بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی و نقد کتاب "درسی از ولایت" نوشته سید ابوالفضل برقعی

نویسنده : محمد شمسیانی

قسمت ششم

 

در قسمت پنجم به برخی از آیات اشاره کردیم که نویسنده کتاب (درسی از ولایت )به خطا رفته و معنای آنها را مستلزم نفی ولایت تکوینی پیامبر ص تصور کرده بود اینک به بررسی ادامه آیات می پردازیم.

آيه شماره 3 : سوره توبه آيه 31

اتخَّذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ مَا أُمِرُواْ إِلَّا لِيَعْبُدُواْ إِلَهًا وَاحِدًا لَّا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَنَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ

ترجمه : علماء و راهبان خود را (از سر نادانى) به مقام ربوبيت شناخته و خدا را نشناختند و نيز مسيح پسر مريم را (كه متولد از مریم و حادث و مخلوق خداست) به ربوبیت گرفتند در صورتى كه امر نشدند جز آنكه خداى يكتا را پرستش كنند ، جز او خدايى نيست، منزه و برتر از آن است كه با او شريك قرار ‏دهند.

آقای برقعی در طرح این آیه می خواهد مدلول آیه را بر اعتقادات و عمل شیعیان انطباق دهد . وی اعتقاد به ولایت تکوینی برای حجج الهی را معادل انتساب ربوبیت به غیر خدا و در نتیجه شرک بالله قرار داده است.

پاسخ:

ابتدا دو آيه قبل را مورد بررسي قرار مي دهيم :

قَاتِلُواْ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَا بِالْيَوْمِ الاَخِرِ وَ لَا يحُرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقّ‏ِ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتىَ‏ يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُونَ(29)

ترجمه : (اى اهل ايمان) با هر كه از اهل كتاب (يهود و نصارى) كه ايمان به خدا و روز قيامت نياورده و آنچه را خدا و رسولش حرام كرده حرام نمى‏دانند و به دين حق (و آيين اسلام) نمى‏گروند قتال و كارزار كنيد تا آن گاه كه با دست خود با ذلت جزيه دهند.

وَ قَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قَالَتِ النَّصَرَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذَالِكَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِئونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنىَ‏ يُؤْفَكُونَ(30)

ترجمه : و يهود گفتند عُزَير پسر خداست و نصارى گفتند مسيح پسر خداست! اين سخنى است كه تنها بر زبان مى‏رانند و با گفتار و كيش كافران مشرك پيشين ، نزديكى و مشابهت دارند، خدا آنها را هلاك و نابود كند! آنان چگونه (از حق) به باطل روی می آورند؟!

اتخَّذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ مَا أُمِرُواْ إِلَّا لِيَعْبُدُواْ إِلَهًا وَاحِدًا لَّا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ(31)

در ابتدا بايد متذکر شد ، پيروان واقعي اهل بیت پیامبر، از شرک مبرا هستند و هر مسلماني صرف نظر از گرايش و يا مذهب خود ، موظف است از اتصاف بزرگان دين ومذهب به صفات خدایی ، اجتناب کند . البته ناگفته نماند که پيروان مذهب تشيع برای اين مدعای خود ادله اي متقن دارند ، که از ذکر آن در این موضع خودداری مي کنيم .

همانطور که در مکتوب شماره1 متذکر شدیم آيه 29 سوره توبه به ولايت تشريعي پیامبر اشاره دارد . مطابق این آیه مومنين موظف اند با آنان که به حلال وحرام خدا و رسول او ، گردن نمي نهند قتال کنند. مي دانيم حلال وحرام دين زير مجموعه ای از امور تشريعي است واز شئون رسالتی پيامبر است، حال با اين مقدمه به شرح آيات مي پردازيم:

در آيه 29 خداوند مي فرمايد: با آن دسته از اهل کتاب (يهود و نصاري ) که به دين خدا گردن نمي نهند ، بجنگيد تا به دست خود و با ذلت به حکومت اسلامي جزيه دهند ، سپس خداوند در آيه 30 و31 سابقه يهود و نصاری را اینگونه مطرح مي نمايد که ایشان حضرت عزیر و حضرت عيسي را پسران خدا مي خواندند و به دستورات الهي که از طرف انبيائشان به آنان ابلاغ شده بود وقعي ننهادند و رفتارشان مشابه کفاری بود که برای خدا فرزند قرار داده و از جانب خویش حلال و حرام وضع می کردند و آن را به دروغ به خدا نسبت می دادند . واضح است که نه کافران و نه بدعت گزاران از یهود و نصاری به خدای یکتا و دين خدا ، ايمان نداشتند بلکه به شرک ذاتی مبتلا بودند . وعلاوه بر شرک ذاتی ، احکام دین را از جانب خویش تغییر داده و از بدعتها تبعیت می کردند.

حال می پرسیم محتوای آیات مذکور چه تناسبی با اعتقاد شیعیان به ولایت تکوینی حجتهای الهی دارد ؟! ما قضاوت را بر عهده خوانندگان محترم می گذاریم .

خدای متعال در کتاب مبینش هم قدرت های تکوینی را به اذن خود برای عیسای روح الله ذکر می کند وهم نصاری را برحذر می دارد که او را رب و اله و ابن الله بنامند. همینطور در آیه 29 ولایت تشریعی پیامبر را تثبیت می کند و در عین حال احبار و رهبان را مذمت می کند که از جانب خود حلال و حرام برگزیده اند.

جالب تر اینکه آقاي برقعي در ذيل آيه 31 به روايتي از امام محمد باقر (ع)و امام جعفر صادق (ع) که برگرفته از کتاب گرانقدر اصول کافي است ، اشاره مي نمايد :

« مردم احبار و رهبان را عبادت ( مثلاً سجده ) نکردند ، بلکه احبار و رهبان ايشان حرام را حلال و حلال را حرام کردند و ايشان پذيرفتند . »(کتاب درسي از ولايت – صفحه 45 )

حال اين سؤال مطرح است که اگر مقصود ايشان از استناد به آيه 31 سوره توبه ، متهم نمودن پيروان مذهب تشيع به دادن صفات ربوبي ( ولایت تکوینی ) به بزرگان دين و مذهب است ، ديگر استفاده از اين روايت چه جايگاهي مي تواند داشته باشد ؟

چون بر مبنای این روایت ، موضوع آیه تشریع است و نه تکوین !؟

آيه چهارم : سوره جن آيات 21 تا 23

قُلْ إِنىّ‏ِ لَا أَمْلِكُ لَكمُ‏ْ ضَرًّا وَ لَا رَشَدًا(21)

قُلْ إِنىّ‏ِ لَن يجُيرَنىِ مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَدًا(22)

إِلَّا بَلَاغًا مِّنَ اللَّهِ وَ رِسَالَاتِهِ ... (23)

ترجمه فیض الاسلام : بگو البتّه من براى شما ضرر و زيان و هدايت و راهنمايى (نفع و سودى) را مالك و دارا نيستم (نميتوانم بشما زيان و سودى رسانم، خداى تعالى سود و زيان ميرساند) (21) بگو محقّقا هرگز مرا هيچكس از (عذاب) خدا پناه ندهد (حفظ و نگهدارى نكند اگر او را معصيت و نافرمانى كنم) و هرگز از جز او پناهگاهى نيابم (22) (من براى شما داراى زيان و سود نيستم) مگر رساندن آنچه را از جانب خدا فرمان داده شده‏ام، و مگر رساندن پيغامهاى او را........ (23)

در اين آيات نويسنده کتاب درسي از ولايت ، سعي بر آن دارد تا به گونه اي ديگر ، عدم توانمندی پيامبر در يکي از امور را آشکار نمايد و بر اساس رويه معمول خویش اين عدم توانمندی را به ديگر امور تشريعي و تکويني تسری بخشد . در ادامه آيه 23 سوره جن که توسط نويسنده نقل نگرديده ، آمده است : وَ مَن يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَلِدِينَ فِيهَا أَبَدًا(23)و هر که خدا و پيامبرش را نافرماني کند ، آتش جهنم نصيب او خواهد شد که همواره در آن خواهد بود .

حال از آقای برقعي می پرسیم اگر پيامبر مالک هيچگونه ضرر و نفعي برای مومنين نيست پس چرا اطاعت نکردن (بدون قید و شرط) از ايشان، عذاب اخروی و آتش جهنم را در پی دارد . آنچه در منظور اين آيات از نظر نويسنده پوشیده مانده اين است که خداوند ، مسئوليت پذيرش و يا عدم پذيرش هدايت الهي را که به وسيله پيامبر به بشر ابلاغ نموده است ، متوجه خود انسانها مي داند.

به عبارت ديگر هر فردی مسئول سعادتمندی و يا خسران خويش است و هرکس هدايت الهي را بپذيرد به خود سود رسانده و هرکس راه گمراهي را برگزيند خود ضرر مي کند و لذا هيچ مسئوليتي در قبال قبول و يا رد هدايت، بر عهده پيامبر اکرم نيست و اساسا منطقی نیست پيامبر، کسي را به اجبار به راه راست هدايت نمايد ، چرا که در پذيرش هدايت الهي نباید هيچ گونه جبری در کار باشد و اگر پيامبر در اين امر مجاز به استفاده از قوه قهريه بود مسلماً مسئوليت سود و زيان ناشي از پذيرش هدايت الهي نيز بر عهده ايشان بود ، البته طبيعتاً اين طريق هدايت فاقد هر گونه ارزشي است چرا که با اختيار بشر و هدف خلقت منافات دارد . این ، آن پیامی است که آیات مذکور به ما می دهند نه آن برداشتی که آقای برقعی با فکر خودش تفسیر نموده است .

به بیان دیگر در این آیات پیامبر اکرم ، مالکیت خدا را مطرح و مالکیت شریکان مشرکین را نفی می کند و در واقع می گوید اگر ایمان نیاورید خدا شما را مجازات خواهد کرد و شریکانتان نمی توانند مانع شوند.

در ادامه بايد توجه داشت که مسئوليت پيامبر در قبال انسانهاي هدایت یافته و مومن کاملاً متفاوت بوده و به صرف ابلاغ محدود نمی گردد. تزکیه ، تعلیم و رشد معرفتی آنان در مسير الهی از مسئوليت های سنگيني است که خدا بر دوش پيامبر نهاده است . برای توضیح بیشتر به آيات زير اشاره مي کنيم :

آية 52 سورة شوری : وَ كَذَالِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِى مَا الْكِتَابُ وَ لَا الْايمَانُ وَ لَیكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نهَّدِى بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَ إِنَّكَ لَتهَدِى إِلىَ‏ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ(52)

ترجمه : و همان گونه [كه بر پيامبران پيشين وحى كرديم‏] روحى را [چون قرآن‏] از امر خود به تو وحى كرديم. تو [پيش از اين‏] نمى‏دانستى كتاب و ايمان چيست؟ ولى آن [كتاب‏] را نورى قرار داديم كه هر كس از بندگانمان را بخواهيم به وسيله آن هدايت مى‏كنيم بى‏ترديد تو [مردم را] به راهى راست هدايت مى‏نمايى.

در اين آيه خداوند کتاب خود ، قرآن را نوری برای هدايت انسانها بر مي شمرد و پيامبر را راهنماي به سوي راستي و صراط مستقيم معرفي مي کند. در اين آيه کاملاً مشهود است که مسئوليت راهنمايي انسانهايي که از مرحله پذيرش هدايت الهي عبور کرده اند بر عهده پيامبر است .

آيه 164 سوره آل عمران : لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلىَ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُواْ عَلَيهْمْ ءَايَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِن كاَنُواْ مِن قَبْلُ لَفِى ضَلَالٍ مُّبِينٍ(164)

ترجمه : يقيناً خدا بر مؤمنان منّت نهاد كه در ميان آنان پيامبرى از خودشان برانگيخت كه آيات او را بر آنان مى‏خواند و [از آلودگى‏هاى فكرى و روحى‏] پاكشان مى‏كند، و كتاب و حكمت به آنان مى‏آموزد، و به راستى كه آنان پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند.

بر اساس نص صريح اين آيه پيامبر اکرم حتي از مرحله راهنمايي مومنين در مسير هدايت فراتر رفته و به تعالي بخشيدن روح و پاک نمودن آنان از پليدی ها و زشتي ها پرداخته و به گشودن درهايي از علم وحکمت در پيش ديدگان مومنين همت گمارده و اين همه را آيا نمي توان در زمره منافعي دانست که از وجود مقدس پيامبر اکرم به مومنين رسيده است ؟

ادامه دارد...

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید