بسم الله الرحمن الرحیم
بررسی و نقد کتاب "خرافات وفور در زیارات قبور" نوشته سید ابوالفضل برقعی
قسمت هفدهم
نقد محقق محترم آقای مهدی چهل تنی - (بخش دوم)
3 - بررسي رجال سخن نقل شده از ابي الهياج :
در صفحه 26 «خرافات....» مرقوم فرموده اند:
" اميرالمؤمنين به ابي الهياج فرمود تورا مي فرستم براي همان كاري كه رسول خدا (ص) مرا فرستاد : هيچ قبر مشرف بر قبور ديگر را مگذار مگر آن كه آن را مساوي زمين نما و مجسمه اي مگذار مگر آن كه محو نما. " آقاي برقعي مي گويند:
" اين حديث را بسياري از كتب خاصه و عامه روايت كرده اند. "
چنين روايتي در كتب شيعه و سني وجود دارد و از آن جمله در صحيح مسلم نقل شده است . ما دراينجا قضاوت رجال شناسان شيعه را رها مي كنيم و در باره صحت و سقم اين روايت از رجال شناسان اهل سنت كه گمان مي كنم برای علاقمندان مرحوم برقعي مطمئن تر باشد سود مي بريم :
الف - در رأس راويان حديث ، ابي الهياج قرار دارد كه سيوطي در شرح سنن نسائي مينويسد:
" ابي الهياج ، در كتب روايتي جز اين حديث را نقل نكرده است . "
پاورقي شرح سنن نسائي ج 4 صفحه 362 در اينجابه نقل از كشف الارتياب
ب ـ در سند حديث وكيع قرار دارد كه احمد بن حنبل مي گويد :
" او در پانصد مورد اشتباه كرده است . "
ابن حجر در پايان ترجمه او مي نويسد :
" حديث را از حفظ مي خوانده و الفاظ آن را تغيير مي داده و اصولا اهل زبان نبوده است . " تهذيب التهذيب ابن حجر ج 11 ص 125ـ131
ج ـ از رجال ديگر حديث "سفيان ثوري" است . ابن حجر در باره او از ابن مبارك نقل مي كند :
" سفيان حديثي را بازگو ميكرد ، نزد او آمدم در حالي كه به حديث دستبرد زده بود و تا مرا ديد خجالت كشيد تهذيب التهذيب ج 4 صفحه 115 "
د ـ از راويان ديگر حبيب بن ثابت است . ابن حجر به نقل از ابن حبان مي نويسد: او تدليس مي كرده .
عقيلي مي گويد : ابن عون او را مورد حمله قرار داده است. قطان مي گويد: " بيش از يك حديث از عطا روايت كرده ولي هيچ كدام قابل اعتماد نيست و درست حفظ و ضبط نشده است. "
ه - راوي ديگر "ابووائل" است كه به قرينه روايتش از حبيب بن ثابت همان شقيق بن سلمه كوفي است. او از طرفداران عثمان بود و به علي (ع) بد مي گفت . ابن حجر به نقل از عاصم بن بهدله مي نويسد :
" از ابی وائل پرسيدند علي را دوست داري يا عثمان را ؟ گفت : اول علي را دوست داشتم و سپس به عثمان علاقمند شدم . "
شكي نيست كه ابووائل از گروه خوارج بوده و مذهب آنان را داشته ، اما از كساني است كه بر اثر سخنان علي (ع) از معركه نهروان بيرون رفته اند . ابن ابي الحديد در شرح نهج مي نويسد :
" از جمله كساني كه در باره علي كج فكر مي كردند ابووائل شقيق بن سلمه بود و او از دوستداران عثمان و بدگويان به علي (ع) بود . شرح نهج البلاغه ج 3 صفحه 370 . "
بله آن آب و تاب آقاي برقعي در باره احاديث زيارت است و اين مسلك ايشان در نقل رواياتي كه متن آن را به نفع خود ديده اند . راستي ايشان نگران صحت و سقم روايات وراستي و ناراستي روايان بوده اند؟ شما قضاوت فرماييد.
4 - قرآن شناسي و قرآن داني علامه برقعي
مرحوم برقعي در «خرافات وفور» فرموده اند:
" ما نمي دانيم چرا آيت الله هاي زمان ما به قرآن آشنا نيستند . خرافات وفور....ص 154 "
و فرموده اند :
" يك عده مرثيه خوان و روضه خوان كارشان اين است كه شب و روز مردم را ترغيب كنند به گريه كردن و بر سر زدن و به زيارت رفتن... ديگر نه از معارف اسلام خبر و نه از حقايق قرآن اثري است خرافات ص 98"
و فرموده اند:
" كافي يك باب اخباري آورده ضد قرآن از قول همين كذابان و غاليان".
عرض مي شود : اين بنده نه مدعي صحت همه احاديث كافي هستم، نه مدافع قرآن شناسي همه آيت الله زمان خودمان. اما از اين علامه مرحوم توقع مي رفت كه با اين همه اتهام " قرآن ناشناسي، بي خبري از كتاب خدا، ضديت با كلام الله... " حداقل سخناني خلاف قرآن مجيد نگويند و در فهم آيات كلام الله مجيد در ظلمات شبهات گام نزنند و بدون جهت هر زيارت نامه اي را خلاف قرآن ندانند و در ترجمه آيات ، جعليات نيافرينند .
فقط چند نمونه ذكر مي كنم :
در صفحه 63 خرافات مرقوم فرموده اند:
" اين جعالان زيارات به نماز و راه مستقيم الهي كه دين اوست معتقد نبوده اند لذا اين جملات را بافته اند: . . . السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا صَفْوَةَ اللَّه يا عَمُودُ الدِّين و امام را صفي الله خوانده در حالي كه" اصطفاء" مخصوص انبياء است ".
آقاي علامه برقعي خلاف مي گويند : چنان كه خداوند در آيه شريفه چهل ودوم از سوره ال عمران مي فرمايد :
وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى نِساءِ الْعالَمينَ (42)آل عمران .
چنان كه ملاحظه مي فرماييد در آيه شريفه خداوند دو بار مقام "اصطفاء" را به حضرت مريم نسبت داده است و گويا همه غير از آقاي برقعي ميدانند كه حضرت مريم از انبياء نبوده است .
در صفحه 46 خرافات مي فرمايند :
" از آن جمله کلمه الوصي و الحجه... ميباشد كه شوهر و اولاد فاطمه را مناسب ديده اند حجت باشند در حالي كه قرآن در سوره نساء آيه 165 مي فرمايد: پس از رسولان كسي حجت نيست : رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ...(165) نساء " سبحان الله ! محصلين سال اول دانشكده الهيات نيز مي دانند كه خداوند در آيه شريفه مي فرمايد : رسولان را فرستاد كه بشارت دهنده و انذار كننده باشند تا آن كه پس از فرستادن آنها مردم را برخداوند حجتي نباشد. مفهوم آيه شريفه اين است كه مردم , پس از پيغمبران الهي , براي نافرماني حجتي ندارند. نه آن كه حجت خداوند پس از رسولان تمام شده است!!! حجت نداشتن مردم را بر خداوند "حجه بعد الرسل" به حجت نداشتن خداوند نسبت مي دهد تا بتواند بگويد آن چه مي خواهد درباره زيارت حضرت زهرا بگويد. متأسفانه"علامه" همين تقلب را در ترجمه عبارات نهج البلاغه مرتكب شده اند و مدعي هستند:
" خود علي (ع) نیز در نهج البلاغه و از آن جمله در خطبه 90 فقط انبياء را حجت مي داند و مي فرمايد پس از پيغمبر ما حضرت محمد (ص) ديگر حجتي نيست و به وسيله حضرت رسول حجت تمام شده است{!} "
اما اميرالمؤمنين در نهج البلاغه به كميل بن زياد نخعي ميفرمايد :
" اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ ".
خدايا زمين خالي نمي ماند از كسي كه به حجت و دليل دين خدا را بر پا دارد و آن كس , يا آشكار و مشهود است و يا ترسان و پنهان تا حجت هاي روشن خدا از ميان نرود . نهج فيض صفحه 1158
قرآن شناسي آقاي برقعي گاهي اوج مي گيرد ، چنان كه در صفحه 12 خرافات مي فرمايند:
"اصلاهر بشري بايد به گوش دنيوي صداي اهل دنيا را بشنود و آن كه گوش او پر ازخاك شده و ياتبديل به خاك گرديده شنوايي ندارد. خداوند به رسول خود در سوره فاطر آيه 22 فرموده است:" ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُور " . تو نمي شنواني به آنان كه در قبرند و در سوره روم آيه 52 و در سوره نمل آيه 80 فرموده :" إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى " و تو به مردگان نمي شنواني . جائي كه رسول خدا ص خاتم الانبياء ص نمي تواند به مردگان چيزي بگويد و يا بشنواند چگونه ديگران مي توانند با مردگان سخن گويند !؟ و جايي كه مردگان قادر نيستند سخن رسول خدا (ص) را جواب دهند چگونه از ديگران مي توانند بشنوند و جواب دهند".
كسي نيست به اين علامه برقعي بگويد آيا رسول خدا (ص) به قبرستان رفته بود و به مردگان ابلاغ رسالت مي كرد كه خداوند او را از اين كار نهي فرموده است ؟ عبارات قبل و بعد اين آيات شريفه به روشني و دور از تأويل نشان مي دهد كه قرآن كريم كفار دل مرده را نام مي برد نه مردگان در گورستان را. چنان كه در آخر آيه 80 سوره نمل و همچنین در آخر آيه 52 از سوره روم بعد از " إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ " عبارت " إِذا وَلَّوْا مُدْبِرين "آمده است و ترجمه روشن آيه شريفه اين است: " تو نمي تواني به مردگان و كران هنگامي كه از تو روی مي گردانند سخني بشنواني . "
آيا به عقيده آقاي علامه مردگان از رسول خدا (ص) روي مي گرداندند؟ غريب این است كه همين علامه در صفحه 22 تراجم الرجال ذيل ترجمه اصبغ بن نباته مرقوم فرموده اند:
" و اصبغ درزمان حكومت سلمان در مدائن بوده و صحبت سلمان را با اموات در قبرستان ديده و در غسل سلمان حاضر شده و در تجهيز سلمان كمك كرده و وقتي كه حضرت {اميرالمؤمنين }را ضربت زدند اصبغ با دل سوخته و چشم گريان آمد در خانه حضرت " .
راستي آقاي برقعي نسبت هايي را كه به شيعيان و زيارت نامه خوانان در خرافات وفور داده اند و آنها را كافر و مشرك خوانده اند ، بر خود در هنگام نوشتن تراجم الرجال و شرح سخن سلمان با مردگان مي پذيرند؟
راستي آقاي برقعي كه بيش از صد بار در خرافات وفور به نهج البلاغه اميرالمؤمنين استناد كرده اند در همان نهج البلاغه نخوانده اند كه اميرالمؤمنين پس از بازگشت ازصفين و عبور از گورستان كوفه فرمودند:
" ِ يَا أَهْلَ الدِّيَارِ الْمُوحِشَةِ وَ الْمَحَالِّ الْمُقْفِرَةِ وَ الْقُبُورِ الْمُظْلِمَة..."
ودر پايان اين گفتگو روبه اصحاب خود كرده و مي فرمايند:
" بدانيد كه اگر ايشان (مردگان) را در سخن گفتن اجازه و فرمان بود به شما خبر مي دادند كه بهترين توشه تقوي است. نهج فيض صفحه 1147
به مضمون همين آيه شريفه و در باره همين دل مرگان است كه اميرالمؤمنين در نهج البلاغه مي فرمايد :
" فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ لَا يَعْرِفُ بَابَ الْهُدَى فَيَتَّبِعَهُ وَ لَا بَابَ الْعَمَى فَيَصُدَّ عَنْهُ وَ ذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ "
صورت (اهل ضلالت) ، صورت آدمي و دل او دل حيوان است. باب هدايت را نمي شناسد تا پيروي كند و باب كوري و گمراهي را نمي شناسد تا از آن دوري گزيند. پس او مرده اي است در ميان زنده ها.
آقاي برقعي لابد مي دانند كه مسلمانان از هر مذهب و ملتي در نماز به رسول خدا به صيغه مخاطب السلام عليك ( سلام بر تو باد ) درود مي فرستند و اين سلام را لغو و بيهوده نمي دانند
5 - تهمت رافضي و شرك به شيعه :
در صفحه 84 خرافات وفور فرموده اند:
"بي جهت نيست كه فرق اسلامي فرقه شيعه اماميه را رافضي و مشرك خوانده اند چون اين جملات را در كتب و زيارات شيعه مي بينند".
سبحان الله ،خداوند انصاف دهد با همين تهمت رافضي و باطني در طول تاريخ تاتوانستند در كشتن و غارت كردن و به اسارت گرفتن و ايجاد انواع مزاحمت ها دريغ نكردند و شهادت آنها را نمي پذيرفتند و آنها را به كارهاي ديواني نمي گماردند و نويسندگاني چون ابن تيميه ، ابوبكر محمد راوندي ، و محمد ثابت ، شيعيان را به ترك سفر حج متهم كردند . و امروز علامه محترم براي تمام اين اعمال جهت و توجه شرعي مي بافند. اما در باره زيارت قبور و زيارت نامه خواندن در مقابر متبرك و توسل به اولياء و انبياء بهتر بود علامه برقعي نگاهي به كتب اهل سنت و فتاواي علماي آنها و روش ائمه چهارگانه ابوحنيفه، مالك، شافعي ، احمد بن حنبل مي افكندند تا معلوم شود تهمت رافضي و شرك به شيعه دليل ديگري دارد.