بسم الله الرحمن الرحیم

خطاهای تفسیری مصطفي حسيني طباطبائي 

قسمت شانزدهم

تفسیر ذوقی و تاویل گرایانه در برخی واژه های آیات قرآنی

ادعاهای آقاي مصطفی حسینی طباطبايي در موضوع فهم آيات قرآن با  عملكرد ايشان در تفسیر خویش مغاير است. ما با ذكر شواهدي چند، نشان داديم كه ايشان به آساني به تأويل نابجاي آيات قرآني مي پردازد . اكنون با ذكر مواردي ديگر مطلب را پي گيري مي كنيم . مصطفی طباطبایی می نویسد:

11 - سوره اعراف آيه 12، در مورد خلقت شيطان { خلقتني من نار و خلقته من طين }

 " ... از اينجا به دست مي آيد كه :

جنيان نيز به مانند فرشتگان ، پيش از انسان خلق شده اند ( حجر – 27 ) و اصولا آفرينش (( انرژي )) و لوازم آن ، ‌قبل از خلقت موجودات مادي بوده است .

بيان معاني در كلام رباني  ج 3 ص 201 "

تعبير خلقت جنيان به (( انرژي و لوازم آن )) در كجاي قرآن آمده است ؟ اين موضوع ،‌ تبيين و توضيح قرآن از خلقت جنيان است يا تفسير به رأي آقاي طباطبائي ؟

 

آيا بر اساس نظريه هاي كنوني ، مگر انرژي ناشی از ماده نيست ،‌چگونه ممکن است قبل از خلقت (( موجودات مادي ))  تحقق داشته باشد ؟ آيا آقاي طباطبائي نمي دانند كه ماده و انرژي به یکدیگر تبديل مي شوند و از یک سنخ هستند ؟

نار و طين كه آفرينش شيطان و حضرت آدم از آنها صورت پذيرفته است ، هردو مادي اند .

آيا عفريتي از جن كه با حضرت سليمان سخن گفت ، انرژي بود ؟

آفرينش انسان و فرشته و جنيان چه ارتباطي به خلقت انرژي دارد ؟ اگر بنا باشد كه نظر شخصي به جاي تفسير و تأويل صحيح قرآن جايگزين شود ، نتیجه اش تفسیر مسخ انسانها به یک نوع بيماري ويروسي ، و آفرينش جنيان به انرژي ، است. مشاهده می کنید که آقاي طباطبائي ، به جای تفسیر قرآن آسمان و ريسمان به هم مي بافد ؟

مشابه همين روش ، در جلد 4 ص 425 تفسير آقاي طباطبائي، نيز دیده می شود .

به دیگر افاضات ایشان توجه کنید :

12 – آيه 12 سوره اعراف { قلنا للملائكه اسجدوا لآدم }

 " ... به سجده فرشتگان در برابر آدم اشاره مي كند كه چنانكه قبلا گفته شد (بقره ، توضيح آيه 34 ) منظور اصلي از آن ، تواضع در برابر صنع خدا و اعتراف به فضيلت و بزرگداشت آدمي از سوي قواي ملكوتي عالم است ، ...

از نظر معنوي نيز فرشتگان سر تعظيم در برابر مقام انساني فرود آوردند و چنين شرافتي را خدا به انسان داده است

بيان معاني در كلام رباني ج 3 ص 200 "

 آيه قرآن در سجده بر حضرت آدم – عليه السلام – به عنوان انسانی خاص صراحت دارد ، اما آقاي طباطبائي آن را به معناي تعظيم در برابر  مقام انساني و بزرگداشت آدمي گرفته است . ايشان علاوه بر تمثيلی دانستن عمل سجده ، كلمه (( آدم ))  را به (( آدم نوعي )) تعبیر كرده  و البته چنین تفسیری  حداقل بدليل فقدان شاهد قرآني ، مردود بوده و تفسير به رأي به شمار مي رود .

نوشته ها و گفته هاي آقاي طباطبائي حاكي از این است كه ايشان منكر بروز معجزات  و خوارق عادات توسط انبياء و به فاعليت خودشان مي باشد و کمالاتی نظیر علم وهبی و عصمت و قدرت را برای اين ذوات مقدسه انكار  مي كند  .

بنابر آیات، حضرت آدم به تعلیم الهی واجد علم اسماء گردید و بنابر روایات، انوار انبیاء و اوصیاء به صلب وی منتقل گردید .به این ترتیب به درجه اي از کمال رسيد و  به امر الهي مسجود ملائكه گردید. پس اولا سجده براي شخص حضرت آدم است به اعتبار فضيلت  هاي اعطائي به ایشان . نه اینکه خود آن حضرت نادیده گرفته شود و به صرف كرامت ها توجه گردد.

اين فضائل و كرامات – كه خضوع ملائكه را به دنبال دارد - نيز نه به نوع انسان ها  ، بلكه به انسان هایي خاص و برگزيده عطاء شده است .

به تفسیری دیگر از سوی مصطفی طباطبایی توجه کنید :

13 – سوره بقره آيه 35  { و لا تقربا هذه الشجره فتكونا من الظالمين }

 "مفسرين در باره آن درخت چيزها گفته اند : يكي گفته سيب بوده ، ديگري ... عده اي ...

مسلم است كه منظور خداوند در اينجا اين نبوده است كه افراد جستجو كرده ، طبيعت آن درخت را بيابند ... آن درخت سمبل چيزهائي بوده كه منشأ ظلم است ، چه ظلم به خود و چه ظلم به ديگران

بيان معاني در كلام رباني ص 82 "

 خداوند تبارك و تعالي در كلامش فرموده كه آدم و حوا به آن درخت نزديك نشوند ، كه در آن صورت از ظالمين مي شوند ، به عبارت ديگر ،‌نزديك شدن به آن درخت (( ظلم )) ناميده شده نه نفس آن درخت ، ولي متأسفانه آقاي طباطبائي بنا بر رأي و نظر ذوقی و شاعرانه ، خود درخت را سمبل و منشأ ظلم گرفته است .

واضح است كه تعميم  نگاه سمبليك و ذوقی به رويدادها ي قرآني پيرامون شخصيت هاي آسماني  و بروز كمالات و روي دادن معجزات به دست ايشان ،‌ باب توجيه و تأويلات صوفيانه را می گشاید .

و باز می خوانیم :

14 – سوره نساء آيه 159 : { و أن من أهل الكتاب إلا ليومنن به قبل موته و يوم القيامه يكون عليهم شهيدا }

 هيچ اهل كتابي نيست كه قبل از مرگ به وي ايمان نياورده و به روز رستاخيز ( عيسي ) بر ايشان گواهي دهد .

" در ترجمه و تفسير آيه فوق ، مفسران اختلاف كرده اند ... از نظر ما ، آيه به شرايط احتضار افراد اشاره دارد ، مسلما هر محتضري ، به تدريج كه به عالم ديگر نزديك مي شود حقايق  را با قاطعيت مي بيند و چاره اي جز اعتراف به حق نخواهد داشت ، چنانكه فرعون نيز به گفته قرآن در واپسين دم اظهار ايمان كرد ( يونس – 90) و هستند كساني كه توبه را تا آخرين دقايق عمر به تأخير مي اندازند و اينگونه توبه ها كه اولا از روي ناچاري و ثانيا با فرصت اصلاح و جبران توأم نيست ، از نظر قرآن مردود است . ( نساء – 18) .

در آيه فوق خداوند مي فرمايد چه يهوديان – كه عيسي را دروغگو پنداشته اند – و چه مسيحيان – كه اورا پسر خدا دانسته اند – هر آينه در اين دنيا به تصحيح خود نپردازند ، قبل از آنكه قالب تهي كنند ، خواهند فهميد كه اين اعتقادات همه باطل بوده است و روز قيامت نيز عيسي عليه شان گواهي دهد كه من نه دروغي گفتم و نه جز به توحيد خدا كسي را دعوت كردم ( مائده – آيات 116 – 118 )

بيان معاني در كلام رباني ج 2 ص 285 "

 مجددا ياد آور مي شويم مبنای نظري آقاي طباطبائي در تفسير این است که قرآن آسان و روشن بوده و خود قرآن ، مبين و مفسر و توضيح دهنده آيات خويش است .

اما در منهج عملی ، وی اقرار كرده  مفسران و علماء و دانشمندان بلند مرتبه در فهم و تفسير اين آيه اختلاف كرده اند. حال می پرسیم اگر بزرگان دین اختلاف کرده اند وضعیت عموم مردم چه خواهد بود ؟ و این چه نحوه روشنایی و سادگی است که عده معدودی ( از جمله مصطفی طباطبایی ) آیه را می فهمند .

مصطفی طباطبایی می گوید (( از نظر ما )) و سپس تفسير آیه را بیان می کند . گویا اعتماد به نفس ایشان کفایت از ارائه هر دلیل و شاهدی می کند . هرچند در تمام بررسي هاي به عمل آمده ،‌ نشانه اي از دلالت قرآن بر نظر آقاي طباطبائي يافت نشد و وي بدون ارائه دليل محكم از قرآن ، تأويل آيه را به شرايط (( احتضار يهوديان و مسيحيان كج فكر )) باز مي گرداند ، حال آنكه در ترجمه خويش اقرار كرده كه آيه به (( تمامي اهل كتاب )) باز مي گردد و نه فقط كج فكران از آنان ، و از سوي ديگر هيچ نمونه خارجي يا تاريخي كه نشان دهنده فهم اهل كتاب از اعتقادات باطل خويش در هنگام احتضار باشد ، ارائه نداده است .

طباطبایی می نویسد :

15 . سوره بقره آيه 249 {فلما فصل طالوت بالجنود قال ان الله مبتليكم بنهر فمن شرب منه فليس مني و من لم يطعمه فانه مني الا من اغترف غرفة بيده}

" امساك در نوشيدن آب براي سپاهيان آن زمان از چند جهت مقرون به مصلحت بود:

اول آنكه ايشان را منضبط ، مطيع فرمانده و با اراده قوي مي ساخت . دوم آنكه از حيث سلامتي به يكباره آب فراوان در شدت تشنگي نوشيدن ، كار غلطي است ، و سوم آنكه به هر سو  دويدن و جنگ كردن ،  با شكم پر از آب ، به ركود مي رود .

بيان معاني در كلام رباني ج 1 ص 388" 

 خداوند نوشيدن آب از آن نهر را به عنوان ابتلاء و امتحان لشكريان طالوت بيان فرموده تا صف مطيعان از عاصيان جدا گردد. معلوم نيست توجيهات و مصلحت يابي آقاي طباطبايي از كجاي قرآن به دست آمده است ؟!

در جای دیگر می نویسد :

16. بقره آيه 106 : (ما ننسخ من آيه او ننسها نات بخير منها او مثلها....)

(همانا) هيچ آيه اي را نسخ يا (از خاطره ها) محو نكنيم مگر بهتر و يا مثل آن را بياوريم .

" ... مي گويد اگر حكم و سخني از خاطره ها محو شود ،  بهتر يا مثل آن را متعاقبا خواهيم آورد (چون قرآن در ابتداي نزول شفاها به ذهن مردم مي رفت امكان فراموشي آيات بود و خداوند مي فرمايد كه اين فراموشي را با نزول آيات همانند جبران مي كنيم چنانكه مشاهده مي شود بسياري از مطالب به صور مختلف در قرآن تكرار گرديده و اين كار ،‌ علاوه بر اثر تربيتي ، برای جبران فراموش كاري ها بوده است در سوره اعلي آيه 6 نيز آمده است كه ((آيات را بر تو مي خوانيم و ترا خوانا مي كنيم پس فراموش نخواهي كرد)).

بيان معاني در كلام رباني ج 1 ص 181"

 در آيه فوق ،‌ كلمه اي كه اشاره به "فراموشی از خاطره ها و اذهان " داشته باشد وجود ندارد ،‌ ولی آقاي طباطبايي آن را در ترجمه آیه وارد مي كند ؟

بعلاوه ،‌ خداوند از خاطر چه افرادي آيه را محو مي كند ؟ همه افراد يا برخي از افراد؟

فاعل  فعل ((ننسها)) خداوند است ولي در تفسير و توضيح آقاي طباطبايي اشاره اي به آن نشده و صرفا بحث امكان فراموشي آيات در ذهن مردم مطرح گردیده است. و اين كه اين فراموشي با نزول آيات همانند ، جبران مي شود نیز در آیه ذکر نشده است .

معلوم هم نيست چه حكمتي در اين امر نهفته است كه خداون آياتي را از اذهان مردم محو نمايد و سپس مثل آن را بياورد؟

ياد آوري مي كنيم كه معناي ((ننسها)) در این آیه " ترك كردن " می باشد و معناي واژه ((آيه )) نيز صرفا منحصر به آيات قرآن نيست .

به علاوه كلمه ((ما)) در آيه ((شرطيه )) است و لذا باعث جزم ((ننسخ)) شده است. در حالیکه آقاي طباطبايي به عنوان مفسر قرآن به اين نكته توجه نداشته و  ((ما)) را نافيه گرفته و آيه را ترجمه كرده است .

البته نا گفته نماند آقاي طباطبايي در مكتوب بازنگري در معاني قرآن پس از گذشت حدود 28 سال از تكثير جلد اول تفسيرش (كه ترجمه اين آيه نيز در آن قرار گرفته ) متوجه اشتباه خویش شده و بدون آنكه متعرض خطای خود گردد اشتباه ديگران در اين زمينه را (خطاي روشن) ناميده است . به (بازنگري در معاني قرآن ص 46) رجوع کنید.

طباطبایی می نویسد :

17 – سوره بقره آيه 260: { و إ ذ قال ابراهيم رب أرني كيف تحيي الموتي قال أ و لم تومن قال بلي و لكن ليطمئن قلبي قال فخذ اربعه من الطير فصرهن إليك ثم اجعل علي كل جبل منهن جزءا ثم ادعهن يأتينك سعيا ...}

پس چهار پرنده بر گير و آنها را به خود متمايل ساز ، آنگاه بخشي از آنان را بر سر هركوه بنه ، سپس آها را بخوان و ببين كه شتابان سوي تو آيند ...

 " در بين مفسران مشهور است كه خداوند به ابراهيم جوابي تكويني داد . يعني به جاي آنكه با الفاظ برايش استدلال نمايد ، حيوانات مرده اي را زنده ساخت و بر اين اساس واژه ((‌فصرهن )) را پاره پاره كرد معني كرده ... مي گويند ...

اما فصرهن در لغت عرب به معناي پاره پاره كرد نيست ، بلكه اين واژه به معناي به خود ميل يا عادت دادن ، آمده است . ابومسلم بحر اصفهاني بر اين مبنا ،‌آيه را به صورت ديگري تفسير نموده كه فخر رازي آن را در كتاب تفسيرش آورده است ، بدين ترتيب كه خداوند به ابراهيم از باب مثال مي گويد كه چطور پرندگاني كه او تربيت نموده و به خود عادت داده است ، اگر بر سر كوه ها روند ، با آواي او به سويش پرواز كنند ، همه اجزاء عالم نيز چنين مجذوب مبء هستند و به محض آنكه خداوند آنها را بخواند به سويش پر مي كشند ... چنانچه تفسير ابو مسلم را بپذيريم ... يعني به اين علت مردگان با فرمان الهي زنده مي شوند كه همه مخلوق او و به عنوان ذرات هستي ، مجذوب اويند و آنگاه كه ايشان را بخواند ، بر مي خيزند .

بيان معاني در كلام رباني ج 1 ص 414 "  

كبوتر بازي به جاي معجزه

طبق معمول آقاي طباطبائي فراموش كرده كه بر مبناي ديدگاه نظري خويش ، مي بايست معناي آيه قرآن را از خود قرآن نشان دهد و نه از اقوال ديگران . صرف نظر از اين موضوع ، در سطور پيشين گفتيم كه آقاي طباطبائي نظر خاصي در مورد معجزات ، علم و قدرت انبياء الهي دارد و منكر بروز معجزات به دست انبياء و به فاعليت خودشان مي باشد ، و همين نظر باعث شده كه به سراغ تفاسيري برودكه هم راستا با نظرات وي باشد یعنی به نحوي منکر قدرت انبياء در زمينه معجزات شده باشند.

در بيان آقاي طباطبائي بروز معجزه به دست حضرت ابراهيم عليه السلام و به فاعليت ايشان و اذن الهي ، تبديل به كبوتر بازي خليل خدا شده است ، و ايشان كبوترهائي را تربيت كرده و از نقاط ديگر همانند كبوتر بازان به سوي خود فرا خوانده است  .

ايشان كلمه (( صرهن )) در آیه را به پیروی از ابو مسلم بحر اصفهاني به (( به خود ميل و عادت دادن )) ترجمه كرده است .

-این رونویسی زمانی موجب شگفتی بیشتر می شود که خود آقای طباطبایی در مورد روش تفسیری ابو مسلم بحر اصفهانی می گوید :

 " عیب کار ابو مسلم (بحر اصفهانی) در تفسیر قرآن اینست که وی تا حدی به روش تاویل گرایی تمایل دارد و به شواهد آیات توجهی نمی نماید ( بازنگری در معانی قرآن. ص 334) "

اما با وجود این ، از آن رو که در اين مورد خاص نظر ابو مسلم می تواند یاریگر آقای طباطبایی در بیان آرای شخصی اش باشد ، از آن بهره جسته و تاویل گرایی ابو مسلم بحر اصفهانی نادیده گرفته شده است.

معناي ديگر (( صرهن )) در كتب لغت :

آقاي طباطبائي از معناي ديگر كلمه (( صرهن )) – كه علماي لغت به آن اشاره كرده اند كه (( قطع و جدایی انداختن بين اشياء )) است ، به دليل اينكه با نظرياتش همخواني ندارد ، ذكري به ميان نياورده است . به عنوان مثال :

1 - تاج العروس زبیدی. 7/111:

 و صار الشیءَ یصُورُه صَوراً : قَطَعَه و فَصًلَه صُورة صُورة

2 – لسان العرب ج 4ص 274 :

و فی التنزیل العزیز : فصُر هُنً إلَیکَ... صرت لغتان ، قال الحیانی : قال بعضهم معنی صُرهُنً وَجهُهُنً و معنی صٍرهُنً قَطَعَهُنً و المعروف أنًهما لغتان بمعنی واحد... الجوهری : وصُرت الشی ء أيضاً قطعتُه و فَصَلتُه)

3 –المفردات ص 498 :

فخذ اربعه من الطیر فصُرهُن : أی أمهِلهُن من الصورِ : المیل و قیل : قطَعَهُن... الصوار : القطیع من الغنم اعتبارا بالقطع...

4 – كتاب العين ج 7 ص150:

و یقال : فصُر هُن ای ضمهُن و یقال :قَطهن )

از سوي ديگر روايات متعددي از بيان رسول خدا صلي الله عليه و آله  و ائمه اطهار عليهم السلام در بیان اين آيه به معنای اخیر داریم.

ولی مصطفی طباطبایی از همه اینها چشم پوشي كرده و حتی از سياق آيه نیز غفلت ورزیده و بدون تدبر در آيه قرآن و توجه به درخواست حضرت ابراهيم – عليه السلام _  (( رب ارني كيف تحيي الموتي )) ، اساسا اصل در خواست آن حضرت را به فراموشی سپرده است.

ادامه دارد  إنشاءالله

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید