بسم الله الرحمن الرحیم
خطاهای تفسیری مصطفي حسيني طباطبائي
قسمت اول
روش طباطبایی ! تفسیر قرآن مبتنی بر عقاید سلفی ها
مهمترين اثر مصطفي حسیني طباطبائي كتاب تفسير قرآن اوست كه در 15 مجلد و با نام " تفسير بيان معاني در كلام رباني " تكثير شده است . در برگه هاي تبليغاتي هواداران آقاي طباطبائي و در سايت اينترنتي ايشان و نيز در آثار مكتوب وي ، به این تفسیر استناد شده لیکن کل کتاب مذکور در دسترس همگان قرار داده نشده است !.
در اوان نوشتن این تفسیر، مجلدات اوليه ( جلد 1 تا 4 ) در اختيار افراد محدودی بود و مصطفی حسینی طباطبایی نیز با توجه به شرايط سیاسی و اجتماعی آن زمان ،عقاید خویش را با صراحت بیشتری ابراز می کرد لذا می توان دریافت که مشار الیه مکنون قلبی خویش را در آن مجلدات و ذيل آيات قرآن آشکار کرده است.
مجلدات بعدي اين كتاب يعني از جلد چهارم به بعد در محل نماز جمعه وی در معرض فروش قرار گرفت. در اين مجلدات آقاي طباطبائي با احتياط بيشتري عمل كرده ولي به هر حال آراء سلفي مآبانه آقاي طباطبائي و ضدیت با مكتب اهل البيت در اينجا نیز مشاهده مي شود. از کوزه همان برون تراود که در اوست!
بنيان و اساس اين تفسیر متخذ از تفسير طبري و آراء ديگر مفسران اهل سنت و سلفی می باشد ، اگرچه در موارد متعددی آراء مفسرين اهل سنت ( به غير از طبري ) را بدون ذكر مأخذ و به نام خویش ، ذیل آیات مطرح کرده است. ايشان حتي از كتب اهل كتاب و نظريات دانشمندان مسلمان و غير مسلمان نيز ( نفيا و يا اثباتا ) بهره جسته ، اما با جديت تمام از نقل و تبيين ائمه اطهار – عليهم السلام – پرهيز نموده و در موارد خاص كه قصد تضعيف يا خدشه در بيان ائمه ع را دارد بدون ذکر نام امام ع با عباراتی نظیر " شيعيان معتقدند " و " شيعه مي گويد " به اعتقادات شیعه حمله کرده است. در آینده نشان خواهیم داد که آقاي طباطبائي در تفسير بعضي از آيات ، با ترفندهاي خاصي اعتقادات خويش را – ولو با اتهام زنی به ديگران - بيان كرده است.
خلاصه اینکه ادعاي نه شيعه و نه سني بودن طباطبایی، گزافه ای بیش نیست حق آن است كه ايشان بیشتر یک متعصب سلفی است تا یک مسلمان لا مذهب. در اين قسمت به برخي از تضادهای ايشان با مكتب اهل البيت عليهم السلام اشاره مي كنيم:
ذيل آيه " و لا يقبل منها شفاعه بقره / 48 " با بي پروائي كامل به شفاعت حمله كرده است :
مثلا القاء مي نمايند كه همه بدي ها را اميرالمومنين و يا سايرين مي توانند در آخرت نزد خداوند شفاعت كرده و خنثي سازند . حال آنكه اساس قرآن مبارزه با بد كاري هاست و نه ايجاد علاقه بين مردم و امام و امام زاده . اصولا چنين بينشي را اسلام شرك مي داند . به عبارت ديگر شفيع در مقام رحمت بيش از خدا تجلي مي كند ...و پذيرش اين شفاعت از نزد خدا در حقيقت پذيرش خطاي خودش خواهد بود . اين طرز تفكر با اصول توحيد مغاير است . ( بيان معاني در كلام رباني ج 1 ص 101 و 102 )
گرچه ما در مقام پاسخ به شبهه ایشان نمي باشيم ، اما به طور خلاصه در پاورقی نکاتی را عرض می کنیم .[1]
آقاي طباطبائي ذيل آيه 54 سوره بقره با جسارت تمام اعتقاد به امام عليه السلام و پیروی از مرجعيت شيعه را مورد تهاجم قرار مي دهد:
سرشت انسان مبتني بر توحيد و آزاد شدن از يد بندگي غير خداست . آن كسي كه اسير و بنده هر قدرت غير خداست ، به خود ستم كرده ، زيرا بيش از هر چيز خود را محدود و سر سپرده كرده است . بدبخت كسي است كه اسير فكري فلان امام يا فلان صوفي و يا فلان مرجع شده ( بيان معاني در كلام رباني ج 1 ص 112 )
در اينجا بايد از آقاي طباطبائي بپرسيم: آيا واقعا مراجعه به قدرت هاي غير الهي ستم به خود است؟ اتفاقا بايد توجه كنيم كه خداوند انسانها را محدود و محتاج به یکدیگر خلق كرده است . ديگراني كه قدرت و توانائي خود را از خداوند گرفته اند.
آيا نياز كودك به مادر ، بيمار به پزشك ، جامعه به دولتمردان ، غير متخصص به متخصص ، دانشجو به استاد و معلم ، زن و مرد به زوج و همسر ، انسانها به هدايتگران و پيامبران و امامان و فقها و مراجع ، ستم و بدبختي به خود است ؟ در اين صورت شاگردان و هواداران آقاي طباطبائي كه در جلسه تفسير و سخنراني او مي نشينند ، چه ستمي بر خود روا مي دارند ؟ و آيا خود خداوند با سنت ها و نواميس قرآن و فرستادگانش اين كار را توصيه نكرده است ؟ آيا مراجعه نبي خدا به ديگران – كه قدرت غير الهي از ديدگاه آقاي طباطبائي مي باشند – ستم بر خويشتن است ؟
بهتر است آقاي طباطبائي كمي قرآن بخواند.
ذيل آيه " اني جاعلك للناس اماما بقره / 24 " آقاي طباطبائي اعتقاد صريح سلفي خويش را در مورد امامت و ختم آن چنين آورده است:
مقام پيشوائي كه در آيه گفته شده همان مقام نبوت است . پس نبوت و امامت منصوب من عندالله با حضرت محمد ( ص ) خاتمه يافته و به ديگران توسعه نمي يابد ( بيان معاني در كلام رباني ج 1 ص 206 )
آقاي طباطبائي تبعيت از قرآن بدون توجه به اهل البيت عليهم السلام را كه شعار علني سلفيون قديم و جديد است ، ذيل آيه " و من اظلم ممن كتم شهاده عنده من الله بقره /140 " مطرح مي سازد :
رجوع به قرآن تحت الشعاع تعصبات فرقه اي اعم از شيعه و سني قرار گرفته ، دسته اي به ابو حنيفه و ديگران و گروهي علي ع و حسين ع مي نازند حال آنكه اين بزرگان نه سني بوده اند و نه شيعه ، فقط مسلمان بودند و ما هم اگر پيرو آن هستيم بايد فقط مسلمان و تابع قرآن باشيم ( بيان معاني در كلام رباني ج 1 ص 220 )
آقاي طباطبائي به پيامبر اسلام ص تهمت می زند که خاتم الانبیاء تحت تاثير تحريكات محيطي ، قضاوت به ناحق کرده و با اين خطا مورد ملامت خداوند قرار گرفته است. این بیان ، مصداق بارز و روشن ديگري از طرح ديدگاههاي ابن تيميه و نفي عصمت پيامبر اسلام و تنزل شخصيت آن بزرگوار به رده انسانهاي معمولي است :
وي ذيل آيه " انا انزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بين الناس بما اراك الله و لا تكن للخائنين خصيما نساء /105 " بعد از ذكر شان نزول آيه به نقل از كتب اهل سنت با اين بيان كه پيامبر بدون تحقيق و به صرف متاثر شدن از القائات ديگران ، حق را به جانب خلاف كار مي دهد ، در ادامه چنين مي گويد :
" آيه به روشني در ملامت پيامبر است كه قرآن – اين كتاب مملو از حق و عاري از باطل – بر تو و همه مسلمانان نازل شده تا فقط متاثر از آن ، بين مردم حكومت كنيد ، نه تحت تاثير تحريكات محيطي ( بيان معاني در كلام رباني ج 2 ص 429 ) "
در ادامه مي گويد:
" ولي از جهتي پيغمبر هم مخاطب است زيرا او نيز به حسب جنبه بشري خود بدون نيت بدي دچار خطا شده بود ( بيان معاني در كلام رباني ج 2 ص 431 ) "
عصمت پيامبر از نظر وحي و ابلاغ است و پيامبر بشري بوده و هر چند در حد اعلاي انسانيت ولي عاري از اشتباهات نبوده است ( بيان معاني در كلام رباني ج 2 پاورقي ص 431 )
و در ذيل آيه 13 سوره نساء كه ادامه همين جريان است ، آقاي طباطبائي صريحا آورده كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله :
" در بي توجهي زائيده از اشتباه ، در نتيجه القائات ديگران ، قرار گرفته بود ( بيان معاني در كلام رباني ج 2 ص 436 ) "
آقاي طباطبائي كلمه " اولي الامر" در آيه 58 سوره نساء را به معناي كارگزاران و مقامات لشكري گرفته و اطلاق آن بر ائمه اثني عشر – عليهم السلام – را خطاي شيعه معرفي كرده است ( بيان معاني در كلام رباني ج 2 ص 349 )
ذيل آيه " اليوم اكملت لكم دينكم مائده / 4 " سعي بليغ كرده تا اثبات كند كه " اليوم " روز غدير نيست و قول اهل سنت را كه " اليوم " را روز عرفه گفته اند ، ذكر كرده است . ( بيان معاني در كلام رباني ج 2 ص 525 )
آقاي طباطبائي آيه 55 سوره مائده ( آيه ولايت ) را به معناي دوستي و راكعون را به معناي خاضعون گرفته و آيه را عموميت داده و نه تنها متعرض امامت امير المومنين عليه السلام نشده بلكه با توجيهات واهي آن را نفي كرده است ( بيان معاني در كلام رباني ج 2 ص 607 )
در ذيل آيه 67 سوره مائده ( آيه ابلاغ ) و دو آيه بعدي ، تحت عنوان " انحراف در تفسير آيه " مي گويد :
مفسران شيعه اين آيه را مرتبط به نصب جانشيني براي رسول (ص) مي دانند و با شمردن واقعه غدير خم به عنوان شأن نزول آيه نتيجه مي گيرند كه جانشين مشخص شده براي رسول اكرم (ص) نيز علي (ع) بوده است ( بيان معاني در كلام رباني ج 2 ص 619 به بعد )
ايشان ادامه مي دهند:
اين نظريه بر پايه شواهد قرآني و تاريخي هر دو خطاست .
آقاي طباطبائي ضمن بيان شواهدی جعلی ، وصيت بر جانشيني پيامبر را نفي كرده و به عمد زمامداري را از قول حضرت امير عليه السلام امري انتخابي و نه انتصابي ذكر مي كند .
ادامه دارد...
[1] بايد بگوئيم :
1-1 – اساس قران ايجاد روحيه بندگي و عبادت خداوند در بين انسانهاست ( ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون ) و يكي از راه هاي مبارزه با بد كاري ، تكريم و بزرگداشت بندگان برگزيده و فرستادگان الهي است كه هرگز گام در راه بدكاري نگذاشته و مقربان درگاه پروردگار مي باشند و اطاعت از آنها به امر خداوند بندگي خداست و شفاعت يعني ارج گذاري و بزرگداشت بندگاني است كه به اذن الهي هم هدايت مي كنند و هم مبارزه با بد كاري و هم شفاعت .
اذن بر شفاعت در قران پس از طرح مسئله ايمان و ولايت و طرد طاغوت و بدكاران مطرح شده است :
" من ذاالذي يشفع عنده الا باذنه "
1-2 – رابطه مردم با امام و امام زاده نه تنها شرك نيست ، بلكه موضع بروز و تجلي رحمت خداوند است . آقاي طباطبائي غافل از اين است رحمت خدا در ارتباط با پيامبر اسلام و امامان معصوم عليهم السلام تجلي پيدا مي كند و وجود مقدس ايشان " رحمت واسعه الهي " براي انسانها مي باشد . اين مطلب به روشني در متون زيارتي شيعه ذكر شده است .
1-3– پذيرش شفاعت نه تنها با اصول توحيد مغايرتي ندارد ، بلكه دروس بسيار مهم توحيدي را آموزش مي دهد ، از جمله :
1-3-1 : خداوند تقرب و منزلت مقربان درگاه خويش را به انسانها ياد آوري مي كند .
1-3-2 : دوري از بد كاران و در كنار نيكوكاران قرار گرفتن را توصيه مي كند ، كما اينكه اميرالمومنين علي عليه السلام – معلم بي بديل توحيد و بندگي _ شفيع را بال پروازي انسان مي داند كه ميل پرواز به سوي بندگي و تقرب الهي دارد : الشفيع جناح الذل
درس آموختگان مكتب توحيد يعني پيغمبران خدا – از جمله حضرت يعقوب ( ع ) – نيز همين دروس را به فرزندان خود و ديگران آموزش داده اند . به داستان مراجعه فرزندان حضرت يعقوب براي استغفار به نزد پدر شان مراجعه كنيد .
دیدگاهها
>
>از اینکه همت کرده و نکاتی را مرقوم نمودید کمال تشکر را دارم . هرچند که ظاهراً به دنبال دریافت پاسخ سوالاتتان نبودید و ایمیل معتبری ثبت نکرده اید با این وجود توجه خوانندگان محترم را به پاسخ برخی انتقادات جلب می کنم :
>1- حاجت خواهی از خدا و حاجت خواهی از دیگران به معنای دو صفت برابر و در نتیجه شرک نیست . زیرا در حالات طبیعی ، همه انسانها و شما ، دست نیاز به غیر خدا دراز می کنید ولی غیر خدا را در عرض خدا قرار نمی دهید . حتی خدا ما را تشویق کرده تا حاجات برادران دینی خویش و نیازمندان را برآورده کنیم فاما السائل فلا تنهر ، . مگر اینکه شما ویژگی خاصی برای نوع حاجت ، مورد نظر دارید و یا برای حاجت دهنده ، شرایط خاصی را قائل هستید که اگرآن شرایط رعایت نگردد منجر به شرک شود .
>2- خدا در قران خود را سمیع نامیده و در عین حال می فرماید که ما انسان را سمیع قرار داده ایم . آیا با این ترتیب می توان خدا و انسان را در سمیع بودن ، برابر فرض کرد؟ حاشا و کلا . به همین ترتیب در خصوص صفت قاضی الحاجات ، می توان قیاس کرد .
>3- خدای متعال یاری خواستن را منحصر به خودش قرار نداده است اگر بگویید ایاک نستعین حصر در خداست پس شما باید از هیچ انسانی در طول زندگی خود طلب نصرت نکنید . مضافا بر غیر عقلانی بودن چنین بیانی ، آیات قران نیز خلاف چنین دیدگاهی را نشان می دهد حتی خود خدا ما را به یاری خودش فراخوانده ؛ ان تنصروا الله ینصرکم . یاایها النبی حسبک الله و من اتبعک من المومنین . پیامبر ص نیز اصحاب خویش را به یاری می طلبید .
>4- تا جاییکه من مطلع هستم آقای مصطفی طباطبایی برخلاف گفته شما ، هیچگاه اینگونه هم دعا نکرده که خدایا به حق مثلا امام علی ع فلان حاجت مرا برآورده ساز . اگر شما در نوشته یا سخنرانی از ایشان چنین چیزی دیده و یا شنیده اید که چنین دعایی را تایید کرده و یا خود عمل کرده است بیاورید . ایشان شفاعت را ابلاغ آمرزش خدا به گناهکاری که قبلا وی را بخشیده ، و توسط پیامبر ص به وی اعلام می شود ، می داند و بس ، آنهم فقط در قیامت . و الا حتی این را هم قبول ندارد که خدا در قیامت به دعا و درخواست پیامبر کسی را بیامرزد . امیدوارم اختلاف این دو بیان را دریافته باشید .
>5- اظهار ارادت ایشان به حضرت علی ع و امام حسین ع نیز بیش از آنچه اهل سنت ابراز می کنند، نیست .
>به هر صورت جناب آقای حسینی ، تلاش کنید خوش بینی شما به ایشان ، مانع از فهم اشتباهات اعتقادی وی نگردد .
>
>موفق باشید.
>سایت قرآنیون[ce nsored]