ابوالفضل برقعی

  • قسمت هجدهم - نقد محقق محترم آقای مهدی چهل تنی - (بخش سوم)

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بررسی و نقد کتاب "خرافات وفور در زیارات قبور" نوشته سید ابوالفضل برقعی

    قسمت هجدهم

    نقد محقق محترم آقای مهدی چهل تنی - (بخش سوم)

    6 - زیارت در منابع اهل تسنن :

    1 - ابن هبيره در كتاب "اتفاق الائمه" (آن چه ائمه چهارگانه اهل سنت بر‌آن متفقند) مي نويسد :

    " اتفق مالك و الشافعي و ابوحنيفه و احمد بن حنبل رحمهم الله تعالی علي ان زياره النبي مستحبه" مالك و شافعي و ابوحنيفه و احمدبن حنبل - خداي تعالي آنها را رحمت كند- اتفاق كرده اند كه زيارت پيغمبر اكرم مستحب است. "

    2- زرقاني مالکی در ج 8 صفحه 315 شرح المواهب مي نويسد : " بوسيدن قبر شريف پيغمبر مكروه است مگر به قصدتبرك از قبر شريف . "

    3- محمد بن محمد العبدري مالكي در المدخل ج 1 صفحه 257 در فصل زيارت قبور ضمن شرح مفصلي از آداب زيارت پيغمبر اكرم و غسل و ادب نگهداشتن درنزديكي قبر و رحمت فرستادن بر صحابه و تابعين مي نويسد :

    " ثم يتوسل الي الله تعالي بهم في قضاء مأربه و مغفرة ذبوبه ويستغيث بهم و يطلب حوائجه منهم... فمن توسل به او طلب حوائجه منه فلا يرد و لا يخيب.... فالتوسل به عليه الصلوة و السلام هو محل حط الاوزار و اثقال الذنوب و الخطايا كسيكه توسل بكند به او يا طلب حاجات از او نماید نااميد نمي شود. پس توسل به پيغمبر كه درود و رحمت خدا بر او باد محل از بين رفتن بار گناهان و سنگيني گناهان و خطا است. "

    4ـ تقي الدين سبكي شافعي در شفاء‌ السقام في زيارة خير الانام ضمن صفحات 187 ، 59 ، 63 ضمن ابواب گوناگوني تأكيد بر استحباب زيارت قبر پيغمبر از طرف جميع مسلمين نموده و در صفحه 91 از نووي " شارح صحيح مسلم" نقل مي كند: " اجماع العلماء و المسلمين علي استحباب الزيارة "

    5ـ سمهودي در وفاء الوفاء ج 2 صفحه 444 به نقل از محب الدين طبري مي نويسد:

    " انه يجوز تقبيل القبر و مسّه قال و عليه عمل العلماء الصالحين "

    6ـ ابن جوزي در كتاب "الوفاء في فضائل المصطفي" دو باب به نام هاي باب "التوسل بالنبي" و باب "الاستشفاء بقبره" دارد .

    دوست عزيزم ، اگر فقط فهرست كتبي كه علماء اهل سنت در باب زيارت پيغمبر اكرم و ابوابي را كه به رعايت ادب در هنگام زيارت و توصيه ها و فتاوي آنها بر جواز توسل و استشفاء به قبر رسول الله نوشته اند در اینجا ذکر کنم چندين صفحه ازاين مقاله را اشغال خواهد كرد و از منظور اصلي دور مي افتيم . چند نمونه ذكر كرده و اين مبحث را خاتمه مي دهم .

    7ـ حافظ و رجال شناسان بزرگ اهل سنت در ج 7 صفحه 388 تهذيب التهذيب از قول حاكم كه يگانه دهر در حفظ و ضبط احاديث بود نقل مي كند: " سمعت ابابكر محمد بن مؤمل يقول خرجنا مع امام الحديث..." حاكم گفت :

    از ابوبكرمحمدبن مؤمل شنيدم كه مي گفت : با پيشواي حديث ابوبكر حزيمه و ابوعلي كه در علم همانند او بود با جمعي از مشايخ و ا ستادان خود كه در آن وقت تعدادشان بسيار بود براي زيارت قبر " علي بن موسي الرضا " در طوس بيرون رفتيم و بدان گونه تعظيم و تضرع از ابن خزيمه نسبت به آن بقعه مشاهده كرديم كه متحير شدیم.

    اين عمل يكي از پيشوايان فقه و حديث اهل سنت است با قبر فرزند رسول خدا (ص) .

    8ـ حديث شناس و رجال شناس مشهور اهل سنت ابوحاتم حبان در ترجمه امام علي بن موسي الرضا مي نويسد :

    " ما حلت بي شدة في وقت مقامي بطوس و زرت قبر علي بن موسي صلوات الله علي جده و عليه دعوت الله تعالي ازالتها عني الا استجيب لي و زالت عني تلك الشدة و هذا شيء جربته مرارا ً"

    هیچگاه درطوس پيش نيامد كه رنجي به من برسد و قبر علي بن موسي الرضا را زيارت كنم و از خداوند برطرف شدن رنج را بخواهم و دعايم مستجاب نشود و آن سختي برطرف نگردد و اين چيزي است كه بارها تجربه كرده ام.

    9ـ خواجه محمدحسن حنفي هندي در اصول الاربعه صفحات 2ـ5 ازمحمدبن ادريس شافعي امام شافعي نقل مي كند كه قبر موسي بن جعفر براي اجابت دعا به منزله ترياق مجربي است.

    10ـ خطيب بغدادي در ج 1 صفحه 120 تاريخ خود از اباعلي خلال شيخ مذهب حنبلي نقل مي كند :

    " ما همني امر فقصدت قبر موسي بن جعفر فتوسلت به الا سهل الله تعالي لي ما احب " مشكلي براي من پيش نيامد مگر به سوي قبر موسي بن جعفر (ع) رفتم و به او توسل جستم و خداوند بر من آسان فرمود.

    11ـ شيخ يوسف بنهاني درشواهد الحق مي نويسد: توسل و استغاثه به پيغمبر اكرم ص و شفيع قرار دادن آن حضرت جائز و نيكوست و اين امر بر هر دينداري معلوم است و از انبياء و مرسلين سر زده و سيره سلف صالح از علماء و عوام مسلمين بوده است.

    12ـ سهمودي شافعي در وفاء الوفاءج 4 صفحه 1371 از قول مالك بن انس پيشواي مذهب مالكي در ضمن مناظره اي با ابوجعفر منصور دوانيقي در مسجد پيغمبر نقل مي كند كه مالك به منصور گفت: به طرف قبر بايست و اورا شفيع خود قرار ده.

    براي اين كه مشخص شود قول بر نهي زيارت و زيارت نامه خواندن و اولياء خداوند را مرده پنداشتن از كجا سرچشمه گرفته است اينجانب قول دو تن از علماء مشهور اهل سنت را نقل مي كنم:

    13ـ زيني دحلان مفتي معروف و فاضل مكه در الدرر السنيه درباره محمد بن عبدالوهاب مي نويسد: از كارهاي زشت او اين است كه مردم را از زيارت قبر پيغمبر اكرم ص منع مي كرد ، جمعي از مردم احساء به زيارت رسول الله رفتند و شيخ محمد خبر يافت و هنگام عبور از درعيه دستور داد ريش زوار احسائي را ميتراشيدند و وارونه سوار مركب ايشان كردند .

    14ـ محمد ابوزهره نويسنده معاصر و مشهور مصري در کتاب " ابن تيميه حياته وعصره و آرائه و فقهه " مي نويسد : ابن تيميه در اين سخن {منع زيارت قبر پيغمبر }با عموم مسلمانان مخالفت بلكه مبارزه كرده است.

    برادران اهل سنت نه تنها 9 زيارت نامه گوناگون از غزالي، قسطلاني، ياجوري، ابن حبيب، شيخ زاده ، فاكهي و... در كتب خود نقل كرده اند، بلكه زيارت نامه ابوبكر و... در کتاب فقه در مذاهب چهارگانه ج 1 صفحه 551 و سه زيارت نامه برای عمر و سه زيارت نامه براي هر دو شيخين و زيارت ائمه بقيع ، شهداء احد، زيارت حمزه را در كتب خود آورده اند . آنها نه تنها زيارت قبر پيغمبر اكرم را مستحب مؤكد مي دانند بلكه كرامات زيادي نيز به قبر ابوحنيفه ، معروف كرخي ، زبير، شافعي . سيده نفيسه، مشهد رأس الحسين،‌مرقد علي بن الحسين و احمدبن حنبل نسبت داده اند چنان كه ابن جوزي در مناقب احمد صفحه 454 نقل مي كند: خداوند هر سال قبر احمد رازيارت مي كند{!}. و ابن عساكر در صفحه 46 ج 2 تاريخ خود در رؤيايي از ابي بكر بن انزويه از رسول خدا (ص) نقل مي كند: من يزوره غفر الله له: كسيكه قبر {احمد بن حنبل} را زيارت كند خداوند اورامي آمرزد. و ابن جوزي در ضمن وقايع سال 389 مي نويسد : اهل تسنن به زيارت قبر مصعب بن زبير {قاتل مختار بن ابي عبيده ثقفي} مي روند همان طور كه شيعه به زيارت قبر حسين (ع) مي روند . المنتظم ج 7 صفحه 206.

    مرحوم علامه برقعي انصاف نداده اند . شما انصاف دهيد آيا كساني كه به جاي زيارت قبر حسين بن علي (ع) به زيارت مصعب بن زبیر وطلحه و زبير مي روند و خداوند سبحانه و تعالي را سالي يك مرتبه به زيارت قبر احمدبن حنبل مي آورند حق دارند به قول علامه برقعي شيعه را مشرك و رافضي بخوانند ؟

    احاديث زيارت قبر پيغمبر اكرم ص در صحاح و مسانيد اهل سنت از طرق مختلف نقل شده كه فقط به چند نمونه آن اكتفا مي كنم :

    1ـ از عبدالله بن عمر از پيغمبر اكرم نقل شده : " مَنْ زَارَ قَبْرِي وَجَبَتْ لَهُ شَفَاعَتِي " كسي كه مرقد مرا زيارت كند شفاعت من بر او لازم است اين حديث را بيش از 40 نفر از علماء‌ اهل سنت در كتب خود نقل كرده اند. چنان كه گروهي از فقها و علماي مذاهب چهارگانه در ج 1 ص 590 كتاب "فقه در مذاهب چهارگانه" آورده اند.

    2ـ از عبدالله بن عمر از پيغمبر اكرم : " مَنْ حج فزَارَ قبری بَعْدَ وَفَاتِي كَانَ كَمَنْ زَارَنِي فِي حَيَاتِي‏ " كسي كه حج كند وبعد از وفات قبر مرا زيارت كند مثل آن است كه در زندگي مرا ديدار كرده . اين حديث را سيوطي در ج 8 صفحه 99 جامع الصغير ،خطیب در مشكاة المصابيح ،سمهودي ج 2 صفحه 397 وفاء الوفاء و...آورده اند .

    3ـ ازعبدالله بن عمر از رسول خدا ص" من حج البيت و لم يزرني فقد جفاني" كسيكه زيارت خانه خدا كند و مرا زيارت نكند بر من جفا كرده . قسطلاني در مواهب اللدنيه ،شوكاني درنیل الاوطار ج 4 صفحه 325 ،ابن عدي در الكامل و...

    4ـ از ابي هريره از رسول خدا (ص) : " من زارني بعد موتي فكانما زارتي و انا حي و من زارني كنت له شهيدا و شفيعا يوم القيامه" . وفاء الوفاء ج 2 صفحه 400

    5ـ انس بن مالك از پيغمبر اكرم :" من زارني بالمدينه كنت له شفيعا" .زرقاني مالكي شرح المواهب ج 8 صفحه 299 ،قسطلاني في مواهب اللدنيه ،شيخ عبدالرحمن مجمع الانهر ج 1 صفحه 157 و...

    6ـ از ابن عباس از پيغمبر اكرم :" من زارني في مماتي كان كمن زارني في حياتي".

    گمان مي كنم همين مقدار كافي است و كساني كه طالب تحقيقات بيشترند مي توانند به كتب مربوطه و خصوصا جلد پنجم الغدير مراجعه كند. اما براي اين كه كاملا روشن شود كه زيارت قبور و توسل به انبياء و اولياء سيره جميع مسلمانان ـ غير از ابن تيميه و وهابيان ـ بوده است. اين قسمت را با سخن شيخ سليمان برادر محمدبن عبدالوهاب خاتمه مي دهم: ". . . ازهيچ يك از ائمه (ائمه اهل سنت ) شنيده و روايت نشده است كه مرتكبين اين اعمال ( اموري كه وهابيان موجب شرك و كفر مي دانند مثل زيارت قبور، توسل، شفاعت و...) كافر يا مرتد دانسته و دستور جهاد با آنان را داده باشند يا اين كه بلاد مسلمين را به همان گونه كه شما مي گوييد بلاد شرك و كفر ناميده باشند. هم چنين در اين مدت هشتصد سال از هيچ عالمي از علماي اسلام روايت نشده است كه اين امور را كفر دانسته باشند. به خدا سوگند لازمه سخن شما اين است كه تمام امت پيغمبر بعد از زمان احمدبن حنبل چه علما و چه امراء و چه عامه مردم همه كافر و مرتد هستند". شيخ سليمان عبدالوهاب الصواعق الالهيه صفحه 38.

    اين علامه بزرگ لابد مي دانستند كه صحاح اهل سنت بارها مورد شرح و تفسير قرار گرفته و فضلاي بنام و فقهاي مشهور و حديث شناسان معروفي بر آنها شرح و حاشيه نوشته اند و تاكنون نيز حتي يكي از شارحان نقل نشده كه حافظان احاديث توسل و تبرك جستن از قبر را كفر و شرك بدانند .

    برادرعزيزم قصد من پاسخ به سخنان گزاف آقاي برقعي نبوده و نيست كه به قول مولوي :

    گفت مادر تا جهان بوده است اين كار افرازيان بدندي در زمين

    هين تو كار خويش كن اي ارجمند زود كايشان ريش خود بر مي كنند

    اين كتاب و آن كتابهايي كه اين كتاب از روي آنها نوشته شده و كتاب هايي كه از روي اين كتاب رونويسي كرده اند ، و همه آن نوشته ها درد بزرگي دارند كه آن درد بدفهمي آيات كلام الله مجيداست. غريب تر آن كه با همين بدفهمي مردم را به بهانه پرهيز از شرك به شركي بس ناستوده و ناپسند مي خوانند و عبرت نمي گيرند. اين بنده توضيح آن بدفهمي را به پايان اين نامه موكول مي كنم و گرنه علامه برقعي را نبايد يك نويسنده جدي گرفت .

    آخر چه مي توان گفت به «علامه اي» كه ميان جمع آوري حديث و ادعاي صحت يا جرح و تعديل آن تفاوتي نمي گذارد و گمان مي كند آن چه در بحار يا كافي گردآوري شده مرحوم مجلسي و كليني صددرصد صحيح – بمعنای مصطلح متاخرین - دانسته اند. كليني خود در هر بابي از كافي روايات را با احتمال صحت مرتب كرده و تاكنون كسي مدعي نشده كه آن چه در كافي روايت شده تماما صحيح است ، يا ترتيب كليني غير قابل مناقشه است .

  • قسمت هشتم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بررسی و نقد کتاب "درسی از ولایت" نوشته سید ابوالفضل برقعی

    نویسنده : محمد شمسیانی

    قسمت هشتم

     

    ابوالفضل برقعی که امروز نامش ، بیت الغزل هر مخالف مکتب اهل بیت است اسطوره ای نیست که بتواند تکیه گاه اهل علم و دقت قرار گیرد بلکه ابزاری در خدمت شبکه های ارتجاعی است که اگر تاریخ مصرفش به پایان رسد در کنار دیگر تفکرات پوسیده ، مدفون خواهد شد . در این قسمت نقد « درسی از ولایت » را به پایان برده و بزودی به بررسی دیگر نوشته های ایشان خواهیم پرداخت.

    آيه شماره 8 : سوره آل عمران آيه 20

    فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِىَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ وَ قُل لِّلَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ وَ الْأُمِّيِّنَ ءَ أَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُواْ فَقَدِ اهْتَدَواْ وَّ إِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ وَ اللَّهُ بَصِيرُ بِالْعِبَادِ

    ترجمه : پس اگر با تو (براى مخالفت با دين حقّ، به باطل) احتجاج كنند، بگو من و پيروانم خود را تسليم امر خدا نموده‏ايم. و بگو به اهل كتاب و مشرکان مکه (ویا مشرکان درس ناخوانده) آيا شما هم (چون حق پديدار شود) تسليم حق شده و ايمان میآوريد؟ و چنانچه ايمان آرند هدايت يافته‏اند و اگر (از حق) روى گردانند بر تو چيزى جز تبليغ (دين خدا) نيست و خداوند به حال بندگان بيناست.

    در اين آيه نيز آقای برقعي بر اساس رويه رايج خود ، بار ديگر برای رسيدن به مقصود به تقطيع آيات الهي دست زده و محتوای آيه ای را که روی سخن آن با کافرانی است که در قبول دين اسلام به اعراض و مجادله باطل مبادرت مي ورزند ، به تمامي مومنین تسري داده است. وبرقعی به کمک اين آيه سعي کرده تا وظايف پيامبر را به حوزه ابلاغ رسالت محدود نمايند در حالي که خداوند در اين آيه صراحتاً بيان مي کند اي پيامبر وظيفه تو در قبال آنان که در حقانيت دين خدا با تو عناد مي کنند فقط ابلاغ رسالت است . مسلماً پيامبر وظایف دیگری از قبيل تربيت و تزکيه ، تعليم کتاب و حکمت ، تشکيل حکومت اسلامي و جهاد برای توسعه دين به ديگر مکانها دارند که در آيات دیگر به آنها اشاره شده است و این وظایف در قبال مومنین و اصل شریعت است .

    آيه شماره 9 : سوره رعد آيه 40 :

    وَ إِن مَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِى نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ وَ عَلَيْنَا الحْسَابُ

    ترجمه : و اگر ما (در حيات تو) بر تو برخى از آن وعده عذابى كه به كافران داديم پديدار كنيم يا آنكه (پيش از آن وقت) تو را به ديدار آخرت بريم، به هر حال بر تو تبليغ (حكم خدا) و بر ما حساب (خلق) است (و تعيين وقت عذاب و حساب يا عفو بندگان از وظايف نبوت نيست).

    اين آيه را باتوجه به دو آيه قبل از آن مورد بررسي قرار مي دهيم .

    وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِّن قَبْلِكَ وَ جَعَلْنَا لهَمْ أَزْوَاجًا وَ ذُرِّيَّةً وَ مَا كاَنَ لِرَسُولٍ أَن يَأْتىِ‏َ بِايَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ لِكلُ‏ِّ أَجَلٍ كِتَابٌ(38)

    ترجمه : و محققا ما رسولانى پيش از تو فرستاديم و براى همه آنان (مانند تو) زنان و فرزندان مقرر نموديم (يعنى همه رسل بشر بودند، يكى فرشته نبود كه از لوازم بشرى بى‏نياز باشد) و هيچ پيغمبرى را نرسد كه بى اذن خدا آيت و معجزى آورد، كه هر امرى را وقتى معين مرقوم است.

    يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ(39)

    ترجمه : خدا هر چه را خواهد (از احكام يا حوادث عالم) محو و هر چه را خواهد اثبات مى‏كند و اصل كتاب (آفرينش) نزد اوست.

    به واقع مقصود خداوند در اين آيات چيست ؟ آيا خداوند بعد از اشاره به اينکه زمان تحقق عذاب کافران در کتاب آفرينش ثبت شده است ، در پي محدود نمودن حوزه وظايف پيامبر (نسبت به تمامي انسان ها) تنها به ابلاغ رسالت است ؟ به واقع پيامبر در قبال کساني که به انکار وعده الهي اصرار مي ورزند و عدم تحقق آن وعده ها در حال حاضر را دليلي بر نفي رسالت ايشان بر مي شمرند ، به جز ابلاغ رسالت و انذار آشکار ؛ وظايف ديگري مي تواند داشته باشد ؟ خداوند آشکارا در اين آيات بيان مي کند که هر وعده الهي زمان و وقت معيني دارد و عدم تحقق آنها در زمان حيات پيامبر اکرم مسلماً خدشه ای به راستين بودن وعده الهي وارد نمي کند .

    آيه شماره 10 : سوره مائده آيه 92

    وَ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَ احْذَرُواْ فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا عَلىَ‏ رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ

    ترجمه : و خدا و رسول خدا را اطاعت كنيد و بترسيد، كه هر گاه روى (از طاعت خدا) بگردانيد پس بدانيد كه بر رسول ما جز آنكه به آشكار حكم خدا را ابلاغ كند تكليفى نخواهد بود.

    در اين آيه نيز آقای برقعي تنها به انتهای آيه مورد نظر اشاره کرده و به شرطي که در ابتدای آيه آمده است اشاره ننموده است . و آن اين است که وظيفه پيامبر در برابر کساني که از اطاعت خدا و رسول سر پيچي مي کنند ، تنها ابلاغ رسالت به نحوی آشکار و روشن است و عبارت « فان توليتم » به طور مغرضانه ای از اين آيه حذف گرديده است تا بدين وسيله نويسنده کتاب درسي از ولايت به مقصود خود نائل آيد زيرا که با مشاهده اين عبارت در آيه ، اين سؤال مطرح مي شود که ؛ نافرماني از کدام دستور الهي منجر به هشدار خداوند نسبت به وظيفه پيامبر در برابر کافران گرديده است ؟ و تنها برای دريافتن پاسخ اين سؤال کافي است به ابتدای آيه مورد نظر توجه نمود.

  • قسمت هشتم - عالم قبر و برزخ در سخنان حضرت علی علیه السلام - (بخش دوم)

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بررسی و نقد کتاب "خرافات وفور در زیارات قبور" نوشته سید ابوالفضل برقعی

    قسمت هفتم

    عالم قبر و برزخ در سخنان حضرت علی علیه السلام - (بخش دوم)

    در مقاله پیشین ادعای آقای سید ابوالفضل برقعی در زمینه عدم آثار حیاتی و زندگی در عالم برزخ را مردود دانسته و با استناد به فرازهائی از فرمایشات حضرت مولی الموحدین در خطبه 83 نهج البلاغه بیان کردیم که حالات و علائم حیاتی از قبیل انس ، وحشت ، اطمینان ، فریادخواهی ، احساس تنگی قبر و تکلم بر زندگی اهالی قبور در عالم برزخ حاکم است . اینک ادامه مطلب :

    امیرالمومنین علی علیه السلام در ادامه فرمایشات خود از احوال و رفتار مردم در دنیا و مهلتی که داشته اند و توصیه برای روز حساب و فرا رسیدن مرگ و چگونگی برانگیخته شدن سخن می گویند . حضرت لحظات زوال و پیری و فرارسیدن مرگ را چنین توصیف می فرمایند :

    ((وَ تَلَفُّتِ الِاسْتِغَاثَةِ بِنُصْرَةِ الْحَفَدَةِ وَ الْأَقْرِبَاءِ وَ الْأَعِزَّةِ وَ الْقُرَنَاءِ

    و چشم به اطراف داشتن براى درخواست فرياد رسى و يارى جستن از خدمتگزاران وخويشان و دوستان و همسران

    فَهَلْ دَفَعَتِ الْأَقَارِبُ

    پس آيا خويشان دفع ميكنند؟

    أَوْ نَفَعَتِ النَّوَاحِبُ

    و آيا شيون آنها سودى دارد ؟))

    در اینجا باید سوالی مطرح کنیم و آن این استکه : آیا شیون دوستان متوفی ، مربوط به قبل از مرگ است یا داخل قبر ؟ می توانیم با دقت در جملات بعدی از فرمایشات امام علی علیه السلام که از محله اموات و تنهایی و تنگی قبر سخن می کویند ، نتیجه گیری کنیم که توصیفات فوق مربوط به حالات روح پس از مرگ می باشد.

    ((وَ قَدْ غُودِرَ فِي مَحَلَّةِ الْأَمْوَاتِ رَهِيناً

    در حالتى كه در گورستان به گرو داده شده

    وَ فِي ضِيقِ الْمَضْجَعِ وَحِيداً

    و در خوابگاه تنگ (قبر) تنها مانده است ))

    چگونه كسي كه چيزي را نمي فهمد ، تنهائي در قبر را متوجه است ؟ آیا کسی که فاقد فهم و شعور است ، برایش فرقی می کند که در قبر تنها باشد يا نباشد ؟ احساس تنهائي در قبر و ترس زماني معنا دارد كه فهم وجود داشته باشد.

    از فرمایش حضرت علی علیه السلام اینگونه بر می آید كه روح پس از دفن شدن بدن در قبر ، دچار تنگي و فشار است و کتاب و سنت حالات حیاتی در عالم قبر و برزخ را متعلق به روحی می داند که فهم و شعور دارد ، نه از آن جسم مرده و بی حرکت .

    خواننده محترم اگر با دقت به جملات ذیل از مولای متقیان توجه کند ، در می یابد که پاره پاره شدن و پوسیدگی و محو و نابودی مربوط به بدن مرده است ، نه روح زنده .

    (( قَدْ هَتَكَتِ الْهَوَامُّ جِلْدَتَهُ

    گزنده‏ها پوست تنش را پاره پاره كردند

    وَ أَبْلَتِ النَّوَاهِكُ جِدَّتَهُ

    و سختيها تازگى او را پوسانيد و از بين برد

    وَ عَفَتِ الْعَوَاصِفُ آثَارَهُ

    و بادهاى سخت آثارش را محو كرد

    وَ مَحَا الْحَدَثَانُ مَعَالِمَهُ

    و مصائب دوران نشانه‏هاى او را نابود نمود

    وَ صَارَتِ الْأَجْسَادُ شَحِبَةً بَعْدَ بَضَّتِهَا

    و جسدها پس از طراوت و تازگى تغيير يافت

    وَ الْعِظَامُ نَخِرَةً بَعْدَ قُوَّتِهَا

    و استخوانها بعد از توانائى پوسيده شد ))

    برای بار دیگر یادآوری می کنیم که اعتقاد شیعه بر بقا و زندگی و شنوائی و ارتباط روح در عالم برزخ و قبر استوار است.

    (( وَ الْأَرْوَاحُ مُرْتَهَنَةً بِثِقَلِ أَعْبَائِهَا

    و جانها در گرو بارهاى گران بماند ))

    ملاحظه می کنید که در اينجا صحبت از روح است و سنگینی گناه و عمل زشت انسانها را ارواح به دوش می کشند و درک سنگینی گناه ، دائر مدار حیات و آگاهی روح است .

    ((مُوقِنَةً بِغَيْبِ أَنْبَائِهَا

    و به اخبار غيب و ناديده يقين حاصل نمودند))

    در اینجا انسان می فهمد که چه سیئاتی داشته و چه خرابکاری هائی کرده است . به این نکته دقت داریم که در این مقال ، سخن از قيامت نيست و روح در همان عالم برزخ به یقین از اخبار غیبی می رسد و نسبت به اعمال خویش معذب است .

    (( لَا تُسْتَزَادُ مِنْ صَالِحِ عَمَلِهَا

    زياد كردن كردار نيكو را از ايشان نمى‏طلبند

    وَ لَا تُسْتَعْتَبُ مِنْ سَيِّئِ زَلَلِهَا

    و از بدى خطاهاشان رضا و خوشنودى بدست نمى‏آورند

    أَ وَ لَسْتُمْ أَبْنَاءَ الْقَوْمِ وَ الْآبَاءَ وَ إِخْوَانَهُمْ وَ الْأَقْرِبَاءَ

    آيا شما پسران اين مردم و پدران و برادران و خويشان ايشان نيستيد

    تَحْتَذُونَ أَمْثِلَتَهُمْ وَ تَرْكَبُونَ قِدَّتَهُمْ

    كه از رويّه ايشان پيروى كرده بر مركب آنان سوار شده

    وَ تَطَئُونَ جَادَّتَهُمْ فَالْقُلُوبُ قَاسِيَةٌ عَنْ حَظِّهَا

    در راهى كه رفته‏اند قدم مى‏نهيد پس دلها سخت است براى بدست آوردن نصيب و بهره خود))

    حضرت ميفرمايند : بعدي ها هم اينگونه هستند ، يعني عبرت نمي گيرند وقلوبشان قسي است ، ولذا از مرگ پدر ومادر وبرادر و دوستانشان عبرت نمي گيرند.

  • قسمت هفتم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بررسی و نقد کتاب "درسی از ولایت" نوشته سید ابوالفضل برقعی

    نویسنده : محمد شمسیانی

    قسمت هفتم

     

    در ادامه قسمت قبل به بررسی آیات مورد استناد آقای ابو الفضل برقعی می پردازیم و نشان می دهیم برداشت ایشان در نفی ولایت تکوینی پیامبر ص و امامان ع مغایر با مجموع آیات قران کریم است .

    آيه شماره ۵ : سوره احقاف آيه ۹

    قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنَ الرُّسُلِ وَ مَا أَدْرِى مَا يُفْعَلُ بىِ وَ لَا بِكمُ‏ْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلىَ‏َّ وَ مَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ .

    ترجمه: بگو از ميان فرستادگان خدا فرستاده‏اى نوظهور نيستم [كه گفتار و كردارم مخالف گفتار و كردار آنان باشد، بلكه به من هم چون آنان وحى مى‏شود] و نمى‏دانم با من و شما چه خواهد شد، من فقط از آنچه به من وحى شده پيروى مى‏كنم، و من جز بيم دهنده‏اى آشكار نيستم.

    بررسی:

    ابتدا به دو آيه قبل اشاره مي کنيم :

    وَ إِذَا تُتْلىَ‏ عَلَيهْمْ ءَايَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لِلْحَقّ‏ِ لَمَّا جَاءَهُمْ هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ(۷)

    ترجمه: و چون آيات روشن ما را بر آنان بخوانند، كافران درباره حقّى كه به سويشان آمده مى‏گويند: اين جادويى آشكار است.

    أَمْ يَقُولُونَ افْترَئهُ قُلْ إِنِ افْترَيْتُهُ فَلَا تَمْلِكُونَ لىِ مِنَ اللَّهِ شَيْا هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِيضُونَ فِيهِ كَفَى‏ بِهِ شهَيدَا بَيْنىِ وَ بَيْنَكمُ‏ْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ(۸)

    ترجمه: بلكه مى‏گويند اين قرآن را از نزد خود ساخته و به خدا نسبت داده است. بگو اگر آن را از نزد خود ساخته و به خدا نسبت داده باشم [و خدا بخواهد براى اين كار مرا به عذابى سخت گرفتار كند] شما نمى‏توانيد در برابر خدا چيزى از عذاب را از من دفع كنيد، خدا به باطلى كه در آن فرو مى‏رويد [و آن طعنه زدن به قرآن و جادو خواندن آن است‏] داناتر است، و كافى است كه خدا ميان من و شما گواه باشد، و او بسيار آمرزنده و مهربان است.

    در آيه ۷ خداوند به گروهي از کافران و اهل کتاب اشاره مي نمايد که آیات روشن الهی را (از روی بغی و سرکشی) سحر ناميده و به این ترتیب می خواهند رسالت آن حضرت را مخدوش نمایند و در آيه 8 پيامبر را متهم به افتراء بر خدا کنند. پیامبر نیز خداوند را بر صدق ادعای خويش (قرآن کلام خداست)، ميان خود و کافران شاهد مي گيرد. با توجه به اينکه در دو آيه قبل، اصل پیامبری و دلیل نبوت ایشان (قرآن) از سوی کافران مورد شک و ترديد واقع شده است، در آيه ۹ خطاب به کافران مي فرمايد: من ادعای جدیدی نکرده ام که شما می خواهید بدون هیچ تاملی آن را انکار کنید و من اولین پیامبری نيستم که از جانب خداوند برای بشر کتاب آورده ام. قبل از من، خداوند برای اقوام ديگر و نياکان شما، پيروان دين يهود و مسيحيت، پیامبرانی فرستاده است که صاحب کتاب بوده اند و برای آنان بینات روشنی اقامه کرده اند. و اگر من مطابق وحی عمل نکنم معلوم نیست که بر سر من و شما چه خواهد آمد و من شما را به روشنی انذار می دهم.

    می توان ترجمه دیگری هم از آیه نمود و آن اینستکه پیامبر می گوید محتوای دعوت و ادعای من مشابه سایر رسولان گذشته بوده و امر بدیعی نیست. همه آنان تابع وحی بودند و اولین اقدامشان نیز انذار و تبشیر بوده است.

    توجه داریم برخی از پيامبران علاوه بر کتاب، از قدرتهاي وهبي الهي هم برخوردار بودند و کارهای خارق العاده را برای تکمیل ادعای نبوت خویش عرضه می کردند.

    آقای برقعی در کتاب درسي از ولايت با استناد بر ادامه آيه ۹ سوره احقاف " وما ادری ما یفعل بی..."مي نويسد:

    "خاتم الانبياء مانند ساير رسولان است و از امور آينده خود و ديگران بي خبر است ."

    در مقابل ادعای ايشان مي توان به چند نکته اشاره نمود :

    اولاً اينکه اگر اين آيه ناظر بر وضعیت افراد در قيامت باشد، در جواب می گوییم آيات فراوانی در قرآن است که به انسانها در صورت تقوا و ايمان به خدا و پيروي از دستورات الهي وعده رستگاری و بهشت داده اند واین به نوعي آينده مومنين را پيش گويي نموده است. آيا اين قول پذيرفتنی است که پيامبر خود انذار دهنده اي آشکار و مبلغ رسالت باشد ولي از آينده خود در روز قيامت بي خبر باشد و نداند که در زمره بهشتيان است و يا نعوذ بالله جهنميان. آیا برقعی این سخن را در مورد خودش می پذیرد که آن را برای پیامبر قائل است؟ پس این فرض در معنای آیه مردود است.

    ثانیا اگر آيه مورد بحث، ناظر بر حادثه اي مربوط به خود پيامبر و يا افرادي ديگر در آينده دور يا نزديک باشد که اکنون پيامبر از آن آگاه نيست، اين امر دليل بر عدم آگاهی پيامبر نسبت به آينده به صورت مطلق، نیست چراکه ممکن است، در آينده، پيامبر از حادثه اي قبل از وقوع آن به وسيله وحي باخبر گردد شاهد مثال، مغلوب شدن سپاه ايران در جنگ با روم و يا نمونه های متعدد ديگر از آيات قرآن می باشد. اما اگر نویسنده محترم وجود علم غیب را به غیر از مجرای قران برای نبی خاتم منکر باشد خود این اعتقاد مخالف قران است. خوانندگان محترم را به آیه ۹۴ توبه ارجاع می دهیم آنجا که می فرماید خدا اخبار منافقین را به پیامبر اطلاع داده ولی خود خبر در قران نیامده است.

    حقيقت امر آن است که خداوند پيامبر را در پيشبرد اهداف الهي و تبليغ رسالت خويش و دفع شر دشمنان و غيره... از آگاهی های غیبی بی بهره نمي گذارد برای تاکید به آيات ۲۶ و ۲۷ سوره جن اشاره می کنیم.

    عاَلِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلىَ‏ غَيْبِهِ أَحَدًا (۲۶) إِلَّا مَنِ ارْتَضىَ‏ مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَينْ‏ِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا (۲۷)

    ترجمه: [او] داناى غيب است و هيچ كس را بر غيب خود آگاه نمى‏كند مگر رسولانی را كه [براى آگاه شدن از غيب‏] برگزيده است، پس نگهبانانى [براى محافظت از آنان‏] از پيش رو و پشت سرشان مى‏گمارد.

    در اين آيات، خداوند علم غيب را ابتدا در انحصار قدرت خویش بر مي شمرد و سپس درجاتي از اين علم را در اختيار رسول خود که برای امر رسالت برگزيده است قرار مي دهد.

    آيه شماره ۶ و ۷ : آيه ۱۸۸ سوره اعراف و آيه ۴۹ سوره یونس

    البته در اینجا برقعی از بحث ولایت تکوینی به بحث علم غیب وارد شده است و چون ما متن کتاب را به ترتیب صفحات به نقد کشیده ایم ناگزیر به آیات مزبور می پردازیم .

    ابتدا آيه ۱۸۸ سوره اعراف را بررسی کرده و سپس در ادامه به آيه ۴۹ سوره يونس اشاره مي کنيم. در بررسی آیه ۱۸۸ لازم است به آیه ۱۸۷ نیز توجه کنیم:

    آيه ۱۸۷ سوره اعراف:

    يَسْلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَئهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبىّ‏ِ لَا يجُلِّيهَا لِوَقْتهِا إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فىِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ لَا تَأْتِيكمُ‏ْ إِلَّا بَغْتَةً يَسْئلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِىٌّ عَنهْا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ وَ لَیكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ.

    ترجمه: (اى رسول ما) از تو احوال و ساعت قيامت را سؤال خواهند كرد كه چه وقت فرا خواهد رسيد؟ پاسخ ده كه علم آن منحصرا نزد ربّ و خداى من است، كسى به جز او آن را به هنگامش آشكار نكند، (شأن) آن ساعت در آسمانها و زمين بسى سنگين و عظيم است، جز به ناگاه بر شما وارد نمي شود. از تو مى‏پرسند گويى تو كاملا بدان آگاهى. بگو علم آن ساعت محققا نزد خداست، ليكن اكثر مردم آگاه نيستند.

    در اين آيه خداوند خطاب به پيامبر خود مي فرمايد: که اي پيامبر از تو در رابطه با زمان حادثه عظيم قيامت سؤال مي کنند و در پاسخ، رسول اکرم، علم به زمان وقوع اين حادثه را منحصراً در نزد پروردگار عالميان اعلام می کند. از ادامه آيه اين گونه استنباط مي شود برخي بر اين باورند که پيامبر از زمان وقوع اين حادثه با خبر است و بنا به دليلي از جواب طفره می رود؛ لذا در آیه، مجددا تأکيد مي شود که علم به زمان وقوع قیامت، تنها نزد خداوند است. در برخی تفاسير، ذيل اين آيه به دو نکته اشاره شده است، اول اینکه برخي از کافران در صدد آن بودند تا با دست آويز قرار دادن پاسخ پيامبر در خصوص زمان وقوع اين حادثه عظيم، به انکار رسالت ايشان بپردازند چرا که اساساً بيان اخباری از غيب که آزمودن صحت و سقم آن اخبار، در آينده نزديک ممکن نيست مسلماً دستمايه ايجاد شک و ترديد در نبوت پيامبر از طرف کافران مي گرديد و مي دانستند که پيامبران ديگر نيز در پاسخ به زمان وقوع قيامت اظهار بي اطلاعي کرده اند و به عبارت ديگر در صدد آن بودند تا صحت ادعای نبوت پيامبر اکرم را محک بزنند. و دوم آنکه پذيرش اين امر برای برخي مومنين که از پيامبر، اخباری مرتبط با آينده دور و نزديک شنيده بودند و صحت اين اخبار محقق گرديده بود؛ سخت ودشوار بود . به هر طريق پيامبر حتي در صورت آگاهي از اين خبر طبق نص آيه از آشکارساختن آن منع شده است.

    آيه ۱۸۸ سوره اعراف: قُل لَّا أَمْلِكُ لِنَفْسىِ نَفْعًا وَ لَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثرَتُ مِنَ الْخَيرْ وَ مَا مَسَّنىِ‏َ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ.

    ترجمه آقای مهدی الهي قمشه ای: بگو كه من مالك نفع و ضرر خويش نيستم مگر آنچه خدا خواسته، و اگر من از غيب (جز آنچه به وحى مى‏دانم) آگاه بودم بر خير و نفع خود هميشه مى‏افزودم و هيچ گاه زيان و رنج نمى‏ديدم، من نيستم مگر رسولى ترساننده، و بشارت دهنده برای گروهى كه اهل ايمانند.

    در آيه ۱۸۸، پيامبر در مقابل اصرار کافران در خصوص پاسخ دادن به سؤال، تأکيد می کنند علم به زمان قیامت منحصراً در اختیار خداوند تبارک و تعالي است، سپس به جنبه بشری خويش اشاره مي کنند بدین مضمون که من هرآنچه را واجد و دارا می شوم از ناحیه خودم و مستقل از خدا نیست بلکه این خداست که به مشیت خویش مرا مالک و عالم می گرداند، اگر خدا اراده نفرماید من نيز مانند شما از غيب آگاه نخواهم شد و اگر من غيب مي دانستم بر خير خود مي افزودم و شری به من نمي رسيد. آیا این پاسخ پيامبر به کافران، دلیل است بر این که پیامبر در هیچ شرایطی و در هیچ موردی مطلع بر مغیبات نشده اند. اگر کسی همچون برقعی چنین برداشتی از آیه دارد به یقین، از سایر آیات و مسلمیات فریقین بی خبر و جاهل است. پيامبر در مقابل کافراني که منکر معاد هستند و از روی عناد و تکبر، رسالت الهي ايشان را نفی می کنند، چنین پاسخی داده اند. کسانیکه به دنبال بهانه جويي بوده و در باطن به دنبال حقيقت نمی باشند یعنی حتي از مرحله شهادت به يگانگي خداوند گذر ننموده اند چه رسد به پذيرش رسالت پيامبر. در این شرایط هنوز مرحله انذار و تبشیر است ونه بیان فضائل و مقامات رسول خاتم. لذا می فرماید من مالک نفع و ضرر خويش نیستم مگر آنکه خدا بخواهد، من آگاه بر زمان قیامت نیستم مگر آنکه خدا اطلاع دهد، من غیب نمی دانم تا آنکه خدا وحی کند. همه این اظهارات، مشروط و مقید است و نه مطلق. آیات، ناظر بر اين نکته است که پيامبر در عرض خداوند، شأن ومرتبتي برای خودش قائل نيست و مخاطبین هم در مقام پرسش از کمالات اعطایی خدا به آن حضرت نمی باشند. بلکه در این شرایط پیامبر، موظف است در ابتداء انذار کند و به خدای واحد احد تنبه دهد تا آنان اولا اقرار بر توحید نمایند و یکتا پرست شوند سپس در مقام اثبات نبوت خویش علم و قدرت وهبی الهی را عرضه کند و در صورت ایمان، آنان را در مراتب تزکیه و تعلیم سیر دهد و جایگاه خود را در نزد حق متعال مطرح نماید. نهایتا متذکر می شویم در حالی که آیات متعدد در مورد تصرفات تکوینی پیامبران الهی گزارش می دهد و حتي بسياری از اولياء الهي از اين توانايي های ویژه بهره مند بودند؛ چه جای انکار و استبعاد است که شايسته ترين خلق در نزد خداوند از اين موهبت بي بهره باشد؟

    سوره يونس: وَ يَقُولُونَ مَتىَ‏ هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ(48) قُل لَّا أَمْلِكُ لِنَفْسىِ ضَرًّا وَ لَا نَفْعًا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ لِكلُ‏ِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلَا يَسْتَاخِرُونَ سَاعَةً وَ لَا يَسْتَقْدِمُونَ (۴۹)

    ترجمه آقای حسين انصاريان: و [به صورتى مسخره‏آميز] مى‏گويند: اين وعده [آمدن قيامت و محاسبه اعمال‏] چه زمانى است، اگر راستگوييد؟ (۴۸) بگو من براى خود قدرت دفع زيان و جلب سود ندارم، مگر آنچه را كه خدا بخواهد [وظيفه من فقط ابلاغ پيام خداست‏] براى هر امتى سرآمدى معين و اجلى محدود است، هنگامى كه اجلشان سرآيد، نه ساعتى پس مى‏مانند و نه ساعتى پيش مى‏افتند. (۴۹)

    همانطور که ملاحظه مي شود پيامبر بار ديگر در اين آيات با کافراني روبرو است که بر انکار روز رستاخيز پافشاری مي کنند و در پاسخ، پيامبر تمام امت ها را مقهور قدرت الهي برمي شمرد و حتي نفس خويش را از اين امر مستثني نمي کند و به عبارت ديگر مي فرمايد ديگر چه جای انکار تحقق وعده اي از طرف خداوند است که حتي پيامبر او مفری از تقديری که برای او نگاشته است ندارد و اين خود دليلي بر حقانيت روز جزاست.

    در آيات سوره يونس و اعراف مشاهده می شود، پيامبر در پاسخ به سوال زمان قيامت، پاسخي مشابه داده اند و پاسخ ايشان توأماً مؤيد دو نکته اساسي است که اولاً ترديدی در تحقق وعده الهي نيست و ثانیا عدم توانمندی بر جلوگیری تقدیرات محتوم الهی حتی از سوی پيامبر.

    در کتاب درسي از ولايت، نويسنده در بیان استثناء« الا ما شاء الله » در هر دو آيه، می گوید قدرت های تکوینی مورد استثناء قرار نگرفته است:

    " آيا پيامبر مي توانست دفع پيری و مرگ از خود کند؟ و آيا رسول خدا مي توانست در جنگ احد شکست نخورد؟ و مي توانست از خوردن سنگ به پيشاني و دندانش جلوگيری کند؟ و آيا اميرالمومنين مي توانست دفع شر معاويه نمايد و او را شکست دهد و به قتل رساند؟ اگر مي توانست اين کار واجب را چرا انجام نداد ؟ آيا علي مي توانست فرق شکافته خود را شفا دهد؟ اگر مي توانست چرا اين کار واجب را انجام نداد؟ "

    نویسنده عدم دفع اتفاقات ناخوشایند از طرف اين بزرگان را، دليل بر عدم توانمندی ايشان در امور تکويني دانسته است.

    در پاسخ به نکات ذيل اشاره مي کنيم:

    ۱- نويسنده کتاب درسي از ولايت در باب توضيحاتي که درباره معجزات پيامبران در همين کتاب آورده است به کرات در آيات مربوطه به عباراتي مانند: باذن الله و ديگر عباراتي با اين مضمون اشاره مي کند و اين بدان معناست که از طرف هيچ يک از انبياء و اولياء الهي فعلي خارق العاده بدون اذن الهي صورت نگرفته است، لذا اکنون اين سؤال مطرح است: چرا ايشان در رابطه با رسول اکرم و امير مومنان علي، اصرار بر نفي اين قاعده کلي دارند و اين احتمال را در نظر نمي گيرند که شايد اين بزرگان در بسياری از حوادث، مجاز به استفاده از قدرتهای وهبي الهي خود نبودند و نه آنکه اساساً قادر به انجام آن نيستند.

    ۲- اگر خداوند را بر شفاء دادن فرق شکافته امير مؤمنان قادر بدانيم، آيا جای اين سؤال نيست که چرا خداوند علي رغم قدرتي که در امور تکويني دارد از کشته شدن اولياء الهي به دست معاندان ممانعت به عمل نياورده و به اين طريق اجازه ايجاد انحراف در دين خود را داده است و به قول آقای برقعي اين عمل واجب را انجام نداده است؟ آيا مي توان با چنين استدلالي نعوذ بالله توانمندی خداوند را نيز در امور تکويني زير سؤال برد؟ آنچه مسلم است اين است که اگر چنين نقد هايي بر انبياء و اولياء الهي وارد بود ؛ عین همین اشکال ، بر خدای قادر و توانا هم قابل طرح است که چرا خداوند با اتکا به قدرت لايزال خود مبادرت به دفع شر از ايشان ننموده است تا بدين وسيله دين خود را از هر گونه انحرافي مصون بدارد؟

    ۳- نکته ديگر اينکه، حوادث و اتفاقات سوء ممکن است در ابتدا چيزی جز نا ملايمت و سختی برای انسان نداشته باشد اما با گذشت زمان آثار مثبت آن ظاهر و بارز شود. نتایجی که در نگاه اول برای انسان عادی قابل درک ومحاسبه نيست، و بالعکس. اساساً تمامي حوادث خير وشر مي تواند دارای عواقبي خوشايند ويا ناخوشايند باشد که از درک عموم خارج است. به عبارت ديگر آنچه آدمي خير مطلق و يا شر مطلق مي پندارد شايد به واقع اين گونه نباشد. به عنوان مثال حادثه جنگ احد و شکست لشگر اسلام که در وهله اول امری سوء قلمداد مي شد، در بر دارنده درسي بزرگ برای اصحاب پيامبر بود و آن اينکه : تخطي از دستورات رسول اکرم مي تواند عواقب جبران ناپذيری داشته باشد.

    ۴- به عنوان نکته آخر مي توان گفت که انبياء و اولياء الهي سير طبيعي زندگي را مانند مردم عادي طي مي نمودند وبه انواع و اقسام امتحانات و سختي ها مبتلا مي شدند و سربلندی ايشان در اطاعت از اوامر الهي و صبر در مصيبت ها بود که ايشان را از ديگر آدميان متمايز مي نمود و اگر بنا بود که با اتکا بر قدرتهای الهي هر گونه خيری را جذب و هر بدي را دفع کنند به واقع ديگر وجه تمايزی مابين ايشان و ديگر انسانها نبود و اساساً اينکه انسان دارای توانمندی خاصي باشد اما در استفاده از آن دچار عصيان نشود يکي از بالاترين مدارج امتحان الهي است که مخصوص بندگان برگزيده خداوند است.

    ادامه دارد...

  • قسمت هفتم - عالم قبر و برزخ در سخنان حضرت علی علیه السلام - (بخش اول)

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بررسی و نقد کتاب "خرافات وفور در زیارات قبور" نوشته سید ابوالفضل برقعی

    قسمت هفتم

    عالم قبر و برزخ در سخنان حضرت علی علیه السلام- (بخش اول)

    سخنان سید ابوالفضل برقعی پیرامون عالم قبر و برزخ تناقض و مخالفت آشکار با فرمایشات حضرت امیرالمومنین علیه السلام در نهج البلاغه دارد. ایشان ضمن استناد به خطبه 82 نهج البلاغه مدعی شده است که عالم پس از مرگ عالمي خالي از حركات حياتي بوده و مقامي است كه ارتباطش با دنيا قطع گشته و در آنجا از وقايع دنيا خبري نيست. ایشان در بیان این مطلب می نویسند :

    ((آن حضرت فرموده: « ٍ تَحْمِلُهُ حَفَدَةُ الْوِلْدَانِ وَ حَشَدَةُ الْإِخْوَانِ إِلَى دَارِ غُرْبَتِهِ وَ مُنْقَطَعِ زَوْرَتِه‏» جنازه‌ي ميت را ‌فرزندان مهربان و برادرانش به دوش مي‌گيرند و او را تا خانه‌ي ‌غربتش و جايي كه زيارتش قطع مي شود مي برند .))

    نقد و بررسی :

    امیرالمومنین در بخش های اولیه خطبه 82 نهج البلاغه از حمد وسپاس و نعمتهای بیکران الهی و سفارش به تقوی و ترس از عذاب و خصوصیات دنیا و امتحانات آن سخن می گویند . به منظور آشنا ئی بیشتر با فضای فرمایش حضرتش ، ترجمه فرازهای پیش از عبارات مورد استشهاد آقای برقعی را ارائه می نمائیم .

    (( سپاس خداوندى را سزا است كه به قدرت و توانائى خود غالب، و بفضل و احسانش نزديك است، هر فائده و سودى را بخشنده و هر بلاى بزرگ و سختی را دفع کننده است .

    بر احسانهاى پى در پى و نعمتهاى واسعه‏اش او را حمد مى‏ کنم ، و به او ايمان مى‏آورم كه اوّل و آشکار است ، و از او راه هدايت مى‏طلبم كه نزديك و راهنما است، و از او يارى مى‏جويم كه غالب و توانا است و به او توكّل مى‏ نمايم كه كافى و ياور است.

    و گواهى مى‏دهم كه محمّد صلّى اللّه عليه و آله بنده و فرستاده او است، او را براى انجام امر و فرمانش ، و تبليغ حجّت و دليلش، و ترساندن از عذابش پيش از روز رستخيز ، فرستاده است.

    بندگان خدا , شما را سفارش ميكنم به تقوى و ترس از خدائى كه براى شما مثلها زده و اجلهاى شما را معلوم نموده، و لباسها به شما پوشانيده و در معيشت شما توسعه داده و به كردار شما احاطه دارد، و جزاى آنرا در كمين نهاده، و نعمتهاى بسيار و صله بيشمار بشما بخشيده، و بوسيله حجّتهاى آشكار شما را ترسانيده، و شما را به شمار آورده و مدّت عمر و زندگانى شما را در دار آزمايش و سراى عبرت تعيين نموده است . در دنيا امتحان مى‏شويد و بحساب آنچه كه در دنيا گفته و انجام داده‏ايد رسيدگى ميكنند، پس سر چشمه دنيا تيره و گل آلود است و منظره آن شگفت آور است، و در مورد امتحان و آزمايش هلاك و تباه مى‏سازد.))

    پس از پند و هشدار پیرامون دنیا حضرت امیر علیه السلام به چگونگی مرگ و عالم قبر می پردازند :

    حَتَّى إِذَا أَنِسَ نَافِرُهَا

    آني كه ازآن فرار ميكند يا از آن نفرت دارد و از آن بيزاري ميجويد با او مانوس ميشود

    مشاهده می کنیم که صفت انس مربوط به زندگان است و عالم قبر عالم خواب نيست .

    وَ اطْمَأَنَّ نَاكِرُهَا

    تا كسيكه از آن دورى ميكرد بآن انس گرفت و مطمئنّ گرديد.

    توضیح فرمایش حضرت امیر (ع) این است که : هرکس منكر قيامت ومرگ است وقتي بميرد اطمينان پيدا ميكند. چگونه ممکن است کسی بی خبر و در خواب و خالی از علائم حیاتی باشد و حالت انس و اطمینان قلب برای او پیدا شود؟.

    قَائِدَةً لَهُ إِلَى ضَنْكِ الْمَضْجَعِ

    وَ وَحْشَةِ الْمَرْجِعِ

    و مُعَايَنَةِ الْمَحَلِّ

    وَ ثَوَابِ الْعَمَلِ

    و او به خوابگاه تنگ (قبر) ، و باز گشتگاه ترسناك ، و مشاهده جايگاه هميشگى و ثواب عمل راهنمائی می شود.

    توضیح :

    لازم به یاد آوری است که جايگاه خواب و رختخواب واستراحت گاه را مضجع ميگويند.

    خواننده محترم توجه به این نکته دارد که فضای صحبت امیرالمومنین علیه السلام ، عالم برزخ و قبر و قبل از شروع قیامت اوست .

    اگر مرده در قبر در حالت خواب و بی خيالي است ، دیگر تنگي ويا گشادي خوابگاه برای او فرق نميكند. وحشت و معاینه برای مرده بی خبر و بدون علائم حیاتی چه معنا دارد ؟

    در باره وحشت اهل قبور به کلمه قصار حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه توجه می کنیم :

    وَ قَالَ ( عليه‏السلام )وَ قَدْ رَجَعَ مِنْ صِفِّينَ فَأَشْرَفَ عَلَى الْقُبُورِ بِظَاهِرِ الْكُوفَةِ يَا أَهْلَ الدِّيَارِ الْمُوحِشَةِ وَ الْمَحَالِّ الْمُقْفِرَةِ وَ الْقُبُورِ الْمُظْلِمَةِ يَا أَهْلَ التُّرْبَةِ يَا أَهْلَ الْغُرْبَةِ يَا أَهْلَ الْوَحْدَةِ يَا أَهْلَ الْوَحْشَةِ أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ سَابِقٌ وَ نَحْنُ لَكُمْ تَبَعٌ لَاحِقٌ أَمَّا الدُّورُ فَقَدْ سُكِنَتْ وَ أَمَّا الْأَزْوَاجُ فَقَدْ نُكِحَتْ وَ أَمَّا الْأَمْوَالُ فَقَدْ قُسِمَتْ هَذَا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا فَمَا خَبَرُ مَا عِنْدَكُمْ

    ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَمَا لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِي الْكَلَامِ لَأَخْبَرُوكُمْ أَنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى قصار 130 نهج البلاغه

    و چون امیرالمومنین (ع) از صفين باز مى‏گشت، به گورستان بیرون كوفه نگريست و فرمود: اى اهالی خانه های هراسناك، و محله هاى تهى و گورهاى تاريك، و اى غنودگان در خاك ، اى بى كسان، اى تنها خفتگان ، اى وحشت زدگان ، شما پيش از ما رفتيد و ما به دنبال شما به شما ملحق خواهیم شد.

    امّا خانه‏ها، در آنها آرميدند، امّا زنان، به همسری‏شان گزيدند. امّا مالها، پخش گرديدند. خبر ما جز اين نيست، خبرى كه‏ نزد شماست چيست؟

    سپس به ياران خود نگريست و فرمود: اگر آنان را رخصت مى‏دادند كه سخن گويند شما را خبر مى‏دادند كه بهترين توشه‏ها پرهيزگارى است.

    براستی حضرت با چه کسانی سخن می گویند؟ آیا دیار ترس و وحشت برای کسی که در خواب خفته است و بدون علائم حیاتی است، معنا دارد ؟ احساس غربت یعنی چه ؟ به چه دلیل حضرت از آنها سوال می کنند ؟ آیا اذن کلام برای ارواح زنده است و یا برای اجساد بی خبر و گنگ؟

    در قرآن هم آمده که خداوند متعال در برزخ جایگاه آل فرعون را در دوزخ به ایشان عرضه کرد . در خطبه 82 هم حضرت علی علیه السلام می فرمایند : قبر جايگاهي است كه آنها مشاهده ثواب عمل می کنند.

    حال باید پرسید: اين چه خوابي است كه بعضی از انسانها انس و اطمینان پیدا می کنند و بعضی محل و جایگاه خویش را معاينه ميكنند، ترس بر ایشان غالب می شود و بعضی دیگر ثواب عمل می بینند ؟ آیا اینجا دنیای مردگان است یا زندگان ؟

    البته به فرمایش امیرالمومنین (ع) عالم برزخ دنیای زندگان می باشد .

    یاد آوری کنیم که محور بحث در این مقال مقتولين في سبيل الله نيست و در مورد نوع انسانهاي گنه كار است . بنابراین تمام آثار حیاتی از قبیل ترس و وحشت و غربت و غیره برای انسانهای کافر و گنهکار است و حیات و زندگی مومنین و کشته شدگان در راه خدا در برزخ مطلب دیگر و بالاتری می باشد .

    وَ كَذَلِكَ الْخَلَفُ يَعْقِبُ السَّلَفَ

    و همين طور بعضي ها به دنبال قبلي ها ميروند.

    لَا تُقْلِعُ الْمَنِيَّةُ اخْتِرَاماً

    مرگ از هلاك كردن باز نمى‏ايستد،

    وَ لَا يَرْعَوِي الْبَاقُونَ اجْتِرَاماً

    و بازماندگان، از ارتكاب گناه دست باز نداشته پشيمان نمى‏شوند و عبرت نمي گيرند

    يَحْتَذُونَ مِثَالًا

    و از رفتار گذشتگان پيروى مى‏نمايند،

    وَ يَمْضُونَ أَرْسَالًا

    و پى در پى مى‏گذرند

    إِلَى غَايَةِ الِانْتِهَاءِ وَ صَيُّورِ الْفَنَاءِ

    تا به سرمنزل فناء و نيستى منتهى ميشود

    توضیح :

    تا پايان فناء ونيستي يعني آنجا كه قيامت بپا ميشود. به عبارت دیگر تا جائي كه خدا صور اول را ميزند وهمه فاني ميشوند ودر صور دوم همه زنده ميشوند توجه به این نکته حائز اهمیت است که اين نیستی ربطي به برزخ ندارد، چون فرموده است : إِلَى غَايَةِ الِانْتِهَاءِ.

    مجددا یادآوری می کنیم که وقایع قبل از (غَايَةِ الِانْتِهَاء) در فرمایشات حضرت مولی الموحدین علیه السلام مربوط به عالم قبر و برزخ می باشد.

    حَتَّى إِذَا تَصَرَّمَتِ الْأُمُورُ

    پس هر گاه رشته كارها از هم گسيخت

    وَ تَقَضَّتِ الدُّهُورُ

    و روزگار سپرى گرديد

    وَ أَزِفَ النُّشُورُ

    و انگيختن مردم نزديك شد

    توضیح : جمله فوق به معنا ی برپائی قیامت است . بنابراین آنچه قبل از (وَ أَزِفَ النُّشُورُ) رخ می دهد مربوط به قیامت نمی باشد ، آنچنانکه حضرت در فراز بعدی با صراحت تمام از ( خروج از قبر ها ) سخن می گویند :

    أَخْرَجَهُمْ مِنْ ضَرَائِحِ الْقُبُورِ وَ أَوْكَارِ الطُّيُورِ وَ أَوْجِرَةِ السِّبَاعِ وَ مَطَارِحِ الْمَهَالِكِ

    خداوند آنان را از ميان قبرها و آشيانه پرندگان و لانه درندگان و ميدانهاى جنگ بيرون مى‏آورد،

    سِرَاعاً إِلَى أَمْرِهِ

    در حالتى كه آماده انجام امر و فرمان حقّ تعالى بوده

    مُهْطِعِينَ إِلَى مَعَادِهِ

    و بسوى معاد و جاى بازگشت كه خداوند براى آنها قرار داده بسرعت و تندى مى‏روند،

    رَعِيلًا صُمُوتاً

    گروهى ساكت و خاموش

    قِيَاماً صُفُوفاً

    و ايستاده در صفّ مى‏باشند

    يَنْفُذُهُمُ الْبَصَرُ

    بينائى به همه آنان نفوذ دارد

    وَ يُسْمِعُهُمُ الدَّاعِي

    و منادى صداى خود را بهمه مى‏شنواند،

    عَلَيْهِمْ لَبُوسُ الِاسْتِكَانَةِ وَ ضَرَعُ الِاسْتِسْلَامِ وَ الذِّلَّةِ

    لباس خضوع و فروتنى و فرمانبردارى و ذلّت و خوارى بر آنها پوشيده شود،

    قَدْ ضَلَّتِ الْحِيَلُ وَ انْقَطَعَ الْأَمَلُ وَ هَوَتِ الْأَفْئِدَةُ كَاظِمَةً

    در آنروز مكر و حيله بكار نيايد، و آرزو بريده گردد، و دلها افسرده و غمگين باشد،

    و این چنین انسانها به قیامت وارد شده و معاد خویش را مشاهده می کنند

    در پایان این قسمت از مقاله سوالی را مطرح می کنیم
    چگونه می شود این همه صراحت را در کلام امیرالمومنین (ع) در مورد برزخ و عالم قبر نادیده گرفت ؟ و چرا باید یک شخص در ترجمه نهج البلاغه بر خلاف ادبیات عرب قلم فرسائی کند ؟ آیا بهتر نبود آقای برقعی در ترجمه خطبه 82 نهج البلاغه به فرمایشات مولا امیرالمومنین دقت بیشتری می کرد ؟ ما بحول الهی در موضوع برزخ و قبر در مقالات آینده در باره این خطبه و سایر سخنانی که مورد استشهاد آقای برقعی قرار گرفته است ، سخن خواهیم گفت و با عنایت از سوی حضرت امیر (ع) روشن خواهیم کرد که عالم برزخ و قبر ، دنیای حیات و زندگی و احاطه و ارتباط با دیگران است ، نه عالم خواب و بی خبری و قطع ارتباط با دیگران و خالی از علائم حیاتی .

  • قسمت هفدهم - نقد محقق محترم آقای مهدی چهل تنی - (بخش دوم)

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بررسی و نقد کتاب "خرافات وفور در زیارات قبور" نوشته سید ابوالفضل برقعی

    قسمت هفدهم

    نقد محقق محترم آقای مهدی چهل تنی - (بخش دوم)

    3 - بررسي رجال سخن نقل شده از ابي الهياج :

    در صفحه 26 «خرافات....» مرقوم فرموده اند:

    " اميرالمؤمنين به ابي الهياج فرمود تورا مي فرستم براي همان كاري كه رسول خدا (ص) مرا فرستاد : هيچ قبر مشرف بر قبور ديگر را مگذار مگر آن كه آن را مساوي زمين نما و مجسمه اي مگذار مگر آن كه محو نما. " آقاي برقعي مي گويند:

    " اين حديث را بسياري از كتب خاصه و عامه روايت كرده اند. "

    چنين روايتي در كتب شيعه و سني وجود دارد و از آن جمله در صحيح مسلم نقل شده است . ما دراينجا قضاوت رجال شناسان شيعه را رها مي كنيم و در باره صحت و سقم اين روايت از رجال شناسان اهل سنت كه گمان مي كنم برای علاقمندان مرحوم برقعي مطمئن تر باشد سود مي بريم :

    الف - در رأس راويان حديث ، ابي الهياج قرار دارد كه سيوطي در شرح سنن نسائي مي‌نويسد:

    " ابي الهياج ، در كتب روايتي جز اين حديث را نقل نكرده است . "

    پاورقي شرح سنن نسائي ج 4 صفحه 362 در اينجابه نقل از كشف الارتياب

    ب ـ در سند حديث وكيع قرار دارد كه احمد بن حنبل مي گويد :

    " او در پانصد مورد اشتباه كرده است . "

    ابن حجر در پايان ترجمه او مي نويسد :

    " حديث را از حفظ مي خوانده و الفاظ آن را تغيير مي داده و اصولا اهل زبان نبوده است . " تهذيب التهذيب ابن حجر ج 11 ص 125ـ131

    ج ـ از رجال ديگر حديث "سفيان ثوري" است . ابن حجر در باره او از ابن مبارك نقل مي كند :

    " سفيان حديثي را بازگو ميكرد ، نزد او آمدم در حالي كه به حديث دستبرد زده بود و تا مرا ديد خجالت كشيد تهذيب التهذيب ج 4 صفحه 115 "

    د ـ از راويان ديگر حبيب بن ثابت است . ابن حجر به نقل از ابن حبان مي نويسد: او تدليس مي كرده .

    عقيلي مي گويد : ابن عون او را مورد حمله قرار داده است. قطان مي گويد: " بيش از يك حديث از عطا روايت كرده ولي هيچ كدام قابل اعتماد نيست و درست حفظ و ضبط نشده است. "

    ه - راوي ديگر "ابووائل" است كه به قرينه روايتش از حبيب بن ثابت همان شقيق بن سلمه كوفي است. او از طرفداران عثمان بود و به علي (ع) بد مي گفت . ابن حجر به نقل از عاصم بن بهدله مي نويسد :‌

    " از ابی وائل پرسيدند علي را دوست داري يا عثمان را ؟ گفت : ‌اول علي را دوست داشتم و سپس به عثمان علاقمند شدم . "

    شكي نيست كه ابووائل از گروه خوارج بوده و مذهب آنان را داشته ، اما از كساني است كه بر اثر سخنان علي (ع) از معركه نهروان بيرون رفته اند . ابن ابي الحديد در شرح نهج مي نويسد :

    " از جمله كساني كه در باره علي كج فكر مي كردند ابووائل شقيق بن سلمه بود و او از دوستداران عثمان و بدگويان به علي (ع) بود . شرح نهج البلاغه ج 3 صفحه 370 . "

    بله آن آب و تاب آقاي برقعي در باره احاديث زيارت است و اين مسلك ايشان در نقل رواياتي كه متن آن را به نفع خود ديده اند . راستي ايشان نگران صحت و سقم روايات وراستي و ناراستي روايان بوده اند؟ شما قضاوت فرماييد.

    4 - قرآن شناسي و قرآن داني علامه برقعي

    مرحوم برقعي در «خرافات وفور» فرموده اند:

    " ما نمي دانيم چرا آيت الله هاي زمان ما به قرآن آشنا نيستند . خرافات وفور....ص 154 "

    و فرموده اند :

    " يك عده مرثيه خوان و روضه خوان كارشان اين است كه شب و روز مردم را ترغيب كنند به گريه كردن و بر سر زدن و به زيارت رفتن... ديگر نه از معارف اسلام خبر و نه از حقايق قرآن اثري است خرافات ص 98"

    و فرموده اند:

    " كافي يك باب اخباري آورده ضد قرآن از قول همين كذابان و غاليان".

    عرض مي شود : اين بنده نه مدعي صحت همه احاديث كافي هستم، نه مدافع قرآن شناسي همه آيت الله زمان خودمان. اما از اين علامه مرحوم توقع مي رفت كه با اين همه اتهام " قرآن ناشناسي، بي خبري از كتاب خدا، ضديت با كلام الله... " حداقل سخناني خلاف قرآن مجيد نگويند و در فهم آيات كلام الله مجيد در ظلمات شبهات گام نزنند و بدون جهت هر زيارت نامه اي را خلاف قرآن ندانند و در ترجمه آيات ، جعليات نيافرينند .

    فقط چند نمونه ذكر مي كنم :

    در صفحه 63 خرافات مرقوم فرموده اند:

    " اين جعالان زيارات به نماز و راه مستقيم الهي كه دين اوست معتقد نبوده اند لذا اين جملات را بافته اند: . . . السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا صَفْوَةَ اللَّه‏ يا عَمُودُ الدِّين‏ و امام را صفي الله خوانده در حالي كه" اصطفاء" مخصوص انبياء است ".

    آقاي علامه برقعي خلاف مي گويند : چنان كه خداوند در آيه شريفه چهل ودوم از سوره ال عمران مي فرمايد :

    وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى‏ نِساءِ الْعالَمينَ (42)آل عمران .

    چنان كه ملاحظه مي فرماييد در آيه شريفه خداوند دو بار مقام "اصطفاء" را به حضرت مريم نسبت داده است و گويا همه غير از آقاي برقعي مي‌دانند كه حضرت مريم از انبياء نبوده است .

    در صفحه 46 خرافات مي فرمايند :

    " از آن جمله کلمه الوصي و الحجه... مي‌باشد كه شوهر و اولاد فاطمه را مناسب ديده اند حجت باشند در حالي كه قرآن در سوره نساء آيه 165 مي فرمايد: پس از رسولان كسي حجت نيست : رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ...(165) نساء " سبحان الله ! محصلين سال اول دانشكده الهيات نيز مي دانند كه خداوند در آيه شريفه مي فرمايد : رسولان را فرستاد كه بشارت دهنده و انذار كننده باشند تا آن كه پس از فرستادن آنها مردم را برخداوند حجتي نباشد. مفهوم آيه شريفه اين است كه مردم , پس از پيغمبران الهي , براي نافرماني حجتي ندارند. نه آن كه حجت خداوند پس از رسولان تمام شده است!!! حجت نداشتن مردم را بر خداوند "حجه بعد الرسل" به حجت نداشتن خداوند نسبت مي دهد تا بتواند بگويد آن چه مي خواهد درباره زيارت حضرت زهرا بگويد. متأسفانه"علامه" همين تقلب را در ترجمه عبارات نهج البلاغه مرتكب شده اند و مدعي هستند:

    " خود علي (ع) نیز در نهج البلاغه و از آن جمله در خطبه 90 فقط انبياء را حجت مي داند و مي فرمايد پس از پيغمبر ما حضرت محمد (ص) ديگر حجتي نيست و به وسيله حضرت رسول حجت تمام شده است{!} "

    اما اميرالمؤمنين در نهج البلاغه به كميل بن زياد نخعي ميفرمايد :

    ‌" اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ ".

    خدايا زمين خالي نمي ماند از كسي كه به حجت و دليل دين خدا را بر پا دارد و آن كس , يا آشكار و مشهود است و يا ترسان و پنهان تا حجت هاي روشن خدا از ميان نرود . نهج فيض صفحه 1158

    قرآن شناسي آقاي برقعي گاهي اوج مي گيرد ، چنان كه در صفحه 12 خرافات مي فرمايند:

    "اصلاهر بشري بايد به گوش دنيوي صداي اهل دنيا را بشنود و آن كه گوش او پر ازخاك شده و ياتبديل به خاك گرديده شنوايي ندارد. خداوند به رسول خود در سوره فاطر آيه 22 فرموده است:" ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُور " . تو نمي شنواني به آنان كه در قبرند و در سوره روم آيه 52 و در سوره نمل آيه 80 فرموده :" إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏ " و تو به مردگان نمي شنواني . جائي كه رسول خدا ص خاتم الانبياء ص نمي تواند به مردگان چيزي بگويد و يا بشنواند چگونه ديگران مي توانند با مردگان سخن گويند !؟ و جايي كه مردگان قادر نيستند سخن رسول خدا (ص) را جواب دهند چگونه از ديگران مي توانند بشنوند و جواب دهند".

    كسي نيست به اين علامه برقعي بگويد آيا رسول خدا (ص) به قبرستان رفته بود و به مردگان ابلاغ رسالت مي كرد كه خداوند او را از اين كار نهي فرموده است ؟ عبارات قبل و بعد اين آيات شريفه به روشني و دور از تأويل نشان مي دهد كه قرآن كريم كفار دل مرده را نام مي برد نه مردگان در گورستان را. چنان كه در آخر آيه 80 سوره نمل و همچنین در آخر آيه 52 از سوره روم بعد از " إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏ وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ ‏ " عبارت " إِذا وَلَّوْا مُدْبِرين "آمده است و ترجمه روشن آيه شريفه اين است: " تو نمي تواني به مردگان و كران هنگامي كه از تو روی مي گردانند سخني بشنواني . "

    آيا به عقيده آقاي علامه مردگان از رسول خدا (ص) روي مي گرداندند؟ غريب این است كه همين علامه در صفحه 22 تراجم الرجال ذيل ترجمه اصبغ بن نباته مرقوم فرموده اند:

    " و اصبغ درزمان حكومت سلمان در مدائن بوده و صحبت سلمان را با اموات در قبرستان ديده و در غسل سلمان حاضر شده و در تجهيز سلمان كمك كرده و وقتي كه حضرت {اميرالمؤمنين }را ضربت زدند اصبغ با دل سوخته و چشم گريان آمد در خانه حضرت " .

    راستي آقاي برقعي نسبت هايي را كه به شيعيان و زيارت نامه خوانان در خرافات وفور داده اند و آنها را كافر و مشرك خوانده اند ، بر خود در هنگام نوشتن تراجم الرجال و شرح سخن سلمان با مردگان مي پذيرند؟

    راستي آقاي برقعي كه بيش از صد بار در خرافات وفور به نهج البلاغه اميرالمؤمنين استناد كرده اند در همان نهج البلاغه نخوانده اند كه اميرالمؤمنين پس از بازگشت ازصفين و عبور از گورستان كوفه فرمودند:

    " ِ يَا أَهْلَ الدِّيَارِ الْمُوحِشَةِ وَ الْمَحَالِّ الْمُقْفِرَةِ وَ الْقُبُورِ الْمُظْلِمَة..."

    ودر پايان اين گفتگو روبه اصحاب خود كرده و مي فرمايند:

    " بدانيد كه اگر ايشان (مردگان) را در سخن گفتن اجازه و فرمان بود به شما خبر مي دادند كه بهترين توشه تقوي است. نهج فيض صفحه 1147

    به مضمون همين آيه شريفه و در باره همين دل مرگان است كه اميرالمؤمنين در نهج البلاغه مي فرمايد :

    " فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ لَا يَعْرِفُ بَابَ الْهُدَى فَيَتَّبِعَهُ وَ لَا بَابَ الْعَمَى فَيَصُدَّ عَنْهُ وَ ذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ "

    صورت (اهل ضلالت) ، صورت آدمي و دل او دل حيوان است. باب هدايت را نمي شناسد تا پيروي كند و باب كوري و گمراهي را نمي شناسد تا از آن دوري گزيند. پس او مرده اي است در ميان زنده ها.

    آقاي برقعي لابد مي دانند كه مسلمانان از هر مذهب و ملتي در نماز به رسول خدا به صيغه مخاطب السلام عليك ( سلام بر تو باد ) درود مي فرستند و اين سلام را لغو و بيهوده نمي دانند

    5 - تهمت رافضي و شرك به شيعه :

    در صفحه 84 خرافات وفور فرموده اند:

    "بي جهت نيست كه فرق اسلامي فرقه شيعه اماميه را رافضي و مشرك خوانده اند چون اين جملات را در كتب و زيارات شيعه مي بينند".

    سبحان الله ،‌خداوند انصاف دهد با همين تهمت رافضي و باطني در طول تاريخ تاتوانستند در كشتن و غارت كردن و به اسارت گرفتن و ايجاد انواع مزاحمت ها دريغ نكردند و شهادت آنها را نمي پذيرفتند و آنها را به كارهاي ديواني نمي گماردند و نويسندگاني چون ابن تيميه ، ابوبكر محمد راوندي ، و محمد ثابت ، شيعيان را به ترك سفر حج متهم كردند . و امروز علامه محترم براي تمام اين اعمال جهت و توجه شرعي مي بافند. اما در باره زيارت قبور و زيارت نامه خواندن در مقابر متبرك و توسل به اولياء و انبياء بهتر بود علامه برقعي نگاهي به كتب اهل سنت و فتاواي علماي آنها و روش ائمه چهارگانه ابوحنيفه، مالك، شافعي ، احمد بن حنبل مي افكندند تا معلوم شود تهمت رافضي و شرك به شيعه دليل ديگري دارد.

  • قسمت پانزدهم - عالم قبر و برزخ در سخنان حضرت علی علیه السلام - (بخش نهم)

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بررسی و نقد کتاب "خرافات وفور در زیارات قبور" نوشته سید ابوالفضل برقعی

    قسمت پانزدهم

    عالم قبر و برزخ در سخنان حضرت علی علیه السلام - (بخش نهم)

    در مقاله قبل بیان داشتیم که آقای برقعی به عبارات پیشین و پسین جملات ((فَهُمْ جِيرَةٌ لَا يُجِيبُونَ دَاعِياً وَ لَا يَمْنَعُونَ ضَيْماً وَ لَا يُبَالُونَ مَنْدَبَةً )) از خطبه 110 نهج البلاغه توجهی نکرده و در ترجمه فرازهای فوق مرتکب اشتباهات عدیده شده است . همچنین توضیح دادیم که فاعل اجابت نکردن به فریاد خواهی مردگان (لَا يُجِيبُونَ دَاعِياً ) ، قبور همسایه می باشد ، نه زندگان روی زمین . و عرضه داشتیم که همسایگان سایر قبور به ندبه و فریاد تازه مردگان غیر مومن بی اعتناء هستند ، و بر خلاف ادعای آقای برقعی ، حضرت علی علیه السلام نمی خواهند بفرمایند که تازه مردگان نوحه و گریه زندگان روی زمین را نمی شنوند . همچنین توضیح دادیم که نفس آگاهی و فریاد خواهی انسانها در عالم قبر ، نشانه فهم و ادراک و حیات روح می باشد ، نه عدم علائم حیاتی .

    اینک ادامه خطبه :

    "إِنْ جِيدُوا لَمْ يَفْرَحُوا وَ إِنْ قُحِطُوا لَمْ يَقْنَطُوا جَمِيعٌ وَ هُمْ آحَادٌ وَ جِيرَةٌ وَ هُمْ أَبْعَادٌ مُتَدَانُونَ لَا يَتَزَاوَرُونَ وَ قَرِيبُونَ لَا يَتَقَارَبُونَ حُلَمَاءُ قَدْ ذَهَبَتْ أَضْغَانُهُمْ وَ جُهَلَاءُ قَدْ مَاتَتْ أَحْقَادُهُمْ لَا يُخْشَى فَجْعُهُمْ وَ لَا يُرْجَى دَفْعُهُمْ اسْتَبْدَلُوا بِظَهْرِ الْأَرْضِ بَطْناً وَ بِالسَّعَةِ ضِيقاً وَ بِالْأَهْلِ غُرْبَةً وَبِالنُّورِ ظُلْمَةً فَجَاءُوهَا كَمَا فَارَقُوهَا حُفَاةً عُرَاةً قَدْ ظَعَنُوا عَنْهَا بِأَعْمَالِهِمْ إِلَى الْحَيَاةِ الدَّائِمَةِ وَ الدَّارِ الْبَاقِيَةِ كَمَا قَالَ سُبْحَانَهُ ( كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلِينَ)"

    ترجمه :

    " اگر باران بر ايشان ببارد شاد نمی شوند ، و اگر تنگدستى به آنها رو آورد نوميد نمی گردند ، گرد هم آمده اند ولی تنها می باشند ، و همسايه ‏اند در حالیکه از هم دورند ، به هم نزديكند ولی به ديدار يكديگر نمى ‏روند ، و در کنار هم هستند اما به هم نزدیک نمی شوند ، بردبارانی هستند كه اختیارشان از کفشان برفته است ، نادانانی هستند که كينه شان از بین رفته است ،

    از فرياد ایشان كسي ترسي ندارد ، به دفع آنها هم کسی امیدی ندارد ، روی زمین را به زیر زمین و فراخی آنرا به تنگی و آشنائی با اهل را به غربت و بی کسی تبدیل نموده اند ، همانگونه که برهنه به دنیا آمدند ، همانگونه برهنه از آن جدا گشتند ، با كردارشان از دنيا بسوى زندگانى هميشگى و سراى ابدى كوچ كردند ، چنانكه خداوند سبحان مى‏فرمايد : همچنانكه در آغاز ، خلق را ايجاد نموديم ، آنها را باز می گردانيم، و اين وعده ما است كه انجام خواهيم داد ."

    توضیح :

    إِنْ جِيدُوا لَمْ يَفْرَحُوا : بارش باران در دنيا ایشان را بوجد نمي اورد ، زیرا آنها از دنيا فارغ شده و سرگرم تیره بختي خودشان می باشند و به دنيا ديگر نظرندارند ، و اين مطلب ، برخلاف نظر آقای برقعی که دنیای قبر را عالم سکون و عدم علائم حیاتی می داند ، ميرساند كه مرده درون قبر دارای فهم و شعور و سرگرم مسائل زندگی جدید خودش است و لذا باران باريدن در دنيای بیرون از قبر او را به وجد نمي اورد . بار دیگر این نکته را یادآوری می کنیم که این حالات ، مخصوص افراد خارج از دایره ایمان و غیر مومنین است و ما در جای دیگر این حقیقت را بیان کرده ایم که خیرات و برکات و اعمال صالحه دنیای روی زمین و بستگان متوفی ، به سرور و شادمانی و راحتی مومن متوفی می افزاید .

    وَ إِنْ قُحِطُوا لَمْ يَقْنَطُوا : قحطي هم تاثيري براي این کافرین ندارد ، زیرا اصلا ثمرات مادي دنيا هيچ تاثيري در زندگی درون قبر ایشان ندارد .

    جَمِيعٌ وَ هُمْ آحَادٌ : همه مردگان در قبرستان در كنار هم ولي تك تك به سر می برند ، به دلیل اینکه بعضی مومن و بعضی كافر هستند ، و همانگونه که گفته شد ، کسی فریادرس غیر مومنین نمی باشد .

    وَ جِيرَةٌ وَ هُمْ أَبْعَادٌ : ظاهرا همسايه ولي به جهاتی که در سطور پیشین گفته شد از هم دورند .

    مُتَدَانُونَ لَا يَتَزَاوَرُونَ : به هم نزديك هستند ولي نمي توانند یکديگر را زيارت كنند و با هم در رفت وآمد باشند .

    وَ قَرِيبُونَ لَا يَتَقَارَبُونَ : در کنار هم هستند ولي نمي توانند به هم نزديك شوند .

    حُلَمَاءُ قَدْ ذَهَبَتْ أَضْغَانُهُمْ : بردباري برای کسی معنا دارد که اجازه کار دست خودش هست . اما در اینجا او اختيار ي ندارد كه بردبار باشد . اين افراد در عالم قبر صبوراني هستند كه به اجبار صبور هستند.

    وَ جُهَلَاءُ قَدْ مَاتَتْ أَحْقَادُهُمْ : بی خبرانی هستند که آنقدر در قبر دچار مشكل می باشند که در فكر حسادت نيستند .

    لَا يُخْشَى فَجْعُهُمْ : از فرياد ودرد و اندوه او كسي باك وترسي ندارد .

    وَ لَا يُرْجَى دَفْعُهُمْ : به دفع ايشان هم کسی امیدوار نمي شود به دلیل اینکه اينها وجود دنيوي ندارند .

    اسْتَبْدَلُوا بِظَهْرِ الْأَرْضِ بَطْناً وَ بِالسَّعَةِ ضِيقاً وَ بِالْأَهْلِ غُرْبَةً وَ بِالنُّورِ ظُلْمَةً : اين افرادي كه مرده اند ، روی زمین را به قبر و سعه و فراخي آن را به تنگي و همراهي اهل و عيال را به غربت و نور را به ظلمت تبدیل کرده اند و اين نشان ميدهد كه در مورد مومن بايد عكس اين مطلب باشد ، یعنی براي مومن ، داخل قبر "روضه من رياض الجنه" است .

    به عبارت دیگر ، همان صله و همان آشنائي و همان نور که برای مومن در دنيا نور بوده است ، در داخل قبر نیز نیز برای مومن نور خواهد بود . اکنون جای دارد که مطلب خود را با حدیثی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم که امیرالمومنین علی علیه السلام آنرا نقل فرموده اند ، مزین کنیم :

    عَنْ أَصْبَغَ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ عَلِيٍّ ع فِي قَوْلِهِ تَعَالَى وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ قَالَ فَقَالَ لِي عَلِيٌّ بَلَى يَا أَصْبَغُ مَا سَأَلَنِي أَحَدٌ عَنْ هَذِهِ الْآيَةِ وَ لَقَدْ سَأَلْتُ النَّبِيَّ ص كَمَا سَأَلْتَنِي فَقَالَ لِي سَأَلْتُ جَبْرَئِيلَ ع عَنْهَا فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ حَشَرَكَ اللَّهُ وَ أَهْلَ بَيْتِكَ وَ مَنْ يَتَوَلَّاكَ وَ شِيعَتَكَ حَتَّى يَقِفُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ تَعَالَى فَيَسْتُرُ اللَّهُ عَوْرَاتِهِمْ وَ يُؤْمِنُهُمْ مِنَ الْفَزَعِ الْأَكْبَرِ لِحُبِّهِمْ لَكَ وَ أَهْلِ بَيْتِكَ وَ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع يَا عَلِيُّ شِيعَتُكَ وَ اللَّهِ آمِنُونَ فَرِحُونَ يَشْفَعُونَ فَيُشَفَّعُونَ ثُمَّ قَرَأَ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ

    بحارالانوار جلد 46 صفحه 177 به نقل ا زتفسیر فرات کوفی

    ترجمه :

    أصبغ بن نباته از علی بن ابیطالب علیه السلام در مورد فرمایش خداوند متعال : "وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ" سوال می کند . جضرت علی علیه السلام فرمودند : ای أصبغ ! هیچ کس در مورد این آیه از من سوال نکرده بود و من نیز در مورد همین آیه از رسول خدا سوال کردم . رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمودند : من در مورد این آیه از جبرئیل پرسش کردم : جبرئیل گفت : ای محمد ! وقتی که روز قیامت بر پا شود ، خداوند تو و اهل بیت تو و کسی که بر ولایت تو باشد وپیروانت را بر می انگیزاند ، تا اینکه در پیشگاه خداوند متعال می ایستند ، پس شیعیان را می پوشاند و آنان را از فزع اکبر به واسطه محبتشان به تو و به اهل بیت تو و به علی بن ابیطالب در امان می دارد . رسول اکرم (ص) قرمودند : ای علی ! والله شیعیان تو شادمان و در امان هستند ، شفاعت می کنند و شفاعت می شوند ، سپس رسول اکرم (ص) این آیه را تلاوت فرمودند :" هیچ نسبی بین ایشان وجود ندارد و ایشان سوال نخواهند کرد ."

    همانگونه که مشاهده می شود ، رسول خدا (ص) هیچ نسبی را به جز نسب اهل بیت و ولایت خودشان ، برقرار و مفید فایده نمی دانند .

    ادامه توضیح خطبه :

    فَجَاءُوهَا كَمَا فَارَقُوهَا حُفَاةً عُرَاةً قَدْ ظَعَنُوا عَنْهَا بِأَعْمَالِهِمْ إِلَى الْحَيَاةِ الدَّائِمَةِ وَ الدَّارِ الْبَاقِيَةِ َمَا قَالَ سُبْحَانَهُ ( كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلِينَ) : همانگونه که برهنه خلق شدند و به دنیا آمدند ، برهنه نیز از آن جدا و وارد قبرهایشان می شوند و آنچه که با خود به سرای دیگر می برند ، اعمالشان می باشد .

  • قسمت پنجم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بررسی و نقد کتاب "درسی از ولایت" نوشته سید ابوالفضل برقعی

    نویسنده : محمد شمسیانی

    قسمت پنجم

     

    در مکتوب پیشین به بررسی آیات مورد استناد آقای برقعی پرداختیم . اینک آیات دیگری را پی می گیریم که به زعم نویسنده درسی از ولایت ، ناقض ولایت تکوینی اولیاء الهی است . و نشان خواهیم داد برداشت آقای برقعی، به جهت درک ناصحیح از آیات قرآن کریم بوده است . ضمن اینکه آیات موید ولایت تکوینی در کلام ایشان به کلی نادیده گرفته شده و این خود حکایت از سطحی نگری و نگرش غیرعلمی نویسنده دارد .

    برقعی ذيل عنوان « آياتي که نفي ولايت تکويني از رسول خدا (صلی الله و عليه و آله) نموده است » آورده است :

    آيه شماره ۱ : سوره آل عمران آيه ۱۲۸

    لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شىَ‏ْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيهْمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ

    ترجمه آقای برقعی: امری از امور برای تو و بر عهده تونيست، چه خدا توبه ايشان را بپذيرد و چه ايشان را عذاب کند .

    پاسخ :

    برای روشن شدن معنای دقيق آيه مذکور ، اشاره به آيات قبل اجتناب ناپذيراست لذا از آيه ۱۲۳ سوره مبارکه آل عمران تا آيه ۱۲۸ را مورد بررسي قرار مي دهيم :

    وَ لَقَدْ نَصرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ(۱۲۳)

    ترجمه : و به تحقیق خدا شما را در جنگ بدر يارى كرد با آنكه ضعيف بوديد. پس پرهيزكار شويد، باشد كه شكر نعمتهاى او را به جاى آريد.

    از آيه ۱۲۳ مشخص مي گردد که آيات مورد بحث در حين حوادث اولين جنگ ميان مسلمانان و کفار که همان جنگ بدر است نازل گرديده است . در ادامه ، خداوند به نصرتي که به مسلمانان عنايت نموده تا در اين جنگ پيروز شوند اشاره می کند .

    إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَ لَن يَكْفِيَكُمْ أَن يُمِدَّكُمْ رَبُّكُم بِثَلَاثَةِ ءَالَافٍ مِّنَ الْمَلَئكَةِ مُنزَلِينَ(۱۲۴)

    ترجمه : آن گاه كه به مؤمنين مى‏گفتى: آيا اين شما را كفايت نخواهد کرد كه خدا سه هزار فرشته ، به يارى شما فرو فرستد؟

    بَلىَ إِن تَصْبرِواْ وَ تَتَّقُواْ وَ يَأْتُوكُم مِّن فَوْرِهِمْ هَذَا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُم بخِمْسَةِ ءَالَافٍ مِّنَ الْمَلَئكَةِ مُسَوِّمِينَ(۱۲۵)

    ترجمه : بلى اگر صبر و مقاومت پيشه كنيد و پرهيزكار باشيد، چون كافران بر سر شما شتابان بيايند خدا پنج‏ هزار فرشته مشخص را به مدد شما مى‏فرستد.

    وَ مَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشرْى‏ لَكُمْ وَ لِتَطْمَئنِ‏َّ قُلُوبُكُم بِهِ وَ مَا النَّصرْ إِلَّا مِنْ عِندِ اللَّهِ الْعَزِيزِ الحْكِيمِ(۱۲۶)

    ترجمه : و خدا آن امداد را قرار نداد مگر آنكه بشارتی برای شما باشد و دلهایتان به آن اطمینان یابد و فتح و پيروزى نصيب كسى نمی شود مگر از جانب خداى تواناى حکیم.

    لِيَقْطَعَ طَرَفًا مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْ يَكْبِتهَمْ فَيَنقَلِبُواْ خَائبِينَ(۱۲۷)

    ترجمه : تا گروهى از كافران را هلاك گرداند يا خوار كند، تا (از مقصود خود) نااميد باز گردند.

    با توجه به آياتي که در بالا ذکر گرديد جاي هيچ ابهامي نمي ماند که آيات فوق در مورد جنگ بدر نازل گرديده و نصرت الهي منجر به پيروزی مسلمانان شده و در آيه ۱۲۷، اراده الهي بر آن تعلق گرفته تا برخی از کفار به هلاکت رسند و بعضي خوار شوند و در نهایت از مقصود خود نااميد گردند.

    در آيه بعد که مورد استناد آقای برقعی قرار گرفته ، خداوند به اسيراني که مسلمين در اولين جنگ خود از کفار گرفته اند اشاره کرده و تصميم گيری در مورد وضعیت اين اسيران را موکول به امر الهی مي کند . در ادامه با نقل چند ترجمه از مترجمين ديگر و بيان ادله خود ، به معنای صحیح اشاره می کنیم :

    لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شىَ‏ْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيهْمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ(۱۲۸)

    ترجمه آقای مهدی الهي قمشه ای : (اى پيغمبر) به دست تو كارى نيست، اگر خدا بخواهد (به لطف خود) از آن كافران درمی گذرد و اگر بخواهد آنها را عذاب می كند چون مردمى ستمكارند.

    ترجمه آقای حسين انصاريان: زمام چيزى از امور [مشركان و مؤمنانِ فرارى از جنگ‏] در اختيار تو نيست، يا توبه آنان را [خداوند به شرط آنكه توبه كنند] مى‏پذيرد يا عذابشان مى‏كند زيرا آنان ستمكارند.

    ترجمه آقای علي اکبر طاهری قزويني : [ولي] کار به دست تونيست ، يا [به رحمت خويش‏] بر آنان باز مي گردد يا مجازاتشان کند؛ زيرا ستمگرند .

    ترجمه آقای اصغر برزی : از اين كار چيزى در اختيار تو نيست يا بر ايشان ببخشايد يا عذابشان كند، چرا كه ايشان ستمكارند.

    ترجمه تفسير جوامع الجامع گروهي از مترجمان : هيچ گونه اختيارى (درباره سرنوشت كافران يا مؤمنان فرارى از جنگ) براى تو نيست مگر اين كه (خدا) بخواهد آنها را ببخشد يا مجازات كند، زيرا آنها ستمگرند

    ترجمه آقای محمد مهدی فولادوند : هيچ يك از اين كارها در اختيار تو نيست يا [خدا] بر آنان مى‏بخشايد، يا عذابشان مى‏كند، زيرا آنان ستمكارند.

    همانطوری که دیدیم از اکثر ترجمه ها بر مي آيد که خداوند در اين آيه حکم بخشودگي و يا عذاب اسرای کافر را از پيامبر سلب کرده و مطلقاً نمي توان از فحوای آیه و ترجمه آن ، اين گونه استنباط نمود که خداوند در اين آيه ، همه امور را از اختیار پيامبر خارج کرده است . برای رفع هر گونه ابهام، خوانندگان محترم را به ترجمه سایر مترجمین ارجاع داده و به جهت اختصار از ذکر آن خودداری می کنیم.

    در ذيل اين آيه آقای برقعي اشاره به نکره بودن کلمه « شيء» نموده و سياق نفي موجود در آيه را دليلي بر اطلاق کلمه «امر» ( تمامي امور) قرار داده است . البته ايشان اشاره ای به « الف و لام » در لغت « الامر» نمي کند و پس از يک مقدمه کوتاه نتيجه گيری مي کند : « یعني هيچ کاری برعهده رسول نيست جز آنچه خدا بيان کند .» سپس با استناد به روايتي از امام محمد باقر (ع) ، امر ابلاغ حلال و حرام دين خدا را در حيطه اختيارات رسول خدا (ص) برشمرده و اين امر را از عموم شيء استثناء نموده اند.

    در نقد آرای ايشان به نکات زير اشاره مي کنيم:

    ابتدا بايد بررسي شود که «الف و لام » در «الامر» الف و لام جنس است و يا عهد.

    اگر «ال» الف و لام جنس باشد ، معنایش این است که پیامبر بر هیچ امر تکوینی و تشریعی و حتی امور هدایتی و حکومتی ، صاحب اختیار نیست و همواره بایستی منتظر وحی باشد . این فرض با سایر آيات قرآن کريم خصوصا آیاتی که ما را به اطاعت مطلق از پیامبر فرامی خواند در تعارض است . در رابطه با شأن ولايت تشريعي پيامبر(ص) در مکتوب شماره 1 در حد لزوم بحث کردیم . مضافا بر اینکه نویسنده، به سیاق آیات هیچ توجهی نکرده و قرائن داخلی و متصل را نادیده گرفته است .

    اما اگر «الف ولام» را در کلمه الامر الف ولام عهد بگيريم در اين حالت ، کلمه «الامر» دلالت بر اموری مشخص و معلوم مي کند که سیاق آیات آن را معين مي نمايند و اين امر خاص ، همان بخشودگي و يا مجازات اسرای کافر است که خداوند تبارک و تعالي آن را موکول به حکم خویش نموده است . چنانچه در خود آیه شرایط مختلف آن ذکر شده است.

    نکره بودن کلمه «شيء» هم بدين معناست که هيچ گونه مسئوليتي در اين امر خاص متوجه پيامبر اکرم نيست . این خداست که امر کرده اسیران در قبال فدیه آزاد شوند و یا مجازات گردند ویا در اسارت باقی بمانند و آنهم بر اساس حکمتی است که اشاره خواهیم نمود نه آنکه العیاذبالله پیامبر (ص) حدود خویش را نمی شناخته و می خواسته بر حکم خدای متعال پیشی بگیرد.

    نکته دوم که در اينجا قابل تأمل است، استناد آقای برقعي به روايتي از امام محمد باقر (ع) برای بيان استثناء موجود در اين آيه است که البته استفاده ايشان از روايات با توجه به ادعاي قرآني بودن ايشان و اينکه در نظر ايشان غالب روايات منسوب به ائمه اطهار ، ساخته و پرداخته ذهن غلات و مفوضه است در تناقض صريح بوده و از نظر منتقدين آقاي برقعي پذيرفتني نيست آن هم روایتی که بخواهد به آیه قرآن تخصیص بزند.!

    در انتها با بررسي وقايع جنگ بدر در صدر اسلام در کتب و منابع تاريخي ، در می یابیم که در ميان اسيراني که مسلمانان از کفار گرفته بودند برخی از بستگان پيامبر اکرم (عموهای پيامبر) نيز حضور داشتند و اگر بدون حکم مستقیم الهي ، از طرف پيامبر مورد عفو قرار مي گرفتند ویا با فدیه آزاد می شدند، شائبه آن مي رفت که اين عمل مورد انتقاد عده ای از اصحاب ضعیف الایمان واقع شود و پیامبر(ص) متهم به جانبداری از بستگان خویش گردد . با نزول آيه 128 آل عمران بخشش بعضي از اسراء که شامل بستگان نزديک پيامبر نيز مي شد متوجه خداوند گرديد و زبان معترضین بسته شد .

    آيه شماره ۲ : سوره آل عمران آيه ۱۴۴

    وَ مَا محُمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلىَ أَعْقَابِكُمْ وَ مَن يَنقَلِبْ عَلىَ‏ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضرُّ اللَّهَ شَيْا وَ سَيَجْزِى اللَّهُ الشَّاكِرِينَ

    ترجمه آقای مهدی الهي قمشه ای: محمد (صلّى اللَّه عليه و آله) جز يك پيامبر نيست كه پيش از او نيز پيغمبرانى بودند و درگذشتند، آيا اگر او به مرگ يا شهادت درگذشت شما باز به دين جاهليّت خود رجوع خواهيد كرد؟ پس هر كه مرتد شود به خدا ضررى نخواهد رسانيد، و البته خدا جزاى نيك اعمال به شكرگزاران عطا كند.

    ترجمه آقای برقعي: محمد هيچ عنواني جز رسالت ندارد و رسالت او مانند رسولان ديگر است.

    سپس نویسنده توضیح می دهد:

    «و مسلم است که رسولان گذشته مدير جهان و سرپرست کيهان نبودند و رسالت ايشان در امور تشريعي بوده نه تکويني . پس اين آيه به طور واضح مي گويد : محمد مأمور شرع است نه قيوم جهان و عالم امکان و چنانچه رسولان گذشته همه جا حاضر و ناظر و مدير جهان نبودند محمد نيز چنان است.»

    ملاحظه می کنید در ترجمه برقعی صراحتاً حصر موجود در آيه، به رسالت پيامبر در امور تشريعي تعبیر شده و بالطبع اين تحدید به ديگر انبياء الهي نيز تسری داده شده است. در حالیکه در ترجمه سایر مترجمین که با آیات دیگر قرآن نیز سازگار است، کل شئون رسالتی نبی مکرم اسلام مدنظر قرار گرفته است.

    حال اين سوال مطرح است که آيا مي توان منکر آياتي شد که که صراحتاً مويد دخل و تصرف انبياء و اولياء الهي در برخي امور تکويني است؟

    آيا مي توان آيات سوره «نمل» را که مصداق توانمندی و تصرف حضرت سليمان و حضرت داود در بعضي امور تکويني است را نادیده گرفت و اذعان نمود که رسولان گذشته تنها در امور تشريعي رسالت داشته اند و سپس نتيجه گيری کرد که پيامبر اسلام نيز تنها دارای شأن ولايت تشريعي است و تصرفي در امور تکويني کائنات ندارد؟

    ما در انتها این جزوه به آیاتی که دلالت بر ولایت تکوینی پیامبران است اشاره خواهیم نمود .البته پر واضح است که اين گونه اظهارات آقای برقعي ناشي از کج فهمي ايشان از معناي دقيق ولايت تکويني وتا حدی بازیچه قرار دادن باورهاي مردم مسلمان است.

    ادامه دارد...

  • قسمت پنجم - آگاهی ارواح از دنیای ما

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بررسی و نقد کتاب "خرافات وفور در زیارات قبور" نوشته سید ابوالفضل برقعی

    قسمت پنجم

    آگاهی ارواح از دنیای ما

    خلاصه ادعای بی دلیل :

    نویسنده کتاب (( خرافات وفور در زیارات قبور )) در رابطه با حيات وممات پیامبر ( ص ) و امام ( ع ) صحبت كرده و خلاصه مدعای ایشان اين است كه ارواح انبياء و اولياء بعد ازشهادت يا وفات دربهشت برزخي و ارواح بدكاران در جهنم برزخي قرار دارند و ما به ارواح انبياء و اولياء و ائمه بعد ازشهادت و يا وفات دسترسي نداريم و ایشان از ما بی خبر هستند .

    نویسنده کتاب ازصفحه 178 به بعد با استفاده از آیه شریفه ((وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ)) (154/ بقره) در صدد بر آمده است که بگوید : پیامبر و ائمه و شهداء پس از مرگ از زائر خود به هنگام زیارت آگاهي ندارند و علیرغم داشتن حيات برزخی ، از اين دنيا بي خبر هستند.

    ایشان توضیح می دهند که کشته شدگان در راه خدا (( عندربهم )) یعنی نزد خدای خودشان متنعم به روزی الهی هستند.

    نقد و بررسی :

    آیات مورد استشهاد نویسنده دلالتی در نفی و یا اثبات آکاهی ارواح از دنیای ما ندارند :

    1 - آيه مورد استشهاد و آیه دیگر ((وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ)) (169/آل عمران) که اشاره بر همین مطلب دارد ، دلالتي در نفی و یا اثبات آگاهی ارواح از دنیای ما ندارد ، بلكه فقط مقام قرب معنوي شهید را می رساند .

    اين گونه آيات دو نکته را یاد آوری می کنند :

    I – شما به خودی خود نحوه حیات شهید را درک نمی کنید.

    II – هر دو آيه فوق يك مطلب مشترك را بیان مي کنند و آن این است که شهداء مرده نیستند و علیرغم مرگ ظاهریشان زنده هستند.

    روح مومن و روح کافر در بقاء مساوی هستند :

    2 - به ديده قرآن ، روح شهيد و مؤمن و كافر در بقاء با هم فرقي ندارند و حتی (در غیر موارد استثنا) جسم هر سه گروه متلاشی می گردد ((وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ )) (100/ مومنون) .

    قرآن در باره ارواح آل فرعون ، که در کافر بودن آنان شکی نیست ، مي فرمايد :

    ((النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ )) ( 46 / غافر)

    ترجمه : [اينك هر] صبح و شام آتش بر آنها عرضه مى‏شود و روزى كه رستاخيز بر پا شود [فرياد مى‏رسد كه] فرعونيان را در سخت‏ترين [انواع] عذاب درآوريد

    اما تاکید قرآن بر حیات شهدا و نفی موت از این گروه نشانه این است که حیات روحانی مقتولین فی سبیل الله تفاوتی ماهوی با ارواح سایر اموات دارد .و لازمه چنین حیات والائی شعور و آگاهی ویژه برای آنان می باشد .به گونه ای که فهم آن برای اکثر مردم زنده مقدور نیست .

    تفاوت روح مومن با روح کافر:

    پس روح فرعون و روح موسي هر دوبعد از مرگ يا شهادت از نظر بقاء وجود دارند، با این تفاوت که فرعون در جهنم برزخی و موسي در بهشت برزخی است. در اين جا مطلبی که باید مد نظر قرار گیرد این است که روح شهيد با غير شهيد ، روح مومن با غیر مومن تفاوت دارد و ما این تفاوت و چگونگی روح و زنده بودن آن را درک نمی کنیم و لذا خداوند مي فرمايد: ((و لكن لاتشعرون)).

    البته ما در جای خود بیان خواهیم کرد که (( لا تعلمون )) ها و ((لا تشعرون )) های قران با اذن و عنایت الهی و با تعلیم معلمین آسمانی قران تبدیل به (( تشعرون )) و (( تعلمون )) می شوند ، و به بیان دیگر خداوند متعال از طریق وحی و احادیث در مورد چگونگی روح و زندگی ارواح مومنین به فراخور فهم مخاطبین سخن گفته است . امروزه دانش بشری نیز از طریق علوم مربوط به روح و روان پرده از گوشه ای از اسرار ارواح برداشته است .

    3 - ((عند رب)) كجا است ؟

    باید بگوئیم : همان گونه که (بهشت) يا (دارالسلام) عند رب هستند ، (جنات تجري) نیز عندرب می باشد . همان گونه كه اعتقاد داريم بهشت و دارالسلام وجود دارد و ما نمي دانيم كجا هستند ، شهيد هم زنده است و ما نمي دانيم كجا ست ؟

    نکته ای که باید مد نظر قرار گیرد این است که : خدا همه جا هست . فردي كه در امريكا زندگي مي كند نزد خدا است ، من و شما هم كه زندگي مي كنيم عندرب هستيم .آن فرد هم كه در هند زندگي مي كند عندرب است .اما من در تهران هستم ود ر امريكا يا هند نيستم و فرد امريكايي نیز در آمريكا است و درتهران نیست . ما محدود هستيم و خدا محدود نیست . ما هر جا باشيم عند رب هستيم .

    معنای قرب و بعد از خدا :

    پس باید توجه کنیم که قرب وبعد ما از خداوند از نوع دوری و نزدیکی مکانی و ظاهري و جسمي نیست ، بلکه از نوع دوری و نردیکی معنوي می باشد و این مطلب مؤمن و كافر را در بر می گیرد.

    پس وقتي گفته می شود شهدا (عند رب) هستند ، منظور مقام قرب خداست نه مقام مكاني .

    از آنجائیکه خدا همه جا هست پس شهيد هم به اذن و قوه الهی احاطه بسیار وسیعتری از زندگی دنیائی اش به مکانها دارد و محدود کردن او به یک مکان خاص دلیل قرانی و روائی و عقلی ندارد .

    تاکید الهی بر حیات ویژه شهدا و قرب معنوی آنها منطقی است که این نتیجه را بدست می دهد که ارواح شهدا از احاطه علمی بیشتری نسبت به دیگران برخوردارند و محدود کردن مکانی و علمی ارواح شهدا با ظاهر آیه ناسازگار است

  • قسمت چهاردهم - عالم قبر و برزخ در سخنان حضرت علی علیه السلام - (بخش هشتم)

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بررسی و نقد کتاب "خرافات وفور در زیارات قبور" نوشته سید ابوالفضل برقعی

    قسمت چهاردهم

    عالم قبر و برزخ در سخنان حضرت علی علیه السلام - (بخش هشتم)

    در مقاله قبل عرضه داشتیم که حضرت امیر علیه السلام ، بر خلاف مدعای آقای برقعی ، از ( کوچ کردن ) به عالم برزخ سخن گفته و علاوه بر واجدیت معنای حیات و آگاهی در این کلمه ، حضرت با وضوح تمام از آثار حیاتی و آگاهی از قبیل احساس تنگی قبر ، تاریکی و پشیمانی در عالم قبر نام برده است ؟!

    اکنون به ادامه ترجمه و توضیح عبارات خطبه می پردازیم :

    ((حُمِلُوا إِلَى قُبُورِهِمْ فَلَا يُدْعَوْنَ رُكْبَاناً وَ أُنْزِلُوا الْأَجْدَاثَ فَلَا يُدْعَوْنَ ضِيفَاناً وَ جُعِلَ لَهُمْ مِنَ الصَّفِيحِ أَجْنَانٌ وَ مِنَ التُّرَابِ أَكْفَانٌ وَ مِنَ الرُّفَاتِ جِيرَانٌ

    به سوی قبرها حمل می شوند پس آنان را سوار نمى‏خوانند و اينها را وارد گورها ميكنند و از اينها مثل مهمان پذيرائي نمي شود و براى ايشان از كف زمين قبرها و از خاك كفنها و از استخوانهاى پوسيده و شكسته همسايه‏ها تعيين گرديد و آنها همسایگانی هستند که دعوت کننده را اجابت نمی کنند))

    ملاحظه می شود که پوشش رفتگان قبر است و كفن آنها خاك و همسايه آنها استخوانها ، و این همسایه ها به فریاد خواهی ایشان اهمیتی نمی دهند.

    توجه کنیم که آن خاك ها و كفن ها و استخوانهاي پوسيده و شكسته ، همسايه های ديگري برای انسان مسافر به عالم قبر می باشند . حضرت ميفرمايند : حالا اگر او این همسايه ها را بخواند ، جوابش نمي دهند ، و چه بسا نمي شنوند . یعنی اگر همسايه مرده با آن مشخصات را تو بخواني جوابت را نمي دهد . البته امكان دارد قبر يك مومن در كنار قبر او باشد و اجازه جواب دادن نداشته باشد ( نه اینکه نمی شنود ).

    اين اموات یعنی افرادي كه مردند و وارد قبر شدند ، براي قبر بغلي خود همسايه هائی هستند كه دعوت کننده را اجابت نميكنند .

    به بیان دیگر ، مرده جديد با مرده قبلي ، یعنی هر دو قبر ، همسايه هم هستند.

    اکنون و در ادامه ترجمه و توضیح خطبه 110 نهج البلاغه ، عبارات ذیل را که مورد استشهاد آقای برقعی گرفته است ، مورد نقد و بررسی قرار می دهیم . جملاتی که آقای برقعی از خطبه 110 نقل نموده است ، چنین است :

    ((و فرموده: «فهم جيرة لايجيبون داعياً ولا يمنعون ضيماً ‌ولايبالون مندبةً، إن جيدوا لم يفرحوا، وإن قحطوا لم يقنطوا جميع وهم آحاد، وجيرة وهم أبعاد، متدانون لا يتزاورون

    ترجمه مورد توجه آقای برقعی چنین است :

    رفتگان همسايگاني هستند كه هرگاه آنان را بخوانند پاسخي نمي‌ دهند و ظلم و ستمي را دفع نمي كنند، و متوجه نوحه سرايي و مداحي نمي شوند، اگر در حق ايشان نيكي شود شاد نگردند، ‌و اگر قحطي شود نااميد نمي شوند، با هم هستند در حالي كه تنها هستند و همسايه ‌اند در حالي كه از هم دورند به زيارت يكديگر نمي ‌روند))

    لازم است در ابتدای بررسی خود به دو نکته اشاره کنیم :

    1 – آقای برقعی فرازهای قبل و بعد خطبه را که در افاده منظور مولا علی علیه السلام مفید است ، ذکر نکرده است .

    2 – ایشان در ترجمه جملات نقل شده توسط خودشان ، اشتباهاتی را مرتکب شده اند ، که ما به آنها اشاره خواهیم کرد .

    در رابطه با نکته اول ، باید خاطر نشان سازیم که ما در مباحث پیشین ، عبارات قبل از جملات مورد استناد آقای برقعی را ذکر کرده و روشن ساختیم که عالم قبر برای انسان به همراه فهم و شعور و آثار حیاتی از قبیل احساس تنگی قبر ، حالت پشیمانی و درک تاریکی می باشد . چنانچه آقای برقعی و مشرب فکری وهابیت به این مطلب توجه داشته باشند ، هرگز عدم آثار حیاتی را از عبارات روشن و گویای حضرت امیر علیه السلام برداشت نخواهند کرد.

    ما در باره نکته دوم ، یعنی اشتباهات آقای برقعی در ترجمه جملات استشهادی خودشان ، فرازهای بعدی خطبه 110 را بیان و ترجمه کرده و از این رهگذر ، معنای صحیح عبارات مورد اشاره را بیان خواهیم کرد .

    آقای بر قعی جمله (فهم جيرة لايجيبون داعياً) را چنین ترجمه کرده اند : (رفتگان همسايگاني هستند كه هرگاه آنان را بخوانند پاسخي نمي‌دهند)

    ایشان ضمیر (هم) به معنای ایشان را به اموات و رفتگان ترجمه کرده اند ، و فریاد خواهی را از زندگان روی زمین در نظر گرفته اند ، در صورتیکه با توضیحات فوق مشخص گردید که منظور از (ایشان) ، استخوانهای پوسیده و قبور سایر همسایه ها می باشد و فریاد خواهی نیز از همسایه ها است و بدیهی است زنده ها همسایگان مردگان نیستند و اصلا بحث مربوط به مردم زنده روي قبر نيست ، که دعوت مردگان داخل قبر را اجابت کنند و یا نکنند .

    بنابراین اگر آقای برقعی از جمله (فهم جيرة لايجيبون داعياً) ، عدم پاسخگوئی مردم زنده از مردگان داخل قبر را اراده کرده باشد ، دچار اشتباه درترجمه خود شده است .

    البته خواننده محترم توجه به این مطلب دارد که سياق كلام ، آزار متوفی در قبر را می رساند و اینکه او کسانی را در جوار خود بخواند و همسایگان جوابش را ندهند ، برای دعوت کننده شکنجه می باشد .

    لطفا دقت کنید که :

    اولا : متوفی از همسایگان فریاد خواهی می کند.

    ثانیا : او آگاهی به همسایگی و همجواری با سایر قبور دارد.

    آگاهی و فریاد خواهی نشانه فهم و ادراک و حیات روح می باشد ، نه عدم علائم حیاتی . ضمنا حضرت نفرموده که همسایه ها نمي شنوند ، بلكه بیان فرموده است که اجابت نميكنند ، و اجابت نکردن هم دلیل دیگری است بر حیات آنها . تا زمانی که همسایه ها در سایر قبور اذن بر شنوائی نداشته باشند ، اجابت کردن و یا نکردن بی معناست .

    ناگفته نماند که ممکن است قبر يك مومن برایش بهشت و در كنار قبر كافري باشد که برايش جهنم است و تمام حالاتی که حضرت توصیف می فرمایند ، مربوط به افراد دنيا طلب و غیر مومن است ، نه براي مومنی كه دنيا برايش مزرعه آخرت است .

    ((فَهُمْ جِيرَةٌ لَا يُجِيبُونَ دَاعِياً وَ لَا يَمْنَعُونَ ضَيْماً وَ لَا يُبَالُونَ مَنْدَبَةً

    آنان ( قبور) همسایگانی هستند که دعوت کننده ای را اجابت نمی کنند

    مرده هاي ديگر نمي توانند از آن مرده ضرر يا زياني را دفع كنند

    گريه وزاري مرده برای همسایگان ( قبور دیگر ) اهمیتی ندارد.))

    (مندبه) يعني گريه وزاري کردن و فاعل (لا يُبَالُونَ) همسايه هاي متوفائی هستند که قبلا وارد دنیای قبورشان شده اند و التفاتی به گريه و نوحه سرائي اين مرده جدید ندارند . به عبارت دیگر همسايگان آن مرده كه خودشان هم مرده هستند به گريه و نوحه سرائی او اهميت نمي دهند.

    برداشت آقای برقعی این استکه مرده داخل قبر از گريه وزاري زنده خارج از قبرخبر ندارد ، در حالیکه حضرت ميفرمايند : تو به جائي رفتي که همسايه مرده تو هم به تو توجه ندارد.

    آقای برقعی در اینجا اشتباه بزرگ دیگری را در ترجمه مرتکب شده است و ( مندبه) را به نوحه سرائی و مداحی خویشان و خانواده فرد مرده ، كه زنده هستند ، ترجمه کرده است و فاعل (لايبالون) را همان شخص مرده ذکر کرده است .

    پس به طور خلاصه بیان می کنیم :

    در عبارات حضرت ، صحبت گريه زنده براي مرده نيست ، بلکه سخن از آن خاك ها و كفن ها و استخوانهاي پوسيده و شكسته ای است كه همسايه قبر ديگري است ، و اگر همسايگانش او را بخوانند ، به دلیل اینکه ماذون نیستند جواب نمي دهند .

    توجه داریم که حضرت نفرموده است : (لایسمعون لداعیا) بلکه فرموده است: (لایجیبون داعیا)

    تمام این حالات نیز حیات در قبر را می رساند ، نه بی خبری و بیهوشی را.

  • قسمت چهارم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بررسی و نقد کتاب "درسی از ولایت" نوشته سید ابوالفضل برقعی

    نویسنده : محمد شمسیانی

    قسمت چهارم

     

    بررسی آیه 55 سوره مائده در باب ولایت :

    آيه ديگر که در رابطه با ولايت تشريعي در کتاب درسي از ولايت مطرح گرديده است همان آيه 55 سوره مائده است که به آيه ولايت معروف است :

    إ ِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ

    همانا فقط ولی شما خدا ورسول و مومنینی هستند که نماز بپای می دارند و در حال رکوع زکات می دهند. "

    شيعيان بر اين اعتقادند که اين آيه در موضوع رهبری و زعامت امير مومنان علي عليه السلام و يا به عبارتی تمامي ائمه عليهم السلام نازل گرديده است .

    ابتدا به نقد و بررسي آراء آقای برقعی در ذيل اين آيه مي پردازيم و سپس ادله خود را در باب اختصاص ولايت به افرادی خاص (ائمه اطهار عليهم السلام ) که مورد نظر اين آيه بوده است بيان مي کنيم .

    نويسنده کتاب درسي از ولايت ابتدا کلمه ولي را در اين آيه به معنای دوست گرفته و سپس به تلاش برای نفي ولايت تکويني از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله دست زده است و البته يادآور مي شويم که ایشان، اين آيه را در ذيل عنوان آياتي که دلالت بر ولايت تشريعي دارند ، آورده ولي وجوه دلالت آيه بر ولايت تشريعي را ذکر نکرده است . در ادامه بعضي از جملات وی را عينا از کتاب درسي از ولايت نقل مي کنيم :

    - در اين آيه ولي را مي توان به معني دوست گرفت به قرينه آيات قبل وبعد آن که قرينه اي است برای اين معني .

    - اگر معني ولي غير از دوست باشد ، اينجا از تناسب مي افتد زيرا نمي توان برای کفار ولايت تکويني را اثبات و يا نفي نمود و کسي از مومنين آنان را ولي تکويني نگرفته تا خدا نهي کند.

    - ضمير کم ، در « انما وليکم الله » خطاب مومنين است و مي فرمايد ولي شما و نفرموده ولي آسمانها و زمين.

    نويسنده در اين آيه ، کلمه ولي را به معنای دوست گرفته و سپس بررسی دلالت آیه بر ولايت تشريعي را کنار گذاشته و به سراغ ولايت تکويني رفته است . ما معتقديم که اين آيه بر ولايت تشريعي هم دلالت دارد ، البته منطبق بر تعريفي که در قبل آوردیم . اما سوال این است : اگر آقای برقعی کلمه "ولي" را در این آیه به معنای دوست فرض کرده ،یعنی خدای متعال در این آیه اقدام به معرفی دوستان مومنین کرده است ، بدین ترتیب ولایت تشریعی پیامبر از کجای آیه نتیجه گیری شده است ؟ و جهت آوردن اين آيه به عنوان آيه ای که بر ولايت تشريعي دلالت دارد، چیست ؟

    دیگرآنکه نويسنده ، ناخود آگاه ولایت تشریعی را حداقل برای عده ای از مومنین در کنار خدا ورسول اثبات نموده است واین با سایر اعتقادات آقای برقعی ناسازگار است .

    البته این شدت و حدت که خدا ولایت را برای عده ای نفی و با ادات حصر برای عده ای اثبات می نماید قطعا با معنی دوستی صرف ، برای واژه "ولی" تناسب ندارد .

    از همه این موارد که بگذریم خدا در این آیه می گوید " دوست شما فقط خدا و رسول و.... است "یا "ولی تشریعی شما فقط خدا و رسول و...است "نه اینکه خدا و رسول و... فقط دوست یا ولی تشریعی شما هستند که آقای برقعی ذوق کرده و عدم ولایت تکوینی رسول را نتیجه گیری کرده اند به عبارت دیگر حصر برای خدا و رسول و... است نه برای "ولی".

    یعنی حداکثر آیه ، در صدد اثبات ولایت تشریعی است ونه حصر آن و نفی ولایت تکوینی .

    در اینجا بد نیست که به معنای واژه "ولی " در آیه ۵۵ مائده دقت بیشتری نموده و ترجمه صحیح آیه را پیگیری کنیم :

    نويسنده با استناد به آيه ۵۷ سوره مائده معتقد است خداوند مومنين را از دوستي با کفار و اهل کتاب نهي نموده است. در قبل توضيح داديم که در هيچ آیه ای از قرآن ، خدای متعال مومنين را از هر گونه رابطه دوستي با کفار به نحو مطلق منع نکرده است .برای تاکید بیشتر توجه خوانندگان محترم را به آياتي از سوره ممتحنه جلب می نماییم :

    آيه ۸ سوره ممتحنه : لَّا يَنْهَئكمُ‏ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فىِ الدِّينِ وَ لَمْ يخُرِجُوكمُ مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبرَّوهُمْ وَ تُقْسِطُواْ إِلَيهْمْ إِنَّ اللَّهَ يحُبُّ الْمُقْسِطِينَ

    ترجمه : خدا شما را نهی نمی کند تا با آنان كه در دين قتال و دشمنى نكرده و از ديارتان بيرون ننمودند نيكى كنيد و به عدالت و انصاف رفتار نماييد، همانا خدا مردم عادل را دوست مى‏دارد.

    آيه ۹: إِنَّمَا يَنهْئكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فىِ الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ وَ ظَاهَرُواْ عَلىَ إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَ مَن يَتَوَلهَّمْ فَأُوْلَئكَ هُمُ الظَّالِمُونَ

    ترجمه: فقط خدا شما را از دوستى با كسانى باز مى‏دارد كه در [كار] دين جنگ كرده و از خانه‏هايتان بيرون رانده و در بيرون‏راندنتان يكديگر را پشتیبانی كرده‏اند. و هر كس آنان را به دوستى گيرد، ازستمگران است .

    به وضوح از این آیات روشن می شود که دوستی منحصر به مومنین نیست پس چگونه خدای متعال در آیه ۵۵ مائده دوستی را در مومنان محدود کرده است ؟ . در اثر همین رفتار منصفانه مومنين و بالاخص شخص پيامبر اکرم (صلي الله و عليه و آله ) با کافران غیر حربی است که حتی زنان کافران از جبهه کفار گريخته و به مومنين می پيوندند و در همین سوره ممتحنه به این واقعه اشاره شده است.

    در آيه ۵۵ مائده ، مخاطب ، ضمير «کم» یعنی مسلمانان مي باشند وخدا در مقام معرفی "ولی "برای آنان است معنای "ولی "هر چه باشد نفی ولایت تکوینی برآسمان و زمین را نمی کند . همانطور که در قبل گفته شد اين رويه معقول نيست چون در اين آيه صحبتي از آسمانها و زمين نيست . پس نمي توان ولايت تکويني را زير سؤال برد. باید منظور خداوند را از الفاظ و کلماتي که در آيه ذکر شده است دريابيم نه اینکه پیشداوری نماییم.

    در یافتیم که معنای کلمه «ولي» در آیه دوست نیست و سیاق مورد ادعای آقای برقعی هم موید معنای دوستی نمی باشد. برای بررسی به آیات قبل وبعد مراجعه می کنیم :

    آيه ۵۱ سوره مائده : يَأَيهُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ الْيهَودَ وَ النَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَ مَن يَتَوَلهَّم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنهْمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ

    ترجمه: اى اهل ايمان! يهود و نصارى را اولیاء خود نگيريد، برخی ازآنان اولیاء برخی ديگرند [و تنها به روابط ميان خود وفا دارند]. و هر كس از شما، ولایت يهود و نصارى را بپذیرد از زمره آنان است بى‏ترديد خدا گروه ستمكار را هدايت نمى‏كند.

    در اين آيه خداوند ،کساني را که از يهود و نصاری "ولی " می گیرند هماننديهوديان و نصرانيان بر مي شمرد . در قبل اشاره کرديم خداوند مومنين را از دوستي با کفار و اهل کتاب منع نمي کند چرا که جدای از اصول انسانی ، در اين صورت راهي برای هدايت و دعوت آنان به اسلام باقي نمي ماند. به تفصيل به اين موضوع پرداختيم و برای مثال ،آياتي در موضوع دوستي نصرانيان و مسلمانان( مومنين) آورديم . با این وصف چگونه خداوند به مومنين خطاب مي کند که هر کس با اهل کتاب دوستی کند از آنان است برای مثال آن هنگام که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به عيادت يک مريض يهودی رفتند، آيا مي توان گفت که پيامبر به جهت محبت ورزيدن به آن يهودی نعوذ بالله از دين خدا خارج شده و در زمره اهل کتاب قرار گرفته اند ؟ لازم به ذکر است که نويسنده کتاب درسي از ولايت در اين آيه نيز از ذکر ادامه آيه اجتناب نموده است در حالي که ادامه آيه به وضوح مقصود خداوند را آشکار مي سازد . درآيه ۳۶ سوره ابراهيم

    رَبّ‏ إِنهَّنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ فَمَن تَبِعَنىِ فَإِنَّهُ مِنىِّ وَ مَنْ عَصَانىِ فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ

    ترجمه: پروردگارا، آنها بسيارى از مردم را گمراه كردند. پس هر كه از من پيروى كند، بى گمان، او از من است، و هر كه مرا نافرمانى كند، به يقين، تو آمرزنده و مهربانى.

    جهت همسانی مسلمان و کافر ذکر شده و آن نیست مگر تبعیت .در اين آيه حضرت ابراهيم (ع) خطاب به پروردگار عالم مي فرمايد : خداوندا هر که از من تبعيت کند از من است و هر که از من تبعيت نکند را به مهرباني و آمرزندگي تو واگذار مي کنم . پس معلوم گرديد زمانی انسان در زمره گروهي و يا عقیده ای قرار می گيرد که از فرامين و وملزومات آن گروه و يا عقیده تبعيت کند یعنی فرد ، سرپرستي و زعامت آن گروه را بر خود لازم بداند .

    آيه ۵۲ سوره مائده : فَترَى الَّذِينَ فىِ قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يُسَرِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نخَشىَ أَن تُصِيبَنَا دَائرَةٌ فَعَسىَ اللَّهُ أَن يَأْتىِ‏ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَيُصْبِحُواْ عَلىَ‏ مَا أَسرَّواْ فىِ أَنفُسِهِمْ نَادِمِينَ

    ترجمه: گروهى( منافق ) را كه دلهاشان ناپاك است خواهى ديد كه در (راه دوستى) ايشان (کفار) مى‏شتابند و مى‏گويند: ما از آن مى‏ترسيم كه (در گردش روزگار) مبادا آسيبى از آنها (کفار) به ما رسد. باشد كه خدا فتحى پيش آورد و يا امرى ديگر از طرف خود، تا منافقان از آنچه (به نفاق) در دل نهان كردند سخت پشيمان شوند.

    در اين آيه خداوند به منافقيني اشاره مي کند که در پیروی از کفار و اهل کتاب از يکديگر شتاب مي گيرند تا مبادا از طرف کفار آسيبي به آنان برسد . آيا اگر بنا بود که از طرف کفار آسيبي به منافقين برسد ، صرف دوستي منافقين با کفار و اهل کتاب و عدم تبعيت از مقاصد و فرامين کفار و تبعيت از دستورات خدا و پيامبر که در مغايرت کامل با اهداف و نيات آنان (کفار) بود ، منافقين را از آسيب احتمالي مصون مي داشت ؟

    آيه ۵۳ : وَ يَقُولُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ أَقْسَمُواْ بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانهِمْ إِنهَّمْ لمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُواْ خَاسرِينَ

    ترجمه: و اهل ايمان گويندآيا اينان ( منافقين ) هستند كه با جديت و مبالغه بسيار به خدا سوگند ياد مى‏كردند كه ما از شما هستيم؟! اعمالشان باطل گرديد و سخت زيانكار شدند.

    مسلماً خداوند اعمال منافقين را به جهت يک دوستي ساده با کفار و اهل کتاب باطل نمي داند و آنان را زيانکار بر نمي شمرد بلکه آنان بر فرامين الهي و رسول خدا (ص ) گردن ننهادند و از کفار و اهل کتاب تبعيت نمودند .

    آيه ۵۴ :يَأَيهُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتىِ اللَّهُ بِقَوْمٍ يحُبهُّمْ وَ يحُبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلىَ الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلىَ الْكَافِرِينَ يجُاهِدُونَ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ وَ لَا يخَافُونَ لَوْمَةَ لَائمٍ ذَالِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ

    ترجمه: اى گروهى كه ايمان آورده‏ايد، هر كه از شما از دين خود مُرتَد شود به زودى خدا قومى را كه دوست دارد و آنها نيز آنان خدا را دوست دارند و نسبت به مؤمنان فروتن و نسبت به كافران سرافراز و مقتدرند (به نصرت اسلام) برانگيزد كه در راه خدا جهاد كنند و (در راه دين) از نكوهش و ملامت احدى باك ندارند. اين است فضل خدا، به هر كه خواهد عطا كند و خدا را رحمت وسيع بى‏منتهاست و (به احوال همه) دانا است.

    خداوند به مومنيني که ابتدا ايمان آوردند و سپس از دين خدا روی بر تافتند ( منافقين ) وعده مي دهد که قومي را برمي انگيزد که دوستدار خدا هستند و در راه دين خدا از احدی واهمه ندارند . چگونه ممکن است که يک دوستي ساده ميان مومنين واهل کتاب منجر به ارتداد مومنين از دين خدا شود ؟ پس پيداست که تولي در صورتي باعث ارتداد مي گردد که به معنای قبول سرپرستي کافران باشد .

    آيه ۵۵ : إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ

    ترجمه : ولىّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده‏اند: همان كسانى كه نماز برپا مى‏دارند و در حال ركوع زكات مى‏دهند.

    در مقابل آيات قبل که خداوند منافقين را از تبعيت و پذيرفتن سرپرستي و زعامت کفار سرزنش مي کند و در صورت تبعيت از کفار و اهل کتاب ، منافقين را در زمره آنان برمي شمرد و اعمالشان را باطل مي داند ، در اين آيه خداوند اولياء مومنين را معرفی می کند که بر آنان ولايت داشته و تبعيت از فرامين آنان واجب است . یعنی خداوند تبارک و تعالي وسپس رسول خدا (صلي الله عليه و آله ) و گروهي از مومنين که دارای ویژگی خاصی مي باشند .

    همانطور که اشاره کرديم در مجموعه اين آيات صحبت از وجود محبت و دوستي ساده ،در ميان منافقين و کفار و اهل کتاب نیست و لذا اگر بخواهيم به سياق آيات استناد کنيم ، همانطور که در آيه ۵۱ کلمه «اولياء» معنای دوستي نمي دهد و در تمام اين آيات خداوند به نوعي منافقين را از پذيرفتن سرپرستي کفار و اهل کتاب بر حذر داشته است ، در اين آيه نيز نمي توان از معنای کلمه «ولي» دوستي را استنباط کرد و بگوييم خداوند مومنين را به دوستي با خدا و رسول و اهل ايمان توصيه نموده است .

    آيه ۵۶: وَ مَن يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَلِبُونَ

    ترجمه: و هر كس كه خدا و رسول و اهل ايمان را ولىّ و فرمانرواى خود داند (پيروز است) كه تنها لشكر خدا فاتح و غالب خواهد بود.

    در اين آيه از کلمه « تولي » که به معنای قبول سرپرستی وفرمان برداری است استفاده شده و تاکيد مي کند ، آنان که از خدا و رسول و گروهي از مومنيني که ايمان آورده اند ، تبعيت مي کنند ، لشکر خدا هستند و به طور قطع پيروز اند . آيا مي توان گفت که مسلمانان ، فقط با پذیرش دوستی خدا ورسول خدا و مومنين ، در حزب خدا جای گرفته و غالب خواهند بود ؟!

  • قسمت چهارم - زیارت بدعت است یا سنت

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بررسی و نقد کتاب "خرافات وفور در زیارات قبور" نوشته سید ابوالفضل برقعی

    قسمت چهارم

    زیارت بدعت است یا سنت

    نویسنده کتاب ((خرافات وفور در زیارات قبور)) موضوع زيارت قبور را بدعت دانسته اند.

    ایشان می گویند :

    ((يكي از بدعت هایی كه هزاران بدعت در آن مندرج است و اكثر ملت ما به آن مبتلا و دلخوش گرديده وعمر و اموال خود را در آن صرف كرده اند ، زيارت قبور و توجه به آن است. ))

    نقد وبررسی :

    نوشتار ايشان چند ایراد دارد:

    اولا : ايشان زيارت را به عنوان بدعت در دين معرفي كرده است . در ابتدای امر باید توضیح دهیم که بدعت به چيزي مي گويند كه توسط افرادي در دين ايجاد شده و نو ظهور دردين باشد ، در حالیکه زیارت بدعت نبوده و در ادیان و اقوام گذشته وجود داشته و پيامبران براي زيارت كمر همت بسته اند. ما در مباحث پیشین نشان دادیم که پیامبر اسلام در مدینه توصیه به زیارت کرده و خود نیز به زیارت اهل قبور می رفته است . بنابراین بدعت دانستن زیارت از ناحیه ایشان مردود است .

    ثانیا : خواننده باید بداند عبارت (( بدعت حسنه )) در کلمات خلیفه دوم و رفتارهای پیروان او مشاهده شده است و شیعه با تاسی به منابع وحی از واژه ((سنت )) به جای بدعت حسنه استفاده می کند

    اقسام سنت :

    سنت بر دو نوع می باشد:

    1 ـ سنت حسنه

    2 ـ سنت سيئه

    در روایت از نبی اکرم (ص) بیان شده است :

    قول النبي ص من سن سنة حسنة كان له أجرها و أجر من عمل بها إلى يوم القيامة و من سن سنة سيئة كان عليه وزرها و وزر من عمل بها إلى يوم القيامة

    ترجمه :

    اگر کسی سنه حسنه ای را بنا بگذارد ، برای او اجر آن عمل و اجر عمل کنندگان به آن تا روز قیامت است و اگر کسی سنه سیئه ای را پایه گذاری کند برای او بار آن عمل و عمل کنندگان به آن عمل است تا روز قیامت....

    در زندگی خلیفه دوم مشاهده می کنیم که ایشان ابراز کرده ا ند : نماز تراويح را با جماعت بخوانيد. به ایشان گفته شد : رسول خدا نماز تراويح را با جماعت نخوانده است . ایشان پاسخ دادند : اين بدعت حسنه است! پس بر اساس نظر خلیفه دوم بدعت به خوب و بد تقسیم می شود.در حالیکه در کتاب خداو سنت رسول و ائمه اطهار (ع ) فقط از بدعت نکوهیده سخن به میان رفته است و به جای بدعت حسنه از کلمه (( سنت )) استفاده شده است .

    در همین رابطه قرآن از رهبانیت به عنوان بدعت نکوهش می کند:

    ((وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ)) (حديد/27)

    ترجمه : قرآن مي فرمايد ما رهبانيت را براي ایشان ننوشته بوديم و ایشان آنرا بدعت گذاری كردند.

    نظر به اين كه خود آقای برقعي بدعت عمر را قبول دارد ، لذا ما با استناد به تقسیم بندی عمر از شخص نویسنده کتاب (( خرافت وفوردر زیارات قبور )) سوال می کنیم : آیا نوظهور بودن زیارت به معنای سیئه بودن آن است ؟ مثلا ما درقرآن آيه اي در رابطه با وقف نداريم ، ولي كل مسلمانان و رسول خدا چيزهايي را وقف كرده ا ند. بنابراین وقف يك سنت حسنه است و به صرف نو ظهور بودن آن ما نمي توانيم بگوييم وقف امر نکوهیده ای می باشد.. با در نظر گرفتن مطالب فوق جا دارد از نویسنده کتاب (( خرافات وفور در زیارات قبور )) سوال کنیم : مبتلا شدن و دلخوشی و صرف مال و عمر برای حقیقتی که هزاران فایده دنیوی و اخروی و دینی و تربیتی دارد ، چه اشکالی دارد ؟آیا اندکی خردورزی ما را به این حقیقت رهنمون نمی کند که زیارت پیامبران و اوصیا ء الهی در حیات دنیوی و اخروی ایشان کمال ایمان است ؟

  • قسمت یازدهم - عالم قبر و برزخ در سخنان حضرت علی علیه السلام - (بخش پنجم)

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بررسی و نقد کتاب "خرافات وفور در زیارات قبور" نوشته سید ابوالفضل برقعی

    قسمت یازدهم

    عالم قبر و برزخ در سخنان حضرت علی علیه السلام - (بخش پنجم)

    در قسمت پیشین بیان کردیم که حضرت علی علیه السلام در خطبه 83 نهج البلاغه از غربت و بی کسی غیر مومنین در قبر سخن می گویند و هرگز از کلام حضرت امیر (ع) بی کسی و تنهائی برای مومنین و امامان (ع) استفاده نمی شود و عبارت ((منقطع زورته )) که مورد استشهاد آقای برقعی قرار گرفته است ، شامل مقتولین فی سبیل الله ، مومنین ، انبیاء و ائمه معصومین علیهم السلام نمی باشد. همچنین عرضه داشتیم که قبر و برزخ، عالم ارواح زنده ای است که دارای فهم و شعور می باشند .

    اکنون در ادامه مطلب لازم است که چندنکته مهم را پیرامون زیارت یاد آوری کنیم :

    1 - دلیل زیارت قبر امام علیه السلام توسط شیعه ، توجه روح مطهر امام (ع ) به قبر و بدن مبارک اش می باشد.

    توجه به این نکته حائز اهمیت است که در زیارات معصومین علیهم السلام کلمه (زیارت ) به معنای لغوی آن یعنی (دیدن) به کار نمی رود ، بلکه معنای اصطلاحی (زیارت ) مد نظر می باشد و در زیارت مشاهد مشرفه ، لزومی به رویت و مشاهده امام علیه السلام با چشمان ظاهری وجود ندارد . به عبارت دیگر کسی برای دیدن جسد و یا روح امام علیه السلام به زیارت ایشان نمی رود و اگر کسی زيارت قبر نبي مكرم (ص) را انجام دهد ، به معنای این نیست که آن شخص جسد پيامبر را زيارت کرده باشد .

    ما بر سر قبر امام حسين عليه السلام جسد امام را زیارت نمی کنیم ، بلکه قبر اورا زیارت می کنیم . در زيارت قبور ، كسي نمي تواند روح امام را با چشم ظاهری اش ببیند ،زیرا جنبه روحاني امام علیه السلام قابل ديدن با چشم ظاهری نيست .

    در توجه و احاطه حضرت امام حسین علیه السلام به زوار خویش ، فرقي ندارد كه جمله زیارتی (( السلام عليك يا ابا عبدلله )) در کنار قبر مطهرش و یا در مکان دیگر ی گفته شود . البته واضح است که قصد ما از جمله فوق ، برقراری تساوی فضیلت حرم امام حسین علیه السلام با سایر مکانها به هنگام زیارت ایشان نیست .

    قبور و مشاهد مشرفه امامان علیهم السلام ، مکانهائی هستند که ياد آور همان روح وجسم می باشند و ائمه اطهار به هنگام زیارت به آنها توجه داشته و زوار خود را تحت نظر گرفته و ممکن است نداها و زیارات آنها را پاسخگوئی کنند.

    در كنار قبر ، حضرت متوجه قبرشان هستند و به قبرشان نظارت دارند. شب جمعه خدا به روح مومن اذن می دهد كه به قبرش اشراف پيدا كند . در این حالت است که او شما را در کنار قبرش می بیند و به شما که به زیارتش رفته اید ، توجه دارد . در فاتحه خوانی برای اموات نیز مطلب به این صورت است که ارواح اموات به شما توجه پیدا می کنند .

    2 - ما ميگويم : پيامبر و امام و يا هر شخص دیگری از جسم و روح تشکیل شده است . امام حسين علیه السلام روح تنها نيست ، همانگونه که جسم تنها هم نيست .

    اگر ما به زيارت قبر امام حسين علیه السلام می رویم ، در واقع ، زيارت روح و جسم را انجام داده ایم . جسم مطهر امام علیه السلام مركوب روح والا ی اوست و الان نيز اینچنین است . پس هم جسم حضرت ارزش دارد و هم روح او عظمت دارد.

    ((َ وَ أَسْمَاؤُكُمْ فِي الْأَسْمَاءِ وَ أَجْسَادُكُمْ فِي الْأَجْسَادِ وَ أَرْوَاحُكُمْ فِي الْأَرْوَاحِ وَ أَنْفُسُكُمْ فِي النُّفُوسِ وَ آثَارُكُمْ فِي الْآثَارِ وَ قُبُورُكُمْ فِي الْقُبُور))

    ما براي جسد مومن هم احترام قائل هستيم . لذا شرع بما اجازه نمي دهد که به جسد مرده ضربه بزنيم و یا اگر احيانا دستش كج باشد ، دست او را بشكنيم وراست كنيم و حتی شرع مقدس اجازه توهين به جنازه مومن را نیز نمي دهد.

    پس جسم چيزي نيست كه اگر روح از آن جدا شد ، تبدیل به جسد بی ارزشی می شود و ما می توانیم به آن توهين كنيم .جسم مرکب روح است و در قيامت نیز جسم با آن روح محشور ميشود.

    در نتيجه ما نمي توانيم جسم امام را کم ارزش بدانیم و بگوئیم كه جسم امام از روح مقدسش جدا مانده و پوسیده شده است .

    آقای برقعی و اندیشه سلفی و وهابیت می خواهد روح را بدون توجه به جسم در نظر بگیرد و این اشتباه فاحشی است .

    3 – امام علیه السلام عبارت (وَ مُنْقَطَعِ زَوْرَتِهِ) را در باره فردي فرموده اند كه مشكل داشته و دنيا پرست بوده است و این جمله شامل شهدائی که خداوند آنها را (احیاء ) نامیده است ، نمی شود.

    وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ (169)

    فَرِحينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (170)

    يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنينَ (171)

    آنها زنده شادمان و خوشحال و كنار هم بوده و به یکدیگر ملحق می شوند .

    بنابراین عبارت (( وَ مُنْقَطَعِ زَوْرَتِهِ)) شامل مومنین نمی باشد ، و حضرت امیر علیه السلام این سخن را در باره افراد بد و غیر مومن فرموده اند.

    4 - ما در عبارات قسمت اول خطبه امیرالمومنین (ع) گفتیم كه کسی به فریاد انسان های غیر مومن نمی رسد و او هر چقدر فریاد می زند ، كسي به صدايش جواب نمي دهد و به او اعتنا ء نمي كند و آنجا برایش دار قربتش است .و قبر یک چنین فردی (( وَ مُنْقَطَعِ زَوْرَتِهِ)) می باشد .

    در آنجا حضرت فرمودند :که او هر چه فرياد ميزند كسي كمكش نمي كند و حتي استخوانهايش هم به كمكش نمي آيند و همسايه ها به او اعتنا نمي كنند و آنجا برایش دار تنهائي و بي كسي و وحشت است . عبارت (منقطع زورته ) در این قسمت از فرمایشات مولا امیر المومنین علیه السلام توضیح دیگری برای تنهائی و بی کسی و غربت و وحشت و بی فریاد رسی غیرمومنین است .

    توجه داریم که هيچكدام از مطالب فوق ربطی به حیات شهید ندارد و بی کسی و ((منقطع زورته )) بودن متعلق به افراد بد و گنهکار و غیر مومن می باشد.

    اصلا فرد ی با چنين هويت فوق شامل فرمایش امام (ع ) می باشد و اين شخص زيارت كردن ندارد

    ما ميخواهيم بگوئيم كه اين خطبه در باره افراد دنيا پرست است وربطي به امام وشهيد ندارد ((يرزقون )) و ((يستبشرون)) هم صفات جسم وروح با هم می باشند و اينها صفات روح تنها نيست. لذا ما حق نداريم جسم امام را از روحش تفكيك كنيم

    5 – آقای برقعی و همفکرانش دنبال چه چیزی هستند ؟

    آنها می خواهند بگویند : روح امام علیه السلام در بهشت است و جسم او هم پوسیده و خاک شده است .

    مبتنی بر ادعای بی دلیل آقای برقعی ، دیگر شیعیان و مسلمانان دنبال چه چیزی هستند ؟ آیا اگر چنین باشد ، چرا باید مسلمانان دنبال مردگانی باشند که اصلا ارتباطی با زنده های این دنیا ندارند و دست از آنها کوتاه است ؟

    آقای برقعی و وهابیت به دنبال تفکیک روح امام از جسم اش می باشند ، تا بگویند: روح امام در بهشت است وجسمش هم كه پوسيده وتمام شده و از بین رفته است .

    چنانچه وهابیت جسم اميرالمومنين علیه السلام را از ما بگيرد ، متعاقبا روحش را هم خواهد گرفت .

    آقای برقعي در تلاش است که بگوید جسم امام مرد ه و روحش هم که در بهشت است و امام علیه السلام در دنیای دیگر به ما ربطي ندارد.

    در حالیکه شیعه می گوید : اين جسم نشان از آن روح دارد . ما بوضوح روشن ساختیم که تفکیک روح امام از جسم اش اشتباه و مغایر اصول قران و اسلام و فرمایشات معصومین علیهم السلام می باشد.

    ادامه فرمایش امیرالمومنین علیه السلام :

    ((حَتَّى إِذَا انْصَرَفَ الْمُشَيِّعُ وَ رَجَعَ الْمُتَفَجِّعُ أُقْعِدَ فِي حُفْرَتِهِ نَجِيّاً لِبَهْتَةِ السُّؤَالِ

    آیا سخن از نشاندن در قبر مربوط به روح کسی است که این مقام را می فهمد یا بدن بی حرکت و خالی از علائم حیاتی ؟

    در اینجا و در ادامه بحث پیرامون خطبه 83 نهج البلاغه در رابطه با حیات و آگاهی در عالم برزخ ، با مددجوئی از سایر فرمایشات معصومین (ع) ، اشاره می کنیم :

    ((وقتی درب قبر را میپوشانند ، ملائکه میآیند واز او سوال میکنند. در اینجا صحبت روح است وروح هم تنها نیست ، بلکه جسم نیز فشار قبر را همراه روح تحمل می کند.))

    ادامه خطبه :

    وَ عَثْرَةِ الِامْتِحَانِ وَ أَعْظَمُ مَا هُنَالِكَ بَلِيَّةً نُزُولُ الْحَمِيمِ وَ تَصْلِيَةُ الْجَحِيمِ وَ فَوْرَاتُ السَّعِيرِوَ سَوْرَاتُ الزَّفِيرِلَا فَتْرَةٌ مُرِيحَةٌ وَ لَا دَعَةٌ مُزِيحَةٌ لَا قُوَّةٌ حَاجِزَةٌ وَ لَا مَوْتَةٌ نَاجِزَةٌ وَ لَا سِنَةٌ مُسْلِيَةٌ

    توجه داشته باشیم که خطبه به توصیف انسان گنه کار و یا کافری که اعتقادی به قیامت ندارد ، می پردازد و این فضا متفاوت با حالات مومنین و مقتولین در راه خدا می باشد