بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی و نقد کتاب "درسی از ولایت" نوشته سید ابوالفضل برقعی

نویسنده : محمد شمسیانی

قسمت سوم

 

ولایت تشریعی از دیدگاه تشيع:

پس از تعریف ارائه شده از ولایت تکوینی ابتدا به توضیح و تفصیل ولایت تشریعی از دیدگاه تشیع می پردازیم و به دنبال آن هستیم که دریابیم حد و مرز ولایت تشریعی پیامبر اکرم «ص» تا کجاست و یا اصولاً می توان حد و مرزی برای آن قائل شد یا خیر ؟

از دیدگاه اعتقادات شیعه ولایت تشریعی دارای دو جنبه می باشد : 1-ابلاغ احکام خدا 2-امر و نهی در حوزه های زندگی فردی و اجتماعی

در جنبه ابلاغ احکام خدا می گوییم : احکام خدا یا در قرآن آمده است که آن را وحی بیانی می نامیم و یا در سنت پیامبر اکرم «ص» ثبت و تبیین شده است که آن وحی غیربیانی است . احکام غیر قرآنی را که پیامبر ص بیان می کند از طرف خداوند به پیامبر تعلیم داده شده و پیامبر نیز آن را به مومنین آموزش می دهد . یقیناً خداوند در این حوزه یعنی در قبول و رد احکام هیچ گونه اختیاری به بشر نداده است . دلیل این ادعا امر "اطیعو الله" است لذا اطاعت از خدا بی چون و چرا و مطلق است .

جنبه دوم ولایت تشریعی ، امر و نهی هایی است که پیامبر در حوزه های فردی و اجتماعی زندگی مومنین به آنان می نماید . گاهی این امور مصادیق همان احکام قسمت قبل است . مثلا پیامبر برای سپاهش فرماندهی برمی گزیند و یا در جنگ به عده ای می گوید در فلان مکان موضع بگیرند و مواردی از این قبیل که نه حکم مستقیم الهی است و نه بیان سنت است . در تمامي اين امور تبعيت از فرامين پيامبر ، طبق نص صریح قرآن لازم الاجرا ست . عبارت " اطیعوا الرسول " در قرآن می تواند ناظر به این موارد باشد . می دانیم در قرآن اطاعت از رسول به مثابه اطاعت از خدا ست و از جنبه اطاعت کردن ما ، فرامین خدا و رسول دارای یک وزن و مرتبه می باشند . به عبارت دیگر امر و نهی پیامبر به مانند امر و نهی الهی است و اطاعت از پیامبر نیز مانند خداوند به طور مطلق بوده و وابسته به موضوع و شرایط زمانی و مکانی نیست . در این باب هم اختیار از افراد سلب گردیده است . البته ذکر اين نکته الزامي است که پيامبر در امر و نهي خود هرگز دستوری نمي دهد که مغاير با حلال و حرام خدا باشد به عنوان مثال پيامبر مومنين را امر به نخواندن نماز نمي کند اما مي تواند در زمان ادای اين فريضه در طول روز به یک فرد خاص امر ونهي ویژه ای بنماید . بايد توجه نمود که اوامر پيامبر به معنای يک توصيه و يا نصيحت نيست که انسان در پذيرفتن ويا نپذيرفتن آن مخير باشد . در بیان آقای برقعی جنبه دوم ولایت تشریعی پیامبر ص مغفول واقع شده است. به منظور بررسی واثبات جنبه دوم ولایت تشریعی به آیاتی از قرآن کریم اشاره می کنیم :

آیه 6 سوره احزاب : النَّبىِ‏ أَوْلىَ‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتهُمْ وَ أُوْلُواْ الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلىَ‏ بِبَعْضٍ فىِ كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهَاجِرِينَ إِلَّا أَن تَفْعَلُواْ إِلىَ أَوْلِيَائكُم مَّعْرُوفًا كَانَ ذَالِكَ فىِ الْكِتَابِ مَسْطُورًا(6)

پیامبر نسبت به مومنین از خودشان مقدم است . مفهوم اولویت بیانگر آن است که هر جا مومنی نسبت به خود و یا امور متعلق به خود حقی دارد ، پیامبر اکرم نسبت به آن حق ،‌اولویت دارد و احق است . بنابراین مومنین باید خواست پیامبر را بر خواست خویش ترجیح دهند . يا به عبارت ديگر در موردی که ایشان حکمی دارد ، حکم آن حضرت را بر میل و خواسته خویش ، مقدم دارند . اولویت ذکر شده در آیه محدود به حد و مقید به قیدی هم نیست و لذا دلالت بر اولویت مطلقه می کند و این همان معنای ولایت مطلقه است .

در سوره احزاب آیه 36 و 37 می خوانیم :

وَ مَا كاَنَ لِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضىَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لهَمُ الخْيرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَن يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِينًا(36)

آیه 36 : و هیچ مرد و زن مومنی را نباشد آن هنگام که خدا و رسولش حکمی کنند ، اختیاری در مورد فرمان آنها داشته باشد و هرکس خدا و رسولش را نافرمانی کند بی تردید به گمراهی آشکاری درآمده است .

وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِى أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ .....(37)

آیه 37 : و یاد کن زمانی که به آن شخص که خدا به او نعمت بخشیده بود و تو هم به او احسان کردی ،‌ گفتی امساک کن (طلاق مده ) همسرت را برای خود نگه دار ....

خداوند در این آیات می فرماید که برای مومنین در برابر حکم خدا و رسول اختیاری نیست و در آیه بعد به داستان زید ( پسر خوانده پیامبر ) اشاره می کند که پیامبر به او دستور داده بود تا با همسر خود زندگی کند و حق طلاق او را ندارد و این نمونه ای از اوامر پیامبر اکرم در امور زندگی شخصی مومنین است یعنی باتوجه به آنکه حق طلاق در شرع اسلام متعلق به مردان است پیامبر این حق را از یکی از اصحاب خود سلب می کند . دقت کنید طلاق حق مرد است ولی بر مرد واجب نیست.

آیه 29 سوره توبه : قَاتِلُواْ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَا بِالْيَوْمِ الاَخِرِ وَ لَا يحُرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ ....

باکسانی که به خدا و روز قیامت ایمان نمی آورند ، ‌و آنچه را خدا و پیامبرش حرام کرده اند حرام نمی شمارند و دین حق را نمی پذیرند ، ‌بجنگید ...

در این آیه خداوند صراحتاً آنچه را پیامبر او حرام کرده است مانند آن اموری بر می شمارد که خود برای مومنین حرام کرده است و مسلماً تمامی آنچه در قرآن و سنت حرام شده است حکم خداست واگر حرامها به همین محدود می شد نیازی به ذکر عبارت "ما حّرم ... رسوله " نبود و خداوند تنها عبارت" ما حرّم الله " را ذکر می نمود . به عبارت دیگر اگر منظور از حکم رسول همان حکم خدا باشد که به وسیله رسول صرفاً ابلاغ می شود و شامل احکامی که منشاء صدور آن ،‌ خود رسول است ، نگردد ذکر" و رسوله " در آیه مورد بحث لغو و بیهوده بود .

در آیه 59 سوره نساء خداوند می فرماید :

يَأَيهُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُواْ الرَّسُولَ و...... فَإِن تَنَازَعْتُمْ فىِ شىَ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلىَ اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ ....

ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا اطاعت کنید و از رسول نیز اطاعت کنید ... پس اگر در چیزی نزاع کردید پس آن را به خدا و رسول برگردانید چنانچه به خدا و روز قیامت ایمان دارید ...

" اطاعت از خدا " زمانی محقق می گردد که احکام الهی را که پیامبر ابلاغ می کند اطاعت کنیم و این اطاعت در حقیقت اطاعت از خداست و رسول تنها واسطه ای است که حکم خدا را به ما ابلاغ کرده است . بنابراین اگر مراد از اطیعوالرسول نیز همین معنا باشد ، ذکر آن تکراری بی فایده است زیرا این نوع از اطاعت در اطاعت از خداوند (اطیعواالله) مندرج است . پس به ناچار " اطاعت از رسول " به نکته دیگری اشاره دارد و آن اینست که خود رسول ، مستقل از جنبه تبلیغش نسبت به احکام الهی ، موضوعیت دارد . علاوه بر مطلب مذکور ، اطاعت از رسول مقید به هیچ قید و شرطی نشده است و این همان معنای اطلاق ولایت پیامبر در امور تشریعی – البته در جنبه دوم – می باشد .

در ادامه آیه 59 سوره نساء چنین آمده است که درصورت پیش آمد اختلاف در چیزی ( هر چیزی که می خواهد باشد ) مرجع حل اختلاف خدا و رسول هستند . رجوع به خدا یعنی رجوع به کتاب خدا و احکامی که پیامبر آنها را ابلاغ کرده است . اگر اختیارات رسول منحصر در بیان احکام الهی باشد و ایشان هم قطعا به وظیفه خویش عمل کرده ، دیگر رجوع به شخص رسول چه معنایی دارد ؟ شایسته بود که امرشود همیشه به خدا رجوع کنید. از همین جا می فهمیم که امر رجوع به رسول ، موضوعا امری مستقل از رجوع به خداوند است لذا وجوب اطاعت از رسول با عنوانی مستقل از وجوب اطاعت از خدا ، در آیه بیان شده است .

در آیه 65 سوره نساء خداوند می فرماید :

فَلَا وَ رَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتىَ‏ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يجَدُواْ فىِ أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا

پس سوگند به پروردگارت ، ایمان نمی آورند تا این که تورا ( رسول خدا ) در آنچه میانشان موجب اختلاف شده است حاکم کنند سپس در خودشان نسبت به آنچه تو حکم کردی تردیدی نیابند وبه طور کامل تسلیم شوند .

در این آیه ،‌رجوع به پیامبر به عنوان حاکم در رفع منازعات و قبول حاکمیت ایشان به طور مطلق ، شرط ایمان تلقی شده است و اگر افرادی ذره ای در دل خود از تسلیم در برابر امر پیامبر کوتاهی کنند از صف مومنان خارج شده به صف منافقان پیوسته اند . دقت داریم که احکام قضاوت ، از دستورات الهی است اما آیه در موضوع تطبیق حکم بر مصداق مورد منازعه ، یعنی در باره قضاوت پیامبر می باشد .

در تمامی آیاتی که در بالا ذکر گردید سعی کردیم تواماً دو نکته اساسی را طرح و اثبات نماییم :

نکته اول آنکه ولایت تشریعی پیامبر به معنایی که بیان کردیم خود موضوعیت دارد و البته این بدان معنا نیست که ولایت پیامبر مستقل از ولایت خداست بلکه منشاء تفویض این ولایت به پیامبر ، همانا امرخداوند است . حال اگر کسی ادعا کند که آن حضرت هیچ سخن و حکمی جز همانیکه خدا به ایشان وحی و تعلیم کرده ، ندارد ، این ادعا کاملاً نادرست بوده و با آیاتی که در قبل ذکر شد تعارض صریح دارد .

نکته دوم آنکه حد و مرز اطاعت از رسول با هيچ قید و شرطی محدود نگردیده و حکم اطاعت از رسول استثناء بر نمی دارد و در هیچ یک از آیات قرآن و حتی روایات تخصیصی بدین مضمون که می توان در بعضی امور از اوامر و نواهی پیامبر اکرم سرپیچی کرد ، وجود ندارد که اگر حتی یک نمونه وجود می داشت دیگر عمومیت اطاعت از ایشان قابل استناد نبود . پس ولایت تشریعی پیامبر در جنبه دوم مطلق و بدون قید است .

تا اینجا سعي کرديم در حد مقدور به تبيين مباني و مواضع اعتقادی تشيع درموضوع ولايت تشريعي رسول اکرم (ص) بپردازيم . البته ذکر اين نکته ضروری است که در اين باب آيات دیگری از قرآن مثبت مدعای ماست لیکن به جهت اختصار از ذکر آن خودداری می کنیم.

نقد دیدگاه کتاب "درسي از ولايت " در موضوع ولايت تشريعي :

هم اکنون به نقد آراء نويسنده کتاب "درسي از ولايت " در موضوع ولايت تشريعي مي پردازيم . ايشان نظرات خود را در ذيل عنوان " آيات قرآن که دلالت بر ولايت تشريعي دارد " بيان نموده است .

سوره احزاب آیه 6 :

النَّبىِ‏أَوْلىَ‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتهُمْ......

ترجمه : پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [و نزديكتر] است و همسرانش مادران ايشانند....

نويسنده در ذيل آيه فوق دو سوال را مطرح نموده و پاسخ آن را به خواننده واگذار کرده است و گويي پاسخ اين دو سوال بنا بر استنباط شخصی ايشان ، به قدری واضح و قابل فهم است که نويسنده از توضيح بيشتر اجتناب نموده است

سوال اول که عينا از کتاب درسي از ولايت نقل مي شود :

" آيا مومنين بر خودشان ولايت تکويني دارند ، يعني مي توانند خودشان را خلق کنند و حيات دهند ؟ و آيا حق دارند که دست و پای خود را ببرند و از بين ببرند تا رسول به طريق اولي چنين ولايتي داشته باشد ؟ "

اولين نکته در رابطه با پاسخ به سوال بالا اين است که با دقت در آيه فوق و ترجمه آن هيچ نشانه ای از قياس بين ولايتي که مومنين بر خودشان دارند و ولايتي که پيامبر بر مومنين دارد نشده است و جای سوال است که چرا نويسنده اين گونه تصور نموده که به محض آنکه خواننده با اين سوال مواجه شود بايد پاسخي که مورد نظر ايشان است را دريابد . همانطور که در قبل در مورد اين آيه شرح مختصری گفتيم ، آنچه در اين آيه صراحتا بيان شده است آن است که مومنين در اموری که به آنان اختصاص دارد و در انجام آن مختارند و يا حقوقي که در تصرف اموال خود دارند و مانند اينها ، موظف به تبعيت از فرامين پيامبر (ص) و ترجیح امر ایشان بر خواسته خویش مي باشند . بارزترين مثال قرآني ، آيه 37 سوره احزاب است که پيامبر يکي از اصحاب خود را از طلاق دادن همسر خود نهي مي کند که شرح آن در قبل آمد .

نکته ديگر اینکه نويسنده ، اين آيه را در ذيل عنوان " آيات قرآن که دلالت بر ولايت تشريعي دارد " مطرح مي کند و سپس از ولايت تکويني مومنين بر خودشان سوال مي پرسد . حال ما از ایشان و تابعینشان سوال می کنیم : آیه در مقام بیان ولايت تشريعي پيامبر است یا ولايت تکويني ؟

البته مسلم است اين آيه دلالت بر ولايت تشريعي پيامبر بر مومنين دارد ، ولي چگونه مي توان عدم ولايت تکويني پيامبر بر برخی کائنات را از اين آيه استنباط نمود ؟ آيا صحيح است که بگوييم " چون معمولا مومنين بر خودشان ولايت تکويني ندارند پس پيامبر نيز که طبق اين آيه بر آنان اولويت دارد ، بر ایشان ویا موجودات دیگر به هیچ نحو ولايت تکويني ندارد ؟ " همآن چیزی که آقای برقعی می خواهد بر ذهن خواننده القا کند .

سوال دوم که عينا از کتاب درسي از ولايت نقل مي شود :

" آيا ولايت در اين آيه نسبت به مومنين است و يا به آسمانها و زمين ؟ و اگر نسبت به تمام جهان است ، چرا نفرمود : النبي اولي بالسموات و الارضين و يا نفرمود : النبي ولي کل شي ؟ پس معلوم مي شود ولايت او فقط نسبت به مومنين است آنهم طبق قوانين قرآن و شرع . يعني تشريعي است نه تکويني . "

اولا ما نيز بر آن تصريح کرديم که اين آيه بر ولايت تشريعي پيامبر دلالت دارد اما در عين حال نفي ولايت تکويني از ايشان نمي کند .

ثانیا معمولا مفسرين و مترجمين سعي بر آن دارند تا منظور خداوند را از کلمات و الفاظ موجود در آيات بفهمند نه آنکه به دليل نبود کلمه اي ويا جمله اي در آيات ، مراد خداوند را وارونه جلوه دهند وبگويند اگر نظرخداوند اين بود از اين جملات و يا کلمات استفاده مي کرد و حال که استفاده نکرده است پس مقصود خداوند را هر گونه که مايليم تفسير کنیم . به عبارت دیگر اثبات شیئ نفی ما عدا نمی کند . در خصوص اين آيه ، البته خداوند بر ولايت تشريعي پيامبر صراحتا تاکيد دارد اما به هيچ وجه نمي توان نتيجه گيری کرد پيامبر بر برخی ازکائنات ، ولایت تکوینی به معنای دخل و تصرف ندارد .

ثالثا در ادامه نويسنده مي افزايد : "ولايت پيامبر (ص) بر مومنين است و بر کل کائنات نيست ، پس يعني ولايت پيامبر تشريعي است و نه تکويني" . مطابق بیان فوق، آقای برقعی مومنين را از دايره کائنات خارج کرده اند. امروزه کسانی هستند که با روشهای غیر متعارف اقدام به درمان بیماران می کنند. آیا این کار شاهدی بر تصرف انسانی در انسان دیگر نیست ؟ آیا با این اوصاف می توان پیامبر را فاقد ولایت تکوینی دانست . ان شاء الله در جزوات بعدی به تفضيل به آياتي که دلالت بر ولايت تکويني انبياء و اولياء و بالاخص پيامبر اکرم ( ص ) دارد مي پردازيم و دلايل خود را ارائه مي دهيم .

در پايان نويسنده معنای اولويت رسول را " مقدم دانستن جان رسول در محافظت و ارجح دانستن فرمان او از ديگران" بيان مي کند . نويسنده کلمه " انفسهم " در آیه را به معنی "جان مومنین " گرفته و با افزودن واژه "محافظت " ،در واقع می خواهد آیه را چنین ترجمه کند " محافظت از جان پیامبر مقدم بر جان مومنین است " . با ترجمه اخیر ،تشتت فکری آقای برقعی بیش از پیش هویدا می گردد. زیرا با این بیان ، صرفنظر از دخل و تصرف بی جا در معنای آیه ،چه ولایتی (اعم از تشریعی ویا غیر آن ) برای نبی اثبات می شود ؟ "ارجح دانستن فرمان او از دیگران " ازترجمه کدام قسمت از آیه نتیجه شده؟

آيه بعدی که نويسنده به آن اشاره مي کند ، آيه 18 سوره جاثيه است .

وی در کتاب درسي از ولايت قسمتي از آيه مذکور را نقل کرده و در ادامه می نویسد اين آيه صريح است که ولايت رسول خدا (ص) و وظيفه او امور تشريعي است نه تکويني .

آقای برقعی آيه را اين گونه ذکر و سپس ترجمه کرده است .

" ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلىَ‏ شَرِيعَةٍ مِّنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا......

يعني سپس تو را مبعوث کرديم و تو را بر امر شريعت موظف قرار داديم ، آنرا پيروي نما . "

همانند آيه قبل ، نويسنده گمان کرده ترجمه آيه بر مدعای ایشان کفایت می کند و نيازمند توضيح بيشتری نيست و البته مقصود ، همان نفي ولايت تکويني از پيامبر است . برای نیل به هدف ادامه آيه را حذف کرده و با این روش عملا به تحریف معنوی قران دست زده است و در عین حال ، ترجمه اي هم نموده که مخالف با نظر اکثر مترجمین است . اگر این کار را حمل بر عمد نکنیم قطعا بی سوادی نویسنده و عدم آگاهی وی از قران را نشان می دهد . توجه خواننده محترم را به ترجمه صحیح آیه جلب می نماییم .

ابتدا به چند آيه قبل و بعد از آيه 18 سوره جاثيه اشاره مي کنيم تا فضای نزول آيه مشخص تر گردد .

آيه 16 سوره جاثيه : وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا بَنىِ إِسْرَ ءِيلَ الْكِتَابَ وَ الحْكمْ‏ وَ النُّبُوَّةَ وَ رَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلىَ الْعَالَمِينَ

ترجمه آيه: و به يقين، فرزندان اسرائيل را كتاب [تورات‏] و حكم و پيامبرى داديم و از غذاهای پاكيزه روزيشان كرديم و آنان را بر مردم روزگار برترى داديم.

آيه 17: وَ ءَاتَيْنَاهُم بَيِّنَاتٍ مِّنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُواْ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيَا بَيْنَهُمْ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضىِ بَيْنهَمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ فِيمَا كاَنُواْ فِيهِ يخَتَلِفُونَ

ترجمه: و دلايل روشنى در امر [دين‏] به آنان عطا كرديم، و بعد از آنكه علم برايشان [حاصل‏] آمد، از روى رشك و رقابت ميان خودشان، دستخوش اختلاف شدند. قطعاً پروردگارت روز قيامت ميانشان درباره آنچه در آن اختلاف مى‏كردند، داورى خواهد كرد.

آيه 18: ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلىَ‏ شَرِيعَةٍ مِّنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَ لَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ

ترجمه: سپس تو را در طريقه آيينى [كه ناشى‏] از امر [خداست‏] نهاديم. پس آن را پيروى كن، و هوسهاى كسانى را كه نمى‏دانند پيروى مكن.

آيه 19: إِنهَّمْ لَن يُغْنُواْ عَنكَ مِنَ اللَّهِ شَيْا وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَ اللَّهُ وَلىِ‏ الْمُتَّقِينَ(19)

ترجمه: آنان هرگز تورا از خدا بی نیاز نمى‏كنند [و به هيچ وجه به كار تو نمى‏آيند] و ستمگران بعضى‏شان ولي بعضى [ديگر] ند، و خدا ولی پرهيزگاران است.

همانطور که در آيات 16 و 17 سوره جاثيه ملاحظه کردیم ابتدا خداوند نعمت خویش بر بني اسرائيل و برتری آنان را بیان داشته، سپس به اختلاف اندازی یهود و داوری خویش در قیامت اشاره می کند . در نهایت به پيامبر مي فرمايد تابع شریعت اسلام باشد و از هواهای نفسانی یهودیان پیروی نکند چراکه آنان نیازی از وی را برآورده نمی کنند .

حال اين سوال مطرح است که چگونه نويسنده از کلمه شريعت ، ولایت تشريعي را استنباط نموده است ؟

اینکه پیامبر بر شریعتی مبعوث شده ، جای تردید نیست واینکه ابلاغ شریعت وظیفه پیامبر است مسلم و قطعی است و همچنین از امر "فاتبعها" ، در می یابیم جنبه های حکمی دین مورد نظر بوده است ، اما آیا ابلاغ شریعت و تبعیت از آن تنها بر عهده پیامبر است وبس ، و یا تکلیفی برای همه امت می باشد؟ اگر فرمان به ابلاغ ویا تبعیت از شریعت اثبات کننده ولایت تشریعی است پس همه امت باید ولایت تشریعی داشته باشند ؟ چراکه همه امت موظف به امر به معروف ونهی از منکر هستند و هیچ معروفی بالاتر از احکام الهی نیست . و اگر منظور آقای برقعی از ولایت تشریعی ، اولین ابلاغ شریعت ( همانی که در تعریف ولایت تشریعی به عنوان جهت اول ذکر کردیم ) می باشد واضح است که آیه 18 جاثیه اشاره ای به آن ندارد بلکه تاکید آیه بر تبعیت از شریعت است در مقابل یهودیانی که می خواهند بر مبنای هوی وهوس خویش احکام دیگری را جایگزین احکام اسلام قرار دهند و پیامبر را وادار نمایند تا از ایشان پیروی کند. آيا مي توان پيوستگي ميان اين آيات را در نظر نگرفت و بدون لحاظ سیاق مرتبط ، آیه را تقطیع و معنا کرد ؟ همان خطايي که آقای برقعی در فهم آيه مرتکب شده است .

حق این است که اين آيه در صدد بیان ولايت تشريعي و يا ولايت تکويني پیامبر نیست.

در انتها اشاره به شان نزول آيه خالي از لطف نخواهد بود . غالب مفسرين بیان کرده اند که يهوديان هم عصر پيامبر که بر کيش نياکان خود بودند ، به پيامبر رجوع مي کردند و مي گفتند که اگر خواهان حمايت و پشتيباني ما هستي بر آيين و شريعت يهود حکم کن و از آن تبعيت نما . خداوند برای صیانت و آگاهی پیامبر از دسیسه یهود ،آيات سوره جاثيه را بر پيامبر نازل مي کند و مي فرمايد : اي پيامبر ما تو را بر شريعت و آييني قرار داديم ، فقط از آن پيروي نما و از خواسته کساني که مي خواهند تو را وادارند تا به غير از شريعتي که به تو داده ايم ، حکم کنی ؛ پيروي مکن .

حال خود در مورد قران شناسی آقای برقعی قضاوت کنید آیا این آیه در صدد حصر ولایت پیامبر ص در امور تشریعی است ؟.

ادامه دارد .....

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید