بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی و نقد کتاب "خرافات وفور در زیارات قبور" نوشته سید ابوالفضل برقعی

قسمت سوم

استدلال بر پایه كتاب خدا، سنت رسول (ص) و ادله عقلي

سید ابوالفضل برقعی در مقدمه کتاب خودش می گوید :

((ما در بررسي موضوع كتاب ( زیارت ) جز به كتاب خدا وسنت رسول ص و ادله عقلي استدلال نخواهيم كرد)).

نقد وبررسی :

ایشان در رابطه با سنت از مخالفت احادیث با قرآن سخن می گویند و می خواهند صحت و سقم احاديث را با عرضه به قرآن به دست بیاورند.

.دیدگاه آقای برقعی و همفکرانش اين است كه روايات را به قرآن عرضه كنند تا معلوم شود كه آن روايت موافق قرآن است يا مخالف آن ؟ در این قسمت یادآوری یک نکته بسیار حائز اهمیت است و ابنجانب در جای خود مطرح کرده ام که اصلا ائمه معصومین (ع ) هرگز سخنی مخالف با قرآن بیان نمی کنند . علاوه بر این نکته خطیر چند مطلب را یادآوری می کنم :

اولا : سخن فوق ( تطبیق دادن حدیث با قرآن ) كلي گويي است و هرگز مفید فایده نمی باشد.

این سخنان شعار گونه را وهابیت وطنی مطرح می کند و مي گويد:

((ما احاديث ضد قرآن را قبول نداریم )).

آنچه مهم است تبعیت از روش مناسب در تطبیق احادیث با قرآن است ، که به نظر ما این روش در پیروی کردن از معصومین (ع ) و راه و روش و سیره و سخنان آنها به دست می آید.

ثانیا : آیا اصل ادعای فوق موافق قرآن است يا مخالف آن ؟ قرآنی بودن سخن فوق چگونه ثابت می شود ؟ به استناد کدام آیات می گویند که صحت و سقم سخنان پیامبران و اوصیاء الهی را با عرضه کردن به قرآن باید تشخیص دهیم ؟ مگر شان تبیین قرآن را خداوند به پیامبرش نداده است ؟آیا صحت و سقم برای کسی که در حریم عصمت الهی قرار گرفته است معنا دارد ؟کدام آیات قرآن مراجعه به پیامبر و اوصیای او را در تبیین آیات الهی نفی می کند ؟ منع عقلی در استفاده از فرمایشات معلمین آسمانی قران کدام است ؟ چرا کسانی که پرچم مخالفت با احادیث پیامبر(ص ) و ائمه معصومین(ع ) را به دست گرفته اند ، خودشان تفسیر آیات مشکله می نویسند و برای کلمات خویش ، شان توضیح و تبیین برای آیات قرآن قائلند ؟

ثالثا: با چه معیار و ترازوئی قرآنی بودن سخن فوق اثبات می شود ؟ چه كسي بايد تشخيص تطابق روایات با قرآن را بدهد ؟ آقای برقعی یا دیگران ؟ مخالفت احادیث با قران را با ترازوی (اصولیین )اثبات می کنید ؟ یا با ملاک (فیلسوفان) و یا با مبانی( اخباری ها )؟

هر كسي با برداشت و اصول و تفكرات خودش به سراغ فهم قرآن مي آيد و بررسي مي كند كه آيا اين حديث موافق قرآن است يا مخالف آن .

رابعا : نظر من اين است كه ما هم در فهم قرآن احتياج به سنت داريم و هم در فهم سنت احتياج به قرآن. در واقع قرآن وسنت لازم و ملزوم يكديگرند. ما نمي توانيم يك قانون كلي وضع كنيم و بگوييم معيار قرآن است و تمام احاديث را با قرآن می سنجيم.

ما مجملات قرآن را با احاديث مي سنجيم. پس نمي توان گفت که معيار سنجش حديث صددرصد با خود قرآن است و ما بايد تمام احاديث را با قرآن بسنجیم به عنوان مثال قرآن دستور داده است : (( اقم الصلوه)).

سوال این است که كيفيت نماز را از كجاي قرآن بايد بفهمیم . ما برای به دست آوردن کیفیت نماز ناچار از مراجعه به حديث هستیم . حال كه قرار است كيفيت صلوه را از حديث بفهمیم ، چگونه مي توانیم این حديث را برقرآن عرضه كنیم تا متوجه شویم كه اين حديث موافق كتاب الله هست يا نه ؟ مجمل بودن آيه , به وسيله حديث حل می شود . از طرف ديگر حديث هم بايد بر قرآن عرضه شود.

بزرگانی که سعی در تفسیر قرآن به قرآن داشتند در نهایت چاره اي به جز طرح روایات نداشتند .

سوال ما در اینجا این است که :

((ما بايد حدیث را به وسيله قرآن بفهميم يا قرآن را به وسيله حدیث ؟ يا هر دو رابه کمک هم ؟))

خامسا: :هر آيه موضوع خاص و هر حديثي نیز جايگاه ویژه ای دارد كه بايد پیرامون آن گفتگو کنیم و با استفاده از علوم مربوط به قرآن پی به منظور آیه و حدیث ببریم . پس ما در اثر تعمق و تدبر در قرآن وحديث هر دو یعنی قرآن و حديث را می فهميم

.

ما نمی توانیم يك قاعده كلي براي همه آيات و احادیث در همه جا وضع كنيم و بگوييم سنگ و ترازوي ما اين است و با اين ترازو است كه همه را مي سنجيم . هر آيه برای خودش قاعده ای وهر حديث هم برای خودش ضابطه ای براي فهميدن دارد . پس اين كه ما بخواهيم همه آيات را از يك دريچه و تمام احاديث را از يك روزنه نگاه كنيم صحيح نيست.

سادسا: تفسیر موضوعی قرآن بدون احادیث هم چاره اصلی برای فهم مقاصد الهی نیست . اگر کسی آيات يك موضوع را جمع آوری کرده و بخواهد از آن بهره برداري كند ، به بیراهه رفته است

، زیرا كلمات می توانند هر كدام معاني مختلفي داشته باشند. مثلا کلمه (ولی ) در قرآن معانی مختلفی دارد. ما باید ببينيم ولي در کجاو به چه معنایی مورد استفاده قرار گرفته است ؟ ما نمي توانيم تمام (ولي) هاي قرآن را در يك جا جمع كنيم و بگوييم در قرآن این کلمه فقط به معناي دوست به کار رفته است و يا همه جا به معناي سرپرست است پس هر آيه در جايگاه خودش بايد معنا شود.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید