بسم الله الرحمن الرحیم
توحید از منظر مصطفی حسینی طباطبائی و سلفیه
قسمت سوم
طباطبایی توجیه گر عقاید ابن تیمیه در موضوع توحید
مصطفی طباطبائی با ظرافت و زیرکی خاصی درصدد است ثابت کند برخی ائمه و علمای اهل سنت همچون ابن تیمیه، اگرچه در باب صفات الهی، ظاهرگرا بودهاند و برای خداوند، ید، عین، جنب، سمع و ... قائل شدهاند، اما با استناد به آیه «لیس کمثله شیء» ، از تشبیه مبری بوده و از گروه مشبهه به حساب نمی آیند.
این نوشتار، در جستجوی یافتن جایگاه حقیقی ابن تیمیه در افکار مصطفی حسینی طباطبائی است. بدین منظور شمه ای از عقاید باطل و شرک آمیز ابن تیمیه را نقل کرده و با سخنان طباطبایی مقایسه می کنیم تا مشخص گردد که مصطفی طباطبایی در صدد توجیه عقاید ابن تیمیه و امثال اومی باشد.
در قسمت سوم (مقاله حاضر ) روشن خواهد شد که ابن تیمیه یعنی مقتدای آقای طباطبایی، اعتقادی به جایگاه هدایتی و علمی خاندان پیامبر و ائمه اهل بیت سلام اللّه علیهم اجمعین ندارد ، به همین منوال آقای مصطفی طباطبایی نیز به عنوان یک سلفی وطنی از اهل بیت عصمت علیهم السلام پیروی نمی کند.
مسلمانان به رغم اختلافی كه در برخی مسایل با هم داشتند در ایمان به اصل «توحید» متحد بودند و هیچگونه تضادی فیمابین اعتقاد به «شفاعت خواهی از اولیای الهی» و «احترام به قبور پاكان» ، با اصل توحید نمی دیدند. تا این كه در آغاز قرن هشتم هجری فردی موسوم به احمد بن تیمیه، روی برخی از سنن و عقاید رایج مسلمین انگشت اعتراض نهاد واعتقاد به آنها را مایه شرك و دوری از توحید پنداشت. وی مدعی شد :
پیش از آغاز سخن پیرامون تبیین جایگاه ابن تیمیه در افکار مصطفی طباطبایی شایسته است بدانیم که ، انحرافات موجود در کلام و عقاید ابن تیمیه به حدی سخیف است که حتی مریدان وی در طرح عقاید او جانب احتیاط را در نظر گرفته اند. مصطفی طباطبایی نیز برای حفظ ظاهر خود را از طرفداران او معرفی نمی کند و سربسته می نویسد:
« آثار او در عالم اسلام گفتگوهای فراوانی به بار آوردهاست و موافقین و مخالفین بسیار دارد»،
ولی با این حال آقای طباطبایی هیچ یک از عقاید محوری ابن تیمیه را نقد نکرده و در کتاب " متفکرین اسلامی در برابر منطق یونان "، به طور غیرمستقیم او را می ستاید:
... در قرن هفتم هجری با متفکر بزرگی برخورد میکنیم که آثار و اندیشهها و دعوت او در جهان اسلامی، مخالفان و موافقان بسیاری برای وی فراهم آوردهاست، این مرد همان ابوالعباس، احمد بن تیمیه حرانی دمشقی (متوفی در سال 728 هجری قمری) است که در علوم گوناگون از ادب و تاریخ و رجال و حدیث و فقه و ملل و نحل و کلام و حکمت و تفسیر و جز اینها چیرهدست و توانا بوده، از قاضی ابوالفتح بن دقیق العید منقول است که پس از ملاقات با این تیمیه درباره او گفته: «مردی را دیدم که همه دانشها در برابر دیدگانش بود، و هرچه میخواست برمیگرفت و هرچه را میخواست وامیگذارد. (حیات شیخ الاسلام این تیمیه، اثر شیخ محمد بهجت بیطار، چاپ دمشق ص 10)
سپس با استفاده از ترفند همیشگی خود در کتمان حقایق، در معرفی رابطه بین رهبر خود و فرقه امامیه می نویسد:
ابن تیمیه در جهان اسلامی، مخالفان گوناگونی نیز دارد، ... فرقه امامیه نیز از آنرو که ابن تیمیه سر ناسازگاری با آنها داشته و کتاب «منهاج السنه النبویه» را در رد «منهاج الکرامه» اثر علامه حلی دانشمند معروف شیعی نگاشته با او نظر موافقی ندارند.
مصطفی طباطبایی با این گونه اظهار نظر می خواهد مخاطب را قانع نماید که مخالفت شیعه با ابن تیمیه به خاطر نوشتن کتاب منهاج السنه در رد کتاب منهاج الکرامه علامه حلی است و اصلا به دلایل ناخشنودی شیعیان نمی پردازد . آیا غیر از این است که ابن تیمیه در آن کتاب، به زعم خویش، شمشیر خود را از غلاف به درآورده و ناجوانمردانه درصدد انکار اصل امامت الهی امیرالمومنین علیه السلام برآمده، و در این مسیر از نسبت دادن هرگونه تهمت و افترا و دروغ به شیعیان و انکار و تردید در اکثر فضایل و مقامات و مناقب امیرالمومنین علیه السلام کوتاهی نکردهاست.
سپس در ادامه ، آقای طباطبایی اینگونه ارادت خویش را به تفکرات ابن تیمیه اعلام می دارد:
از میان اهل سنت نیز برخی چون ابن حجر هیتمی و نبهانی به علت آنکه ابن تیمیه با «شد رحال» به سوی قبور و بزرگداشت اینگونه امور سرسختانه مبارزه میکرده، در آثار خود با وی به مخالفت برخاستهاند، ولی بیشتر دانشمندان اهل سنت چون ابن دقیق العید، و ابن الوردی، و عمادالدین واسطی وشوکانی، و دهلوی، و آلوسی، و شیخ محمد عبده، و رشید رضا، و دیگران از او تجلیل بسیار کرده و وی را ستودهاند (برای آگاهی از احوال و آثار ابن تیمیه علاوه بر دو کتاب «جلاء العینین فی محاکمه الاحمدین»، و «حیات الشیخ الاسلام، ابن تیمیه»، به کتابهای «العقود الدریه فی مناقب شیخ الاسلام احمد بن تیمیه» اثر شاگردش، حافظ شمس الدین مقدسی چاپ مصر و کتاب «القول الجلی فی ترجمه شیخ الاسلام ابن تیمیه الحنبلی» اثر صفی الدین بخاری چاپ مصر و کتاب «الکواکب الدریه فی مناقب الامام ابن تیمیه» چاپ مصر و کتاب «ابن تیمیه اثر استاد محمد ابوزهره، چاپ مصر نیز رجوع شود).
به نظر نویسنده هرچند جایگاه ابن تیمیه در فرهنگ اسلامی رفیع بوده و فواید آثارش قابل انکار نیست اما قبول سخن وی بی چون و چرا نیز روا نخواهد بود و از نقد آراء وی نباید خودداری نمود چنانکه ما نیز در این کتاب از این کار پرهیز نداشتهایم. (متفکرین اسلامی در برابر منطق یونان، ص 131-134)
همانگونه که مشاهده می کنید، آقای طباطبایی اقوال و کتب مدح کنندگان ابن تیمیه را در حد امکان یادآوری میکند، و با رفیع انگاشتن نقش ابن تیمیه در فرهنگ اسلامی، به ظاهر توصیه می کند که از نقد آرای وی پرهیز نشود.
اما آقای مصطفی طباطبایی در کتاب مذکور که در باب جایگاه منطق ارسطویی نگاشته شده، مواردی چند از نظریات ابن تیمیه را از مکتوب وی به نام "نصیحه اهل الایمان فی الرد علی منطق الیونان " (که همان کتاب الرد علی المنطقیین است) بیان کردهاست و جز در یک مورد (وجود ذهنی و ماهیت شی خارجی) که اعلام میکند «در اینجا با ابن تیمیه همراه نیستیم»[1]، در بقیه موارد، از نظرات ابن تیمیه، تمجید کرده و بزرگنمایی می کند، به گونهای که در پایان مبحث هشتم کتاب می نویسد :
در پایان این فصل باید اعتراف کرد که فواید آثار ابن تیمیه در زمینه منطق، محدود و مقصور به آنچه در اینجا آوردهایم نیست، بویژه کتاب بزرگ او به منزله دریایی است که غواصان کنجکاو باید از اعماق آن گهرهای پربها به دست آورند... (متفکرین اسلامی در برابر منطق یونان، ص 170)
با مقایسه عقاید باطل و شرک آمیز ارائه گردیده از منابع معتبر بزرگان سلفیّت، و آن چه که طباطبایی در صدد چهره سازی برای ابن تیمیه، ارائه می کند، قطعاً چیزی جز این نتیجه گرفته نمی شود که طباطبایی صرفاً برای تطهیر و پوشاندن افکار ناصحیح آنان و مخصوصاً ابن تیمیه گام برداشته است. مضافاً براین که عقاید و نظریات ابن تیمیه در مباحث اعتقادی دیگر، همچون انکار صریح امامت امیرالمؤمنین علیه السلام و فرزندان ایشان و تحطئه و مخدوش ساختن مقامات و شئون آنها، و دیدگاه وی در باب زیارت پیامبر و اهل بیت ایشان علیهم السلام و توسل و شفاعت و .... اصلاً مطرح نشده، تا مشخص گردد که وی تا چه میزان با عناد و لجاج ، مقابل خدا و رسول ص قرار گرفته است.
از آنجایی که آقای مصطفی طباطبایی در موارد مذکور موافق ابن تیمیه است، ابداً متعرض اعتقادات دیگر وی نشده چه رسد به نقد و بررسی آنها! واقعاً هدف مصطفی طباطبایی در موجه نشان دادن چهره ابن تیمیه، و دیگر علمای اهل سنت در توحید صفات و افعال الهی چه بوده است؟ مگر وی در نوشتار عاشورای دین، عاشورای مذهب ادعا نکرده بود که سلفیها می گویند :
ما با بررسی آثار تاریخی و زندگانی خاندان پیامبر دریافته ایم که آنها از همه بیشتر قرآنی بودهاند، و بیش از همه توحید را درک کردهاند و بیش از همه به حفظ اصالت قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله همت به خرج داده اند.[2]
پس چه شد که به هنگام اخذ معارف دین وتوحید ، همگی خاندان پیامبر- علیهم السلام را فراموش کردند ؟
بدیهی است در عمل ، نه تنها سلفیهای مورد ادعای آقای طباطبایی معتقد به جایگاه هدایتی و علمی خاندان پیامبر و ائمه دین نبودهاند، و ملتزم به اخذ معارف دین از آنان نیستند، بلکه خود آقای مصطفی طباطبایی نیز به عنوان یک سلفی وطنی پیرو ائمه اهل بیت، علیهم السلام نیست.
البته ناگفته نماند دین داری مصطفی طباطبایی به سبک و روش خود اوست، ونه براساس تبعیت از خداوند و رسول او. وی نان را به نرخ روز می خورد. تبیین طباطبایی در خصوص دیدگاه توحیدی ائمه اهل سنت و سران سلفی ، (که در قسمت دوم ذکر کردیم ) مربوط به سالهای قبل از دهه هشتاد شمسی است.
اما پس از سالهای هشتاد که نفرت مسلمین بر علیه تندرویهای وهابیت و دولت سعودی اوج گرفت، مصطفی طباطبایی نیز به ظاهر از منتقدان دیدگاه توحیدی آنان گردید. به بیان دیگر، همان شخصی که در سالهای پیشین از تأویل گران و توجیه کنندگان آرا توحیدی بزرگان اهل سنت و سلفیون بوده تا چهرهای ظاهر الصلاح از آنان ارائه دهد، در سالهای اخیر، بنابر اقتضای زمان، ضمن حفظ حرمت و شخصیت سلفیون، از منتقدان آنان در باب مسائل توحیدی شده است؛ بدون آن که در انتقاد خویش ذرهای آنان را به شرک و انحراف از توحید محکوم سازد.
برای مثال چند نمونه از رویکرد جدید او را از کتاب تفسیر ایشان که بعدا نگارش یافته نقل میکنیم :
- ذیل سوره طور، آیه48.
از واژه «انَّک بِأعیُنِنا» تو در نظارت مایی، مفسران ظاهربین برداشت کرده اند که خدا چشم دارد اما نه همانند چشمان ما، درحالی که واژه مزبور کنایه از آن است که پیامبر زیر نظر و حمایت خدا قرار دارد، نه آن که چشم برای خدا معرفی کند.( بیان معانی درکلام ربّانی، ج13،ص69)
- ذیل سوره قمر، آیه14:
برخی از مسلمین از این آیه نتیجه گرفتهاند که خدا دارای چشمان است، درصورتی که «تَجری بأعیُنِنا» معنی مجازی دارد و مقصود این است که کشتی در حفاظت خدای تعالی بود، چنانچکه عرب میگوید:« عین الله علیک=چشم خدا بر تو باد»
یعنی خدا تو را حفظ کند.( بیان معانی در کلام ربانّی، ج 13، ص 117)
- ذیل سوره واقعه، آیه87:
آیات شریفه نشان میدهد که خداوند بر همه احوال انسان، در زندگی و مرگ، ناظر و حاضر بوده و به آدمی نزدیک است، بنابراین تصور اینکه خدا در عرش نشسته و از اشیا دور است، چنانچه برخی فرق همچون وهابیه آوردهاند، با قرآن تطبیق نمی شود.( بیان معانی در کلام ربّانی، ج13 ص119)
- ذیل سوره مجادله، آیه7:
آیه شریفه به وضوح نشان میدهد که علم و آگاهی خدا از همه چیز از طریق حضور او بر اشیا است. (برعکس نظر وهابیه که گویند خدا در عرش نشسته و همه حضور ندارد ولی همه چیز را میداند.) (بیان معانی درکلام ربّانی، ج 14 ص46)
- ذیل سوره ملک، آیه1:
سلفیها از ذکر واژه «ید =دست» در آیه برداشت کرده اند که خدا دارای دستانی است. اما روشن است که منظور از «ید» در اینجا قدرت تصرف است نه اعلام عضو و اندام برای خدا! (بیان معانی در کلام ربّانی، ج14، ص213)
- ذیل سوره مطففین، آیه15: «کلّا اِنَّهم عَن رَّبَّهم یَومَئذٍ لَمَحجوبون»
چنین نیست (بلکه) آنها از خدای خود در آن روز محجوبند.
...در اینکه مقصود از «در حجاب ماندن» منکران در روزقیامت در برابر خدای تعالی چیست، مفسران دو قول آوردهاند که در تفسیر طبری منعکس شده است طبری از قول قتاده آورده که مقصود از «اِنَّهم عَن رَبَّهم یَومَئذٍ لَمَحجوبون» این است که یعنی « خدا روز قیامت به آنها توجه نمیکند و تزکیهشان نمینماید و برایشان عذابی درد ناک است». سپس طبری قول حسن بصری را نقل میکند که یعنی آنها برخلاف مومنین، روز قیامت از رویت خداوند شان محرومند. طبری عقیده دارد که از آنجا که دلالتی برتایید هیچ یک از دو قول در آیه نیامده، بهتر است که ماهر دوقول را محتمل بدانیم...[3]
اما دو قول مزبور در عالم اسلام نشر یافته و هریک طرفداران ومخالفانی پیدا کرده است. به طور کلی مفسران اشعری مذهب و سلفیها( قاضی بیضاوی، ابن تیمیه و دیگران) براین رای رفتهاند که بنا به آیه شریفه، مومنان روز قیامت خدارا می بینند ولی منکران از این نعمت محروم خواهند بود. اما دیگر مفسران( به طور کلی معتزله) براین قولند که مقصود آیه شریفه این است که منکران روز قیامت از رحمت و عنایت خدا دورند، از نظر ما همان قول دوم رجحان دارد...(بیان معانی در کلام ربّانی،ج15، ص247)
- ذیل سوره فجر، آیه22:
در مورد واژه «جاء ربُّکَ= خداوند بیاید» سلفیها عقیده دارند که خداوند سبحان آمده و در صحنه محشر حاضر میشود. اما معتزله و شیعیان به حق میگویند که مقصود، فرارسید امر خداست....(بیان معانی در کلام ربّانی، ج15، ص337)
در این مجموعه از مقالات که تحت عنوان توحید از منظر مصطفی حسینی طباطبائی و سلفیه تقدیم محضرتان شد، اشاره گردید که مصطفی طباطبائی خود را سلفی دانسته و آراء و افکار خود را از جمله در زمینه توحید از بزرگان سلفیه همچون ابن تیمیه اخذ می نماید. همچنین اشاره گردید که وی دو سیاست کلی را در رابطه با سلفیه و سلفیانی همچون ابن تیمیه در پیش گرفته است: از یک سو سعی دارد تا با چهره سازی برای آنان، ایشان را از اتهام تشبیه و تجسیم خداوند متعال تبرئه کند و از سوی دیگر با گرفتن ژستی ظاهراً منتقدانه نسبت به آراء ایشان، خود را از اتهام تعلق به گروه های سفّاک و خونریز تکفیری سلفی و وهابی مبرا نماید.
قطعا خوانندگان گرامی متوجه هستند که سلفی گری تنها یک سیستم فکری-عبادی نیست. سلفی گری مخصوصاً در دوران معاصر (بعد از سید قطب) یک جریان کاملاً سیاسی است که از دو عامل بهره می گیرد: "تبلیغ" و "جهاد". سلفیان که به اذعان خود در جستجوی امپراتوری اسلامی از اقیانوس هند تا اقیانوس اطلس می باشند، از پشتیبانی تبلیغی و فکری امثال مصطفی طباطبائی و از آتش سلاح تکفیری های انتحاری در رسیدن به اهداف خویش سود می جویند.
ادامه دارد...
[1]. ص 146 همان کتاب
[2]. عاشورای دین، عاشورای مذهب، ص 23
[3]. عجیب است که مفسری همچون آقای مصطفی طباطبایی به سراغ قول قناده ( فردی که امام صادق علیه السلام رسما ً جهل اورا به قرآن و سنت اثبات کرده اند) و حسن بصری (که در انحراف او همین بس که امیرالمومنین علی علیه السلام او را سامری امت نامیده اند) و امثال طبری رفته و با توجه به رای آنها قرآن را تفسیر کرده و با این همه مدعی است که روش تفسیری وی تفسیر قرآن به قرآن است. گویی سخن قناده ها و حسن بصریها و... هم وزن آیات قرآن است.