود همانند ما انسانها هستند ؟

نویسنده مقاله فقط به بخشی از یک آیه استناد کرده و بقیه آیه را  عمدا و یا سهوا حذف کرده است : قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا (کهف 110 )

ترجمه : بگو جز این نیست که من بشری مثل شما هستم ، الا اینکه به من وحی می شود .

توضیح آنکه خدا از طریق آیه به مخاطبین  می گوید : اى پيامبر به ايشان بگو من بشرى هستم مانند شما كه در بين شما معاشرت مى‏كنم، آن طور كه خود شما با يكديگر معاشرت مى‏كنيد و با شما سخن مى‏گويم، آن طور كه خود شما با يكديگر گفتگو مى‏كنيد، پس من جنس ديگرى مخالف جنس شما مثلا از قبيل فرشته نيستم، ، و نه فرزند خدا هستم بلكه انسانى همچون شما هستم با اين تفاوت كه  به من وحى مى شود. آیه {قل انما أَنَا بَشَرٌ ...} ‏با عصمت منافات ندارد . زیرا ناقد محترم هم ، البته از قول فیلسوفان ، اقرار کرده  بشر ممکن الخطاست و نه واجب الخطا ! . پس انسان امکان خطا کردن دارد نه اینکه لاجرم خطا می کند .

براساس ادله عقلي و نقلي، انبيا بايد معصوم باشند و هم چنين نبي و رسول بايد بشر باشد؛ زيرا حوزه بعثت انبيا، جوامع بشري است. قرآن منطق مشركان را مورد نقد قرار مي دهد؛ آن جا كه گفتند:

ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشي‏ فِي الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذيرا(فرقان 7) چرا اين پيامبر غذا مى‏خورد و در بازارها راه مي‏رود؟! (نه سنّت فرشتگان را دارد و نه روش شاهان را!) چرا فرشته‏اي بر او نازل نشده كه همراه وي مردم را انذار كند (و گواه صدق دعوي او باشد)؟!

در سوره انعام نيز از زبان آنها حكايت شده: لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَك (انعام 8)

آنگاه خدا در پاسخ مشرکان مي فرمايد: وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلا (انعام 9) ؛

اگر (بر فرض) رسول خود را فرشته قرار مي داديم، باز هم لازم بود تمام صفات انسان را در او ايجاد كنيم و او را به سيرت مردي درآوريم؛

يعني از نظر ظاهر و باطن او را به صورت انسان قرار دهيم. لذا در هر دو صورت فرق نمي كند و آن كه به عنوان رسول و نبي فرستاده مي شود، بايد از سنخ بشر باشد، نه از جنس موجودی دیگر .

ملاحظه می فرمائید که خداوند متعال " انا بشر مثلکم " را یکی از شرایط نبوت و ارسال رسل بیان می کند ، و آن سنخیت و ارتباط با بشر است ، و آنرا با " یوحی الی " که اعطای شوون و کمالات الهی است کامل می کند . بی توجهی به عبارت " یوحی الی " به معنای انکار قران و اسلام می باشد . کمال غیر بشری و آسمانی نبوت و رسالت و ولایت و تمامی شوونات  پیامبران از قبیل علم غیب و عصمت و تفاوت های ایشان با سایر انسانها در همین عبارت         " یوحی الی " نهفته که نویسنده به سادگی از کنار آن عبور نموده است . آیا نویسنده مقاله همه انسانها را در برنامه هدایت انسانها و ارائه معجزات و آوردن کتب آسمانی و مشاهده فرشته وحی و تشریع ادیان ، با انبیاء یکسان می پندارد ؟ نویسنده با ادعای خود دچار آن چنان توهمی شده که نتیجه سخن او به تساوی و یکسانی  پیامبر اسلام و  سایر انسانها  منجر می شود . این ادعا یعنی حذف نبوت و چگونه می توان با حذف حقیقت نبوت در قران به مسئله " عصمت پیامبران " یورش برد ؟ حقیقت آنست که پیغمبران دارای دو جنبه بشری و الهی می باشند که عبارت " انا بشر مثلکم " همانندی ظاهری ایشان با انسانها را در جهت بشری بیان می کند و دلیل این امر هم امکان تماس و ارتباط و تبلیغ ایشان در میان انسان هاست و سایر کمالات الهی از قبیل عصمت و علم غیب و وحی و ارائه معجزات جهت دوم یعنی " یوحی الی " را بیان می کند که فقط به اعطای خداوند امکان پذیر است . تخصیص عبارت قسمت اول آیه یعنی " انا بشر مثلکم " با قسمت دوم ایه یعنی " یوحی الی " بیان شده است . این معنا در ایه 11 سوره ابراهیم نیز تذکر داده شده است :

قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلَى مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ مَا کَانَ لَنَا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطَانٍ إ ِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ

همانگونه که مشاهده می شود قسمت اول آیه مبارکه یعنی " قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ" با " قسمت دوم ایه شریفه یعنی عبارت " وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلَى مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ مَا کَانَ لَنَا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ " تخصیص داده شده است و همان رسولانی که همانندی با انسانها دارند به اذن الهی واجد سلطنت و احسان از جانب خداوند شده اند که عموم انسانها از آن بی بهره اند .

 ما در قسمت های پیشین این مقاله بیان کردیم که شرط تلاوت و تبیین آیات الهی و تزکیه نفوس و تعلیم کتاب و حکمت ، بهره مندی از عصمت خداوند می باشد . این مقوله به هیچوجه با یکسانی و همانندی پیامبران با سایر انسانها سازگاری ندارد و توضیح انا بشر مثلکم معنای دیگری دارد . همانندی بشری و لطف و عنایت الهی در کلام ذیل از امیرالمومنین علی علیه السلام نیز مشهود است :

امیرمؤمنان علیه السلام در خطبه 216 نهج البلاغه مى‌فرماید:

فَلَا تَکُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ فَإِنِّی لسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَلَا آمَنُ ذَلِکَ مِنْ فِعْلِی إِلَّا أَنْ یَکْفِیَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی.

پس، از گفتن حق، از مشورت در عدالت خوددارى نکنید، زیرا خود را برتر از آن که اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمى‏دانم، مگر آن که خداوند- کسیکه به من از خودم مالک تر است- مرا حفظ فرماید. نهج البلاغه عبده، ج2، ص201، خطبه216؛ 

در واقع معنای کلام امام علیه السلام این می شود: روشن است که امیرمؤمنان علیه السلام و نیز تمامى انبیاء همانند انسان‌هاى دیگر داراى عقل و اختیار و شهوت هستند.در آنها نیز همانند ما ،اختیار و قدرت ارتکاب خطا و اشتباه و گناه وجود دارد ؛ اما تفاوتى که آنها با بقیه مردم  دارند، در این است که لطف خداوند همیشه شامل حال آنها است . امام علیه السلام در این خطبه،‌ نه تنها خود را معصوم مى‌داند؛ بلکه سر منشأ این عصمت را نیز لطف خداوند مى‌داند. این گفته امیرمؤمنان علیه السلام دقیقا بر طبق همان تعریفى است که شیعه از عصمت دارد؛ یعنى آنها قدرت بر انجام گناه را دارند؛ اما لطف و عصمت خداوند همیشه شامل حال آنها است . خدا در مواقع و مواضع مختلف با اعطاء علم و هشدارهای لازم آنها را از گناه و خطا باز مى‌دارد و جنبه الهی پیامبران نیز همین معنا را افاده می کند.

عصمت در پیامبر اسلام : آن گونه كه از ادله عصمت مطلقه ثابت مي شود و برخي آيات راجع به اين مطلب در قسمت های پیشین ذکر شد ، نبي مكرم(ص) معصوم علي الاطلاق است؛ هم در تلقي و دريافت وحي، و هم در حفظ و نگهداري و تبليغ آن، و هم در تطبيق و اجرا و امور روزانه زندگي، در تمام اين مقاطع عصمت وجود دارد.

در سوره فصلت آیه 5،  در مقام پاسخ به مشركين آن جا كه گفتند: وَ قالُوا قُلُوبُنا في‏ أَكِنَّه مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْه ؛ يعني دل هاي ما به گونه اي است كه آن چه پيامبر(ص) ما را به آن فرا مي خواند، نمي فهمد و در گوش هاي ما پرده سنگيني از كري است كه چيزي از اين دعوت را نمي شنود. بين ما و تو ( ای پیامبر )حجابي است كه مانع مي شود از اين كه ما به سوي تو آييم.

مي فرمايد: من هم بشري هستم مانند شما که در بين شما زندگي مي كنم و آن گونه كه خود شما با يكديگر زندگي و معاشرت داريد، با شما سخن مي گوييم؛ آن طور كه خود شما با يكديگر حرف مي زنيد. من از جنسي كه مباين جنس شما باشد، نيستم تا اين كه بين من و شما حجابي باشد. يعني من يك انسان و بشري مانند شما هستم. حرف زدن و سخن گفتن من همانند شما از مجراي طبيعي صورت مي گيرد؛ پس چگونه است كه آن را نمي فهميد؟ براين اساس، آيه " انا بشر مثلکم " قصد تخصيص آيات عصمت انبیاء را ندارد ، بلکه  " یوحی الی " تخصیص به عمومیت شباهت و مثلیت پیامبر می زند و همچنین خواسته تا برخي گمان هاي نابجا يا بهانه جويي هاي واهي و بي اساس مشركين را باطل نمايد و رسول اکرم را به عنوان بشري كه پيامبر خدا و حامل وحي الهي است معرفي نمايد.

نتيجه حاصل از بحث فوق اين است كه انبيا معصومند و پيامبر اسلام(ص) كه از انبياي اولوالعزم و اشرف آنهاست، داراي عصمت مطلقه است. اين مطلب از ادلّه قاطع عقلي و نقلي به دست مي آيد كه با اطلاق خود، عصمت را در يك گستره وسيع ثابت مي كند. 

بحث را با جمله اي از شيخ صدوق در اين باب به پايان مي بريم که مي فرمايد: «إعتقادنا انهم موصوفون بالكمال... لايوصفون في شيء من احوالهم بنقص و لاعصيان و لاجهل ترجمه : اعتقاد ما اين است كه انبيا از هر حيث، متّصف به كمال و تمامند و نيز متّصف به علم و دانش هستند؛ از اول امور تا آخر آن و در هيچ جزئي از حالات خود موصوف به نقض و عصيان و جهل نيستند .

ادامه دارد...

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید