بسم الله الرحمن الرحیم

جایگاه انبیاء الهی از منظر مصطفی حسینی طباطبایی و سلفی ها 

قسمت اول

مدعیان قرآنی پیامبراسلام را فقط نامه رسان الهی می دانند

شئون نبوت از دیدگاه سلفیه

 اندیشه های سلفی به عقاید ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب باز می گردد. این اعتقادات از زبان افرادی چون مصطفی طباطبایی به قرائتی امروزی و متناسب با جامعه شیعی عرضه و تبلیغ می شود. یکی از مکتوبات وی، تفسیر بیان معانی در کلام ربانی است که بخش هایی از آراء و اندیشه های وی را در موضوع نبوت در بر دارد.

فکر سلفی به انبیاء الهی به چشم افرادی عامی و عادی نگاه می کند که صرفاً در امر ابلاغ رسالت الهی، امین و برگزیده خدا هستند و فارغ از رتبه بالای ایمان و تقوی در عصر خود، مانند دیگر انسان ها، از عوارض نفسانی و محیطی تاثیر پذیرفته و مبتلا به جهل می شدند. آنان تنها امتیاز انبیاء بر سایر افراد را در این می دانند که در زمان لغزش ، خدا رسولانش را تذکر می دهد و عتاب می کند و بدین جهت اسوه و راهنمای سایرین شده اند. بر این اساس، انبیاء هیچ گونه موضوعیتی در اصل رسالت و هدایت امت ها نداشته و تنها واسطه ای در ابلاغ پیام و انعکاس هدایت الهی هستند.

بدیهی است ثمره این اندیشه، عصمت انبیاء را جز در ابلاغ وحی تضمین نمی کند و ارائه کرامت و معجزه را از آنان منتفی می داند . لذا روایات و آیاتی که نشان دهنده مقامات و اولیای الهی است از سوی سلفیون نادیده و حداکثر مورد توجیه قرار می گیرد.

 

شواهدی بر رد شئون پیامبران در مکتوبات مصطفی حسینی طباطبایی

 خداوند در کتاب های آسمانی شأن و وظایف فرستادگان الهی را اعلام نموده است. قول، فعل و تقریر آن ها نیز بیانگر همین شئون می باشد.  اما با کمال تعجب می بینیم سلفی ها مقام نبوت و رسالت را تنها در ابلاغ رسالت منحصر کرده اند. و با این انحصار ، سایر شئون و وظایف برگزیدگان خدا را نادیده می گیرند. سخنان آقای مصطفی طباطبایی در بخش‌های مختلفی از تفسیر خود با نام "بیان معانی در کلام ربانی"، موید و مبلغ عقیده سلفیان است. به برخی از آنها اشاره می کنیم:

-        آقای طباطبایی در ج 2، ص 190 تفسیرش، ذیل آیه 144 سوره آل عمران بیان می دارد:

"وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ... و (براستی) محمد جز فرستاده ای نیست که فرستادگان دگر پیش از او بگذشتند.

دو نکته، به وضوح از آیه بدست می آید:

اول آنکه، هر مقامی را جز رسالت، از پیامبر نفی نموده و در آیات دگر نیز تصریح دارد که وظیفه او چیزی غیر از ابلاغ پیام و هشدار و بشارت نبوده است. بنابراین، تمام سخنانی که شخصیتی سوای این مطلب از پیغمبر اسلام ارائه دهد، همگی باطل می باشد."

 در حالیکه حصر موجود در آیه، از نوع اضافی بوده و مطلق نیست. در واقع این حصر نفی کننده سایر شئون پبامبر خدا نمی باشد بلکه در زمانی خاص و با مخاطبینی ویژه بیان شده و ایجاد حصر می نماید. از این گونه حصرها در آیات قرآن متعدد پیدا می شود .به عنوان مثال در آیه شریفه اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ... حصر زندگی دنیا به لهو و لعب نفی کننده این حقیقت نیست که دنیا مزرعه آخرت می باشد. موید حصر اضافی ، آیاتی است که سایر شئون نبی مکرم ص را اعلام می کند نظیر آیه64 سوره نساء وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ ... و آیه 103 سوره توبه خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاَتَكَ سَكَنٌ لَّهُمْ و آیه 164 سوره آل عمران لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَي الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَکِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ و....

 -        همچنین ایشان در همان مرجع ج1، ص 428 ذیل سوره بقره آیه 272 می آورد:

لَيْسَ عَلَيْکَ هُداهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ...  یعنی ای پیامبر! ما دستورات را گفتیم و وظیفه تو فقط ابلاغ آن هاست، تحمیل ایمان و عمل صالح بر مردم، کار تو نیست.

 البته در این آیه مخاطب خدا کافری است که دیگر هدایت پذیر نیست. لازم به ذکر است اگر پافشاری بر هدایت مردم بر عهده رسول خدا (ص) نیست چرا ایشان آنقدر مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. به عبارت دیگر ضمیر "هم" در آیه مبارکه اشاره به کافران معاند دارد. در مقابل آیه 52 سوره شوری وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ موید نقش هدایتگری برای پیامبرص است.

 -        در ج3 ص 51 همان تفسیر ذیل سوره انعام آیه 48 می نویسد :

وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلينَ إِلاَّ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ... و (ما) پیامبران خود را- جز بهر بشارت و هدار- نفرستادیم... پس پیامبران، شان و و ظیفه دیگری نداشتند.

حصر در این آیه نیز اضافی می باشد. قطعا بیان احکام از سوی رسول خدا (ص) متمایز از شان انذار و تبشیر برای ایشان است.

 -        ذیل آیه 188 سوره اعراف در ج3 ص 405 و همچنین ذیل آیه 2 سوره هود در ج 4 ص 92 آمده است می گوید :

... إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذيرٌ وَ بَشيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ بدرستی که من، جز بیم رسان و نوید دهنده ای-برای آنانکه ایمان آوردند، نیستم. به دنبال نفی علم غیب از پیامبر (ص) به اثبات مقام وی ( که بشیر و نذیر می باشد) پرداخته است. خداوند صریحاً پیامبرش را توصیف می کند که بگو: من جز هشدار دهنده ای ( به گناهکاران) و بشارت دهنده ای ( به مومنان) نیستم- آن هم برای کسانی که سخنانم را باور دارند، و جز اسن، کاری از دستم برای کسی ساخته نیست.

أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنَّني‏ لَکُمْ مِنْهُ نَذيرٌ وَ بَشيرٌ و من بیم رسان و نوید دهنده ای از جانب او بر شما هستم.

ینابراین، رسالت پیامبر اسلام در همین دو کلمه بشیر و نذیر خلاصه می شود.

در جواب یادآور می شویم اگر پیامبر خدا (ص) جز انذاردهنده ای بیش نبودند دلیل جنگ و غزوات ایشان چه می تواند باشد!

 

-        در ج 5 ص 43 کتاب بیان معانی در کلام ربانی چنین آورده :

بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ ... (ایشان را) با دلایل روشن و کتاب ها (فرستادیم)

یعنی در نبوت خدا زورگویی نبوده، همه پیامبران با دلیل آمدند و تعالیم خود را مبتنی بر دلیل و به صورت کتاب ارائه می دادند و جز ابلاغ پیام وظیفه ای نداشتند (آیات 35 و 36 همین سوره)...

در واقع تاکید آیه فوق بر شیوه تبلیغ رسولان الهی است که مبتنی بر بینه و با استدلال، مردم را قانع می نمایند و این تاکید نافی سایر مقامات و شئونات ایشان نیست. کمااینکه به تائید قرآن حضرت سلیمان و داوود سلطنت داشته و بر مردم حکومت می کردند و با دشمنان خود می جنگیدند.

 

-        ذیل آیه 54 سوره نور آقای طباطبایی اشاراتی از این دست دارند (بیان معانی در کلام ربانی، ج 7، ص 73):

... وَ ما عَلَي الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبينُ ... و بر عهده رسول جز ابلاغ آشکار و وظیفه ای نباشد.

... رسول وظیفه ای جز ادای رسالت و ابلاغ آشکار پیام ندارد و شما هم مسئول اعمال خود هستید. آیه شریفه از جمله آیاتی است که به روشنی نشان می دهد پیامبر فقط موظف به ابلاغ پیام و بشارت و انذار بوده و هیچ مسئولیتی در قبال عدم قبول مردم نداشته است. با ابلاغ پیام و عمل به پیام، وظیفه پیامبر تمام بوده است.

 

-        در رد شئون پیامبر اسلام (ص) در تفسیر خود ج 8 ، صفحه 162 می آورد :

 

وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدي‏ فَإِنَّما يَهْتَدي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَقُلْ إِنَّما أَنَا مِنَ الْمُنْذِرينَ (نمل92) ، یعنی پیامبر فقط مامور به دعوت و اتمام حجت بوده و اگر کسی نمی پذیرفت، تکلیف از آن حضرت ساقط بوده است. یعنی در برابر مخالفان هیچ وظیفه ای جز انذار و هشدار نداشته است.

 

همانگونه که متذکر شدیم در آیات مورد استشهاد آقای طباطبایی ، خدای متعال در صدد نیست تا در قبال همه انسانها و در تمام زمانها و شرایط وظیفه پیامبر را منحصر به ابلاغ پیام نماید بلکه منطقا و عرفا ، در شرایطی که مخاطبین در مقام عناد و جحود هستند ابلاغ رسالت کفایت کرده و بر مخاطبین اتمام حجت می شود . انذار و تبشیر مرحله اول و ابتدائی رسالت است . ادامه وظایف و اظهار سایر شئونات نبی مکرم ص در قبال کسانی است که اقرار به وحدانیت خدا و رسالت حضرتش نموده اند . تزکیه و ترقی معنوی مسلمین ، تعلیم قران و حکمت ، اجرای احکام و تشکیل حکومت الهیه و جهاد و بسط نفوذ اسلام وظایفی است که آیات الهی برای پیامبر اسلام ص تبیین کرده است. چگونه آقای مصطفی حسینی طباطبایی چشم خود را بر سایر آیات قران بسته و واقعیات تاریخ اسلام را نادیده گرفته و به تبعیت از تفکر سلفی مسیر تفریط و تقصیر را در موضوع شئون نبی پیش گرفته است ؟!

 

ادامه دارد...

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید