بسم الله الرحمن الرحیم

جایگاه انبیاء الهی از منظر مصطفی حسینی طباطبایی و سلفی ها 

قسمت سوم

محدوده ولایت انبیاء بر امت خویش

مقدمه

در مقاله پیشین – قسمت دوم -  به بررسی آراء سلفیان در نقش مرجعیت دینی انبیای الهی پرداختیم. در این نوشته به واکاوی و نقد دیدگاه آنان در موضوع ولایت انبیاء می پردازیم.

از دیدگاه سلفیان وطنی، وظیفه و شأن انبیاء محدود به ابلاغ وحی می شود، بسان نامه رسانی که تنها وظیفه دارد مرسوله ای را به مخاطبین برساند.

  از این رو طبیعتا انبیاء هیچ گونه ولایتی بر مردم نمی توانند داشته باشند. به این جهت است که آقای مصطفی طباطبایی - از افراد شاخص این تفکر- در تفسیر خویش مکررا به این مطلب اشاره می کند:

-        وَ لا يَأْمُرَکُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِکَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْباباً-آل عمران-80

"و (هرگز) فرمانتان ندهد که فرشتگان و پیامبران را به اربابی گیرید...

منظور از ارباب،  صاحب اختیار است، ما نمی توانیم حتی پیامبران را صاحب اختیار خود دانیم تا چه رسد به شخصیت‌های دیگر. (بیان معانی در کلام ربانی، ج2، ص114)"

 با دقت در آیات 39 و 42 سوره یوسف

يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ- یوسف-39

وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ ...-یوسف-42

در می یابیم که کلمه رب در قران به دو معنی آمده ؛ به معنای مالک و به معنای صاحب اختیار مستقل . در آیه 42 به معنای مالک و در آیه 39 به معنی صاحب اختیار مستقل.

و اما در آیه 80 آل عمران به وضوح نمایان است که اتخاذ صاحب اختیاری که مستقل از خداست منع شده است. از سوی دیگر کلمه ارباب، جمع مکسر رب بوده و نباید با ترکیب ارباب و رعیت فارسی در زبان عامیانه اشتباه گرفته شود. رب در اصل به معنای مالک است و در این آیه به مالکی اشاره دارد که ملکش را از خدا نگرفته و استقلالا واجد و مالک باشد.

مصطفی  طباطبایی در جای دیگر می نویسد :

-        ...  وَمَا كَانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ...-هود-20

"یعنی، در حقیقت، ولایت غیرخدا، کارساز نیست و جز پندار و گمان چیزی نخواهد بود." (بیان معانی در کلام ربانی، ج4، ص115)

خوانندگان محترم دقت دارند که خطاب این آیه به کافران است و سخن از

"ولایت درعرض خدا " می باشد که همان معنای مطرح شده در آیه پیشین است.

و باز هم می نویسد :

-        مَثَلُ الّذینَ اتَّخَذُوا مِن دونِ اللهِ أَولیاء کَمَثَلِ العَنکَبُوتِ اتَّخَذَت بَیتًا وَ إِنَّ أَوهَنَ البُیُوتِ لبیتُ العَنکَبُوتِ لَو کانُوا یَعلَمونَ-عنکبوت-41

" مثل کسانی که غیر از خدا، یاورانی اختیار کرده اند، همچون مثل عنکبوت است که خانه ای ( از تار برای خودش) بساخت و همانا سست ترین خانه ها همان خانه عنکبوت است، اگر توجه داشته باشند.

می فرماید کسانی که به ولایت غیرخدا ( اعم از اشخاص و بت ها) تن در می دهند، حصار سستی چون خانه عنکبوت برای خود برگزیده اند که به زودی برچیده می شود. به عبارت دیگر آیه شریفه مشعر بر این معناست که بشر در پناه ولایت خدا به امنیت و آسایش واقعی می رسد و الا پول و قدرت و شخصیت های سیاسی یا روحانی و یا امیال آدمی، پشتوانه واقعی نیستند و کسانی که به اینگونه عوامل در زندگی روی می آورند و آنها را جز خدا- و یا در کنار خدا- اصل می شمرند، سرانجام شکست خواهند خورد. (بیان معانی در کلام ربانی، ج9، ص51)

-        أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَ هُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ * وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ- شوری- 9 و10

" آیا غیر او (خدا) اولیایی برای خود گرفتند؟ او ولی همگان است و او مردگان را زنده می کند و همو بر هر کاری تواناست. مدلول آیه شریفه به آیه 6 باز می گردد که چگونه مردمان خدای صاحب همه چیز را رها کرده غیر او را به ولایت می گیرند و خود را ذلیل کسانی می کنند که چون خودشان محدودند. ((و در هر امری ( از توحید و غیر آن ) که اختلاف کردید داوری اش با خداست، (بگو:) اوست الله خداوندگار من، بر او توکل کرده ام و به او باز می گردم))، یعنی خداست که جداسازی توحید و شرک و حق و باطل را- از طریق کتابی که ارسال داشته-به بندگان معرفی کرده است و در خطاب به پیامبر ( و پیروانش) دستور می دهد که به منکران بگو- هر چه شما نمی پذیرید- اما ما پذیرفته ایم که هیچ سرور و صاحب اختیاری جز خدا- آفریدگار هستی- نداریم، به او توکل کرده اخلاص عبادت را برای او پیش آوریم و از گناهان به درگاهش پناه جسته توبه می آوریم. و مرجع اختلافات خود را با شما نیز کتاب خدا می دانیم و از او داوری می خواهیم." ( بیان معانی در کلام ربانی، ج11، ص259)

هم جای  تاسف است و هم موجب شگفتی،  که انسانی به خاطر توجیه نظر و رأی غلط خویش، جسارت ورزیده و قول خداوند- تبارک و تعالی- را تفسیر به رأی کند. در آیه 9 سوره شوری، خداوند اتخاذ اولیاء من دونه ( گرفتن ولی به غیر خودش) را مردود داشته ولی در آیه ای دیگر خود خدا برای مردم ولی و صاحب اختیار قرار داده است.

«  انَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤتُونَ الزَّكاةَ وَ هُم راكِعُونَ » مائده – 55

پس معلوم می شود که خداوند به افرادی دیگر ولایت داده است و ولایت رسول و برخی مومنین، ولایت من دون الله نیست،  لذا این سخن که "هیچ سرور و صاحب اختیاری جز خدا نداریم" با نص قرآن مخالف است.

مضافا بر این خدا برای افراد سفیه و ضعیف ولی و صاحب اختیار مشخص کرده است:

(...فَإِنْ كانَ الَّذی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفیهاً أَوْ ضَعیفاً أَوْ لا یَسْتَطیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ...-بقره-282)

همچنین خدا برای مقتول، ولی دم و صاحب اختیار تعیین کرده :

(وَمَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا...-اسراء-33)

و والدین نیز در محدوده ای که خداوند تعیین فرموده ولی و صاحب اختیار فرزندانشان خویش هستند.

نتیجه اینکه ولایت رسولان الهی و برخی مومنین بر مردم و همینطور ولایت اولیاء صغار و سفهاء و صاحبان دم و والدین به جعل الهی بوده ، در طول ولایت خدا محسوب شده و " من دون الله " نخواهد بود.

این دیدگاه نادرست سلفیون تا آنجا پیش می رود که حتی ولایت رسول خدا- صلی الله علیه و آله - را به نحوی توجیه و تاویل می کند. به عنوان مثال در نوشته های آقای طباطبایی ذیل سوره احزاب آیه 6 (النَّبِيُّ أَوْلي‏ بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ...) می خوانیم :

"در اعلام اولویت پیامبر بر سایر مومنین از واژه النبی استفاده شده که نشان می دهد پیامبر با وصف نبوت بر دیگران اولویت دارد، و بنا به آنکه دستورات خدا را اعلام می دارد، حق است که مومنان رهنمودهای او را بر دلخواه خویش مقدم بدارند."

(بیان معانی در کلام ربانی،ج10،ص7)

آقای طباطبایی می خواهد چنین نتیجه گیری کند که اولویت پیامبراسلام بر مومنین، از نبوت ناشی شده و مقام نبوت هم صرفا اعلام دستورات خداست و بس.

در نقد نظر ایشان می گوییم :

1-   اگر الف و لام در " النبی " الف و لام جنس باشد، در اینصورت باید همه انبیاء الهی بر امتهای خویش چنین اولویتی را داشته باشند. درحالیکه " اولی بالمؤمنین من انفسهم "  برای سایر انبیاء ذکر نشده و ما چنین گزارشی از سایر انبیاء نداریم به عنوان مثال حضرت نوح علیه السلام به فردی از امت خویش بفرمایند که شما نباید زن خود را طلاق دهید. بناچار الف و لام در کلمه "النبی" الف و لام عهد است و تنها به حضرت رسول صلی الله علیه و آله اشاره دارد. بنابراین در این آیه وصف نبی و احکام بعدی آن مختص پیامبر اسلام می باشد.

2-   اولویت با ولایت تفاوت دارد. اولویت در جایی مطرح می گردد که دو ولایت مشروع وجود دارد و آن دو در تعارض با یکدیگر قرار گرفته اند در اینصورت یکی از آنها مقدم بر دیگری است.

ما می خواهیم بیان کنیم که پیامبر اسلام ص نه تنها تمام شئون نبوتی انبیاء گذشته را دارد که مسلما در مورد پیامبران قبل نیز تنها وظیفه آنان ابلاغ اوامر الهی نبوده بلکه حق ولایت و امر و نهی بر امت را نیز داشته اند، بلکه علاوه بر آن، خاتم الانبیاء ص حق اولویت بر مومنین را نیز دارد. یعنی حکم آن حضرت مقدم بر حکم مشروع مومنین بر خودشان می باشد.

 برای مثال در سوره نساء آیه 65 بدون اینکه وصف نبوت ذکر شود خطاب به شخص پیامبرص می فرماید :

فَلا وَ رَبِّکَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّي يُحَکِّمُوکَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في‏ أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً

در این آیه با ضمیر " ک " به پیامبر اسلام اشاره شده و این نشان می دهد که حکم شخص حضرت، نافذ و اولی است و حتی پذیرش حکم پیامبر شرط صحت ایمان مومنین می باشد.

با دقت در کلمه " فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ " در می یابیم که افاده عام دارد لذا در هر گونه ای از  مشاجره و اختلاف اعم از مشاجرات بین خود ما و یا بین ما و رسول خدا (ص)، حکم و نظر رسول خدا ص اولویت دارد و باید به حکم رسول ص گردن نهاده شود.

از سویی دیگر می دانیم درجات و شئون انبیاء و حوزه مسئولیت آنان متفاوت بوده است مثلا برخی از انبیاء وظیفه جهاد و تشکیل حکومت نداشته اند و جزء شئون آن ها نبوده، یا برخی فقط مبلغ شریعت قبل بوده اند یا عده ای بر حوزه جغرافیایی محدودی مسئولیت داشته اند لیکن پیامبر اسلام که ختم رسل است دارای تمامی شئون و مقامات می باشد. لذا شان نبوت رسول خدا (ص)، شانی محدود به ابلاغ فرامین الهی نیست بلکه همه دستورات و رفتارها و عملکردهای آن حضرت داخل در شان نبوتی و رسالتی ایشان خواهد بود و در همه امور واجب الاطاعه می باشند.

آقای طباطبایی برای انبیاء جز ابلاغ وحی، وظیفه و شأن دیگری قائل نیست، لذا ادامه می دهد که چون رسول خدا-صلی الله علیه و آله -  دستورات خدا را اعلام می دارد، حق است که مومنان رهنمودهای او را ( که همان ابلاغ دستورات خداست) بر امیال و خواسته های خویش مقدم دارند.

در حالیکه ما می گوییم که خاتم الانبیاء بر همه شئون زندگی مسلمین (دینی، دنیوی، اقتصادی، اجتماعی، معاشرتی و ...) حق ولایت و سرپرستی دارند و بر این اساس نیز در قران به عنوان الگو و اسوه  معرفی شده اند.

به علاوه اگر فقط ابلاغ دستورات خداوند مطرح است، دیگر اولویت برای هیچ کس حتی رسول خدا-صلی الله علیه و آله -  قابل طرح نیست. حال آنکه محور آیه، براین است که طرف مقابل که مومنین می باشند، حقی برای نفس خود دارند، اما حق رسول خدا-صلی الله علیه و آله - بر ایشان از حق آنان بر خویشتن، اولویت و برتری دارد و این حق مقید به هیچ قیدی نگشته است. و وقتی با وصف نبی آمده ( النبی اولی بالمومنین من انفسهم ) پس این اولویت از شئونات نبوتی و خاص پیامبر اسلام می باشد و بیانگر ولایت و صاحب اختیار بودن رسول خدا-صلی الله علیه و آله- است نه آنگونه که آقای مصطفی طباطبایی نتیجه گرفته است .

ادامه دارد...

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید