بسم الله الرحمن الرحیم

توحید از منظر مصطفی حسینی طباطبائی و سلفیه 

قسمت هفتم

تعریف عبادت مشروع، به خضوع و خشوع تعریفی ناقص از عبادت است

مقدمه

در مقالات قبل پیرامون عقاید مصطفی طباطبائی، به مبحث عبادت و توحید عبادی رسیدیم. وی در آثار خویش، تعریفی برای عبادت ارائه ننموده و تنها به ذکر مصادیق و موارد خاص پرداخته است. مواردی همچون خواندن غیر خدا و طلب حاجت از غیر، توسل و شفاعت، نذر، زیارت قبور، سجده، طواف و قربانی مورد توجه مشارالیه قرار گرفته و از سایر عبادات عملی شخصی، اجتماعی، اقتصادی، مکاسب و... نظیر روزه، وضو، نماز، سعی بین صفا و مروه، رمی جمرات، اداء زکات عامدانه تغافل می ورزد. گویا کسی که به شیوه پیامبر؛ وضو نگرفته و نماز نمی خواند و حج نمی گذارد به شرک عبادی مبتلا نشده است!

 

همچنین بیان گردید آن مصادیقی از عبادت توسط مصطفی طباطبایی و همفکرانش بزرگ نمایی می شود که به زعم ایشان بتوانند شیعه را همچون بت پرستان صدر اسلام جلوه داده و در توحید عبادی مشرک معرفی نماید. لذا بدون ارائه تعریفی دقیق از عبادت، فقط به ذکر مصادیقی خاص از عبادات، بسنده می کنند  تا معیار دقیقی در اختیار مخاطبین قرار نگیرد.

در قسمت اخیر مستندات بیشتری را ارائه خواهیم داد ولی قبل از هر چیز تذکر می دهیم که ما در صدد ارائه تعریف عبادت از جانب خویش نیستیم و معیار عبادت را مطابق کتاب و سنت بیان خواهیم نمود.

اول بنا نبود که بسوزند عاشقان       آتش به جان شمع فتد کاین بنا نهاد

 

 در مقالات قبل به طور مفصل در زمینه ارادت مصطفی طباطبائی به پدر فکری وهابیان، ابن‌تیمیه اشاره کردیم. حال ببینیم ابن تیمیه در تعریف عبادت چه می‌ گوید:

«الْعِبَادَة هِی اسْم جَامع لکل مَا یحِبهُ الله ویرضاه من الْأَقْوَال والأعمال الْبَاطِنَة وَالظَّاهِرَة»؛ العبودیه، ص43.

یعنی هر چیزی که خدا آن را دوست بدارد و از آن خشنود شود، از اقوال و اعمال باطنی و ظاهری، عبادت است؛ مانند: نماز، زکات، نیکی به والدین و صله رحم.

«الْعِبَادَة الْمَأْمُور بهَا تَتَضَمَّن معنی الذل وَمعنی الْحبّ فهی تَتَضَمَّن غَایة الذل لله بغایة الْمحبَّة لَهُ»؛ العبودیه، ص48.

یعنی عبادتی که به آن امر شده شامل معنای ذلت و معنای محبت است. عبادت مشتمل بر نهایت خضوع برای خدا همراه با نهایت محبت برای اوست

 تعریف ابن تیمیه از مفهوم عبادت عبارت است از: «نهایت خضوع» همراه با «نهایت درجهٔ محبت برای خداوند». حال باید این سوال را پرسید که این دو رکن از کجا در تعریف عبادت سر برآورده و هدف از ارائه چنین تعریفی چه بوده است؟ اگرچه در معنای لغوی عبادت، خضوع وجود دارد ولی این تعریف خودساخته برای عبادات شرعی، ابزاری است تا بوسیله آن بتوان توسل، زیارت قبور، شفاعت و... را به عنوان مصادیق شرک در تشیع معرفی کرد.

 

حافظ می خور و رندی کن خوش باش      ولی دام تزوير مکن چون دگران قرآن را آ

 

در نقد تعریف ابن تیمیه می گوییم: وضو و غسل دو عبادت از عبادت های خداوند می باشند ولی خضوع و خشوع فوق العاده‌ای برای آنها متصور نیست. یا اینکه هر غلامی در برابر مولای خویش دارای خضوع و خشوع (بعضاً بسیار زیادی) است ولی او را عبادت نمی نماید. اما خواهیم دید، چگونه آنجا که سخن از مشرک جلوه دادن شیعیان است، این تعریف به خوبی به کار می‌آید.

متن زیر بخشی از پیاده سازی یکی از خطبه های مصطفی طباطبائی با موضوع حقارت و خشوع در برابر خداوند است[1]:

لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ این آیه کریمه در سوره حشر است و خداوند می فرماید که ما اگر این قرآن رو بر کوهی نازل می کردیم می دیدید که اون کوه خاضع می‌شود و منفجر می‌شود از خشیت خداوند و این مثل ها رو برای مردم می زنیم باشد که تفکر کنند. مراد چیست از این آیه؟... این آیه می خواهد بفرماید که اگر ما این قرآن را بر کوهی نازل می کردیم و کوه شعورش را داشت که بفهمد، چون این آیه سرزنشی است بر مردم که قرآن بر اونها خوانده می‌شود که عاقلند و شعور دارند ولی با وجود این خاضع نمی‌شوند.  ... ولی این مردم قست قلوبهم و هی کالحجاره و اشد قسوه دلهاشان سخت شده مثل سنگ بلکه از سنگ هم سخت‌تر...

مصطفی طباطبائی با تلاوت آیاتی در باره اهمیت خضوع و خشوع در برابر خداوند سخن خویش را آغاز می‌کند. سخنانی که در ابتدا، با ارائه یک سری آیه و استدلال در زمینه خشوع و خضوع در برابر خداوند فطرت پاک مخاطب را هدف گرفته و با تاثیر گذاری در مخاطب، او را با خود همراه می‌کند. سخن ما در زمینه اینکه طباطبائی بدین منظور، چه چیزی را از رتب و یابس به هم می‌بافد نمی باشد؛ کما اینکه حتی المقدرو از نقل قول آن نیز خودداری نمودیم. امّا آنچه در این قسمت به دنبال بررسی آن می باشیم این مطلب است که خضوع و خشوع مطرح شده در برابر خداوند که طبق تعاریف فوق الذکر همان عبادت خداوند می باشد، چه مصادیقی دارد؟ یعنی مصطفی طباطبائی با تذکر پیرامون اهمیت خضوع و خشوع در برابر خداوند، مخاطب خویش را آماده کرده تا کدامین عبادت را به وی مطرح کند؟ حج؟ نماز؟ روزه؟ خمس؟ زکات؟ یا....

برای این که این حب به دنیا از دل انسان برود... چند توصیه در شرع مقدس شده است. یکی اینکه انسان به زیارت قبرها برود، زیارت قبور. پیامبر ما فرموده کنت نهیتکم عن زیارة القبورالا فزوروها فانها تذکرکم الموت و یا در بعضی روایات آمده تذکرکم الآخرة. یعنی من قبلاً شما را از دیدن قبرها نهی میکردم چون در جاهلیت قبرها را به شکل گربه ماهی می ساختند... بعد میرفتند دور اینها طواف می کردند، حاجت می خواستند. پیامبر فرمود اصلاً دیدن قبرها ممنوع ولی بعد که موحد شدند گفت برید ببینید که یاد آخرت و مرگ بیفتید نه اینکه حاجت بگیرید از اونها نه اینکه دورشون طواف بکنید. اینها حرام است، شرک است[2]... در حدیث قدسی هم هست که أنا عند المنكسرة قلوبهم المندرسة قبورهم[3]. من نزد دل های شکسته هستم و قبر های مندرس. نه قبر‌هایی که گنبد و بارگاه ساختند، چلچراغ ها، آئینه کاری ها اونجا که اصلاً یاد دنیا می افتد مثل اینکه قصر پادشاهان رفته.... اون زیارت قبری که اسلام گفته دیدن قبور مندرس است...

مردم دچار تناقض اند. نمفهمند چه کار می کنند.... می گویند دین در تعریف خضوع در برابر قدرت فوق طبیعت است... آن خضوع به شکل احکام و قوانینی که هست که عبادت خداست متجلی می‌شود. خوب وقتی تو اصل دین رو به معنی خضوع در برابر یه قدرتی غیر قدرت طبیعت و فوق موجودات طبیعی می دانی باز در عمل می چسبی به آدم ها، به اون امام زاده به اون امام به اون سنگ به اون چوب به اون خورشید، طبیعت پرست هستی تو.... این تناقض دین داران است.... این تناقضات را از ذهنت پاک کن. چیه این تناقضات رو در کله ات جمع کردی؟ همه ضد و نقیض، زندگی تو را از تمرکز به پراکندگی و تفرق باز گردانده

مشخص گردید که تعریف ارائه شده برای عبادت توسط طباطبائی چیست: عبادت یعنی توسل به اولیای الهی ایشان شرک است.  عبادت یعنی ساختن گنبد و بارگاه بر قبور اولیای الهی شرک است. عبادت یعنی زیارت قبور اولیای الهی شرک است.

خواننده گرامی توجه دارد که فعلا هدف ما اثبات مشروعیت توسل و ساخت گنبد و بارگاه بر قبور اولیاء الهی و زیارت نیست بلکه می خواهیم نشان دهیم که قرآنی نماها از دین فقط و فقط تکفیر دیگران را فهمیده اند.

منادیان این تفکر بی آنکه عبادت را برای مخاطب خود تعریف کنند و سنگ محکی به دست مخاطب بدهند، آنچنان عجولانه سراغ تکفیر دیگران می روند که حتی فراموش می کنند که با این روش خودشان نیز در زمره مشرکین قرار می گیرند. مگر ایشان نمی گویند که مردم دچار تناقض هستند و در برابر غیر خدا خضوع می کنند. حال تکلیف مخاطبین وی چه می شود که در برابر طباطبائی خاضع و فروتن هستند! چطور آنجا که کسی در برابر قبر رسول خدا (ص) خشوع ورزد مشرک است، اما اگر در برابر طباطبائی خاضع باشد عین ایمان است!

بر اهل انصاف پوشیده نیست که اگر دین فقط و فقط به معنای خضوع در برابر خداوند باشد، خضوع در برابر دیگران، مرده یا زنده، هر دو به یک اندازه قبیح خواهد بود. حال آنکه این چنین نیست و هرگز کتاب خدا، رسول گرامی و اهل بیت مکرمشان چنین تعریفی برای دین ارائه نکرده اند.

به لطف خداوند در مقالات بعدی این مساله را با ارئه شواهد بیشتری تبیین خواهیم کرد.


[1] نوار این خطبه نزد هیئت تحریریه موجود می باشد. در پیاده سازی نواز به منظور خلاصه سازی مطلب از نقل مواردی که حذف آن ضریه به اصل بحث وارد نمی ساخت، خودداری شده است.
[2] طباطبائی طوری عنان سخن را بدست گرفته و با کلام خویش مخاطب را مجذوب خود کرده که هیچ کس متذکر این مطلب نمی گردد که او با تقطیع روایت و جعل معنای آن، منظور رسول خدا (ص) را منحرف می سازد. چرا که رسول خدا (ص) به دلیل سخنان کفرآمیز مردم در عصر جاهلیت که در قرآن نیز نقل شده (بدین مضمون که وقتی ما مردیم و پوسیدیم دوباره برانگیخته نخواهیم شد و معادی وجود ندارد) با زیارت قبور مخالفت کرده بودند. اصل روایت چنین است: عن انس قال قال رسول الله (ص) : «کنت نهیتکم عن زیارة القبور الا فزوروها فانها ترق القلوب و تدمع العین و تذکر الآخرة و لاتقولوا هجراً[2]. انس از پیامبر خدا نقل می کند که فرمود: شما را از زیارت قبور نهی کرده بودم، از این پس قبرها را زیارت کنید که قلب را نرم و چشم را گریان می کند و آخرت را به یاد می آورد اما سخن بیهوده نگویید.
[3] هرچه جستجو کردیم نتوانستیم مرجعی صحیح برای عبارت المندرسه قبورهم که توسط طباطبائی مطرح شد بیابیم. اما جالب توجه است که این فرد کینه توز چگونه دهان خویش را با لفظ حدیث قدسی پر می کند، حال آنکه بسیاری از احادیث معتبر را ضعیف دانسته و رد می کند. و معلوم نیست این عبارت را از کجا گیر آورده و با آب و تاب آن را حدیث قدسی !!! می خواند.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید